819
تحفة الأولياء ج2

۱۴۱۰.حسين بن محمد، از معلّى بن محمد، از وشّاء، از احمد بن عائذ، از ابو خديجه روايت كرده است كه گفت: شنيدم از امام جعفر صادق عليه السلام كه مى فرمود:«گاه است كه مردى به عدل، يا به جور قيام مى كند و گاهى هر يك از آن را نسبت به او مى دهند و حال آن كه آن مرد چنان نيست كه به آن قيام نموده باشد. پس آن كه آن را به جا آورده، پسرش يا پسر پسرش خواهد بود، بعد از او و آن پسر يا پسر پسر، همان پدر است كه فعل به او منسوب است» (حاصل مراد، آن كه كارى كه به كسى منسوب است، بر دو قسم است: يك قسم آن است كه خود مباشر آن است و قسم ديگر آن است كه فرزند و نبيره او مباشر آنند) .

128. باب در بيان اين كه ائمّه عليهم السلام همه ايشان به امر خدا قيام مى نمايند و مردم را به سوى آن جناب راهنمايى مى كنند

۱۴۱۱.چند نفر از اصحاب ما روايت كرده اند، از احمد بن محمد بن عيسى، از على بن حَكم، از زيد ـ يعنى: ابوالحسن ـ از حَكم بن ابى نعيم كه گفت: به خدمت امام محمد باقر عليه السلام آمدم و آن حضرت در مدينه تشريف داشت، پس به آن حضرت عرض كردم كه: بر من نذرى است كه در ميان ركن و مقام كرده ام، اگر من تو را ملاقات كنم. و آن نذر اين است كه از مدينه بيرون نروم تا آن كه بدانم كه تو قائم آل محمدى يا نه؟ پس مرا به چيزى جواب نفرمود و من سى روز در مدينه ماندم، بعد از آن در راهى رو به من آورد و فرمود كه:«اى حَكم، تو هنوز در اينجايى؟» عرض كردم كه: من تو را خبر دادم به آنچه از براى خدا بر خود قرار داده ام و نذر كرده ام و تو مرا امرى نفرمودى و از چيزى نهى ننمودى و به چيزى مرا جواب ندادى. فرمود كه: «فردا صبح زود به نزد من آى در منزل من» . پس من صبح زود بر آن حضرت عليه السلام داخل شدم، فرمود كه: «از حاجتى كه دارى سؤال كن». عرض كردم كه: من از براى خدا نذرى بر خود قرار داده ام و روزه و صدقه را بر خود لازم نموده ام در ميانه ركن و مقام، اگر من تو را ملاقات كنم و آن اين است كه از مدينه بيرون نروم تا بدانم كه تويى قائم آل محمد يا نه؟ پس اگر تو قائم باشى، با تو ساخته و آماده باشم براى مقاتله با اعداى دين و اسب و سلاح را مهيّا كنم و اگر تو نباشى، در زمين بگردم و اسباب زندگانى را طلب كنم. فرمود كه: «اى حَكم، ما همه به امر خدا قيام مى كنيم». عرض كردم كه: تويى مهدى؟ فرمود كه: «ما همه به سوى خدا هدايت مى كنيم». عرض كردم كه: تويى صاحب شمشير؟ فرمود كه: «ما همه صاحب شمشير و وارث شمشيريم». عرض كردم كه: تويى آن كسى كه دشمنان خدا را مى كشى و دوستان خدا به واسطه تو عزيز و غالب مى شوند و دين خدا به تو ظاهر مى شود؟ فرمود كه: «اى حَكم، چگونه من آن باشم و حال آن كه به چهل و پنج سال رسيده ام، و به درستى كه صاحب اين امر عهدش به شير مادر از عهد من به آن نزديك تر و بر پشت اسب از من سبك تر است» (و مراد اين است كه آن حضرت سالش از من كم تر و جثّه اش از من كوچك تر است) .


تحفة الأولياء ج2
818

۱۴۱۰.الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْوَشَّاءِ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَائِذٍ ، عَنْ أَبِي خَدِيجَةَ ، قَالَ :سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ عليه السلام يَقُولُ : «قَدْ يَقُومُ الرَّجُلُ بِعَدْلٍ أَوْ بِجَوْرٍ ، وَ يُنْسَبُ إِلَيْهِ وَ لَمْ يَكُنْ قَامَ بِهِ ، فَيَكُونُ ذلِكَ ابْنَهُ أَوِ ابْنَ ابْنِهِ مِنْ بَعْدِهِ ، فَهُوَ هُوَ» .

128 ـ بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ عليهم السلام كُلَّهُمْ قَائِمُونَ بِأَمْرِ اللّهِ تَعَالى هَادُونَ إِلَيْهِ

۱۴۱۱.عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسى ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ ، عَنْ زَيْدٍ أَبِي الْحَسَنِ ، عَنِ الْحَكَمِ بْنِ أَبِي نُعَيْمٍ ، قَالَ :أَتَيْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عليه السلام وَ هُوَ بِالْمَدِينَةِ ، فَقُلْتُ لَهُ : عَلَيَّ نَذْرٌ بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ إِنْ أَنَا لَقِيتُكَ أَنْ لَا أَخْرُجَ مِنَ الْمَدِينَةِ حَتّى أَعْلَمَ أَنَّكَ قَائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ أَمْ لَا ؟
فَلَمْ يُجِبْنِي بِشَيْءٍ ، فَأَقَمْتُ ثَـلَاثِينَ يَوْماً ، ثُمَّ اسْتَقْبَلَنِي فِي طَرِيقٍ ، فَقَالَ : «يَا حَكَمُ ، وَ إِنَّكَ لَهاهُنَا بَعْدُ ؟» فَقُلْتُ : نَعَمْ ، إِنِّي أَخْبَرْتُكَ بِمَا جَعَلْتُ لِلّهِ عَلَيَّ ، فَلَمْ تَأْمُرْنِي ، وَ لَمْ تَنْهَنِي عَنْ شَيْءٍ ، وَ لَمْ تُجِبْنِي بِشَيْءٍ ، فَقَالَ : «بَكِّرْ عَلَيَّ غُدْوَةً الْمَنْزِلَ» فَغَدَوْتُ عَلَيْهِ ، فَقَالَ عليه السلام : «سَلْ عَنْ حَاجَتِكَ» فَقُلْتُ : إِنِّي جَعَلْتُ لِلّهِ عَلَيَّ نَذْراً وَ صِيَاماً وَ صَدَقَةً بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ إِنْ أَنَا لَقِيتُكَ أَنْ لَا أَخْرُجَ مِنَ الْمَدِينَةِ حَتّى أَعْلَمَ أَنَّكَ قَائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ أَمْ لَا ، فَإِنْ كُنْتَ أَنْتَ ، رَابَطْتُكَ ؛ وَ إِنْ لَمْ تَكُنْ أَنْتَ ، سِرْتُ فِي الْأَرْضِ فَطَلَبْتُ الْمَعَاشَ .
فَقَالَ : «يَا حَكَمُ ، كُلُّنَا قَائِمٌ بِأَمْرِ اللّهِ». قُلْتُ : فَأَنْتَ الْمَهْدِيُّ ؟ قَالَ : «كُلُّنَا نَهْدِي إِلَى اللّهِ». قُلْتُ : فَأَنْتَ صَاحِبُ السَّيْفِ ؟ قَالَ : «كُلُّنَا صَاحِبُ السَّيْفِ ، وَ وَارِثُ السَّيْفِ». قُلْتُ : فَأَنْتَ الَّذِي تَقْتُلُ أَعْدَاءَ اللّهِ ، وَ يَعِزُّ بِكَ أَوْلِيَاءُ اللّهِ ، وَ يَظْهَرُ بِكَ دِينُ اللّهِ ؟
فَقَالَ : «يَا حَكَمُ ، كَيْفَ أَكُونُ أَنَا وَ قَدْ بَلَغْتُ خَمْساً وَ أَرْبَعِينَ سَنَةً ؟! وَ إِنَّ صَاحِبَ هذَا الْأَمْرِ أَقْرَبُ عَهْداً بِاللَّبَنِ مِنِّي ، وَ أَخَفُّ عَلى ظَهْرِ الدَّابَّةِ» .

  • نام منبع :
    تحفة الأولياء ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : مرادی، محمد
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 128490
صفحه از 856
پرینت  ارسال به