نظر ميرداماد درباره عبدالعظيم حسنى اين است كه اگر هيچ نصى بر وثاقت وى وجود نداشته باشد، الاّ جمله معروفى كه امام هادى عليه السلام [پس از اين كه عبدالعظيم حسنى دين خويش را بر آن امام عرضه كرد] بيان فرمود، براى وثاقت او كافى است.
راشحه ششم: ابواسحاق، ثعلبة بن ميمون كيست؟ مؤلف محترم با جستجو در كتاب هاى مختلف اصحاب، ثابت مى كند كه احاديث وى صحيح هستند.
راشحه هفتم: شهيد اول در يكى از ابواب كتاب اللمعة الدمشقية مى گويد:... قال بعض الأصحاب انّ هذا الطلاق لايحتاج الى محلّل ... .
ميرداماد منظور از «بعض الأصحاب» را عبداللّه بن بكير مى داند و او را با توجه به گفتار شهيد ثانى، غير امامى مى شمارد و سپس اقوال برخى از علما را نسبت به عبداللّه بن بكير و روايات او نقل مى كند و به بحث درباره شخصيت او مى پردازد.
راشحه هشتم: در اين راشحه درباره ابوعيسى محمد بن هارون الوراق، بحث شده و از او به عنوان يكى از اجلّه متكلمان شيعه سخن به ميان مى آيد. مؤلف، نظرات سيد مرتضى، نجاشى، تفتازانى، امام فخر رازى و ابن داود را درباره وى بيان كرده، سپس نتيجه مى گيرد كه وى از ممدوحين است و احاديث او حسن مى باشد.
راشحه نهم: مشهور است كه چون اسماعيل بن ابى زياده سكونى، عامى است، لذا احاديث او مطروح و غير مقبول مى باشد؛ امّا ميرداماد معتقد است كه علاوه بر غلط بودن اين مطلب، سكونى ثقه است و احاديث او موثق است.
راشحه دهم: در اين راشحه، بحث از جرح و تعديل است و نظر ميرداماد اين است كه جرح و تعديل اگر از باب نقل و شهادت باشد، حجت شرعى است؛ ولى اگر اجتهاد باشد، قابل اعتماد نيست.
راشحه يازدهم: مؤلف محترم، در ادامه مباحث قبلى، اين سؤال را مطرح مى كند كه آيا حكم هاى علّامه حلى، محقق و شهيد، در كتاب هاى استدلالى، مبنى بر صحت حديث، در حكم تزكيه و تعويل است. سپس در پاسخ مى گويد: چون ممكن است اين احكام اجتهادى باشد، لذا براى مجتهدان ديگر قابل قبول نيست.