محدود انسانى، به سان تأثّر، انفعال، محلّ حوادث بودن، نياز، فقر، جهل و... همراه است و از آنجا كه خداوند متعال از چنين مشابه هاى نقص و نياز و محدوديتْ مبرّاست، نمى توان اين اوصاف را در مرتبه انسانى به خداوند نسبت داد.
اگر قرار باشد صفات الهى در مرتبه اى فراتر از مرتبه انسانى معنا پيدا كنند، دو راه بيشتر وجود ندارد:
يك. بايد گفت چون كيفيّت اتّصاف صفات در مرتبه اى فراتر از مرتبه انسانى براى ما غير قابل فهم و دسترس است، بهترين راه، سكوت و لب فروبستن است كه از آن، اصطلاحا به مسلك «تعطيل» ياد مى شود.
دو. مسلك تعطيل، مردود است و با توجّه به امر و اجازه در منطقِ وحى براى درك و دريافت مرتبه اى از صفات الهى، تعمّق و اظهار نظر درباره آن جايز است.
بيشتر متكلّمان مسلمان و مسيحى، همين مبنا را پذيرفته اند. با اين حال، در تبيين نحوه اتّصاف، بين ايشان اختلاف چشمگيرى رخ نموده است. ۱
مهم ترين و رايج ترين ديدگاهى كه در اين زمينه بيان شده، مسلك «خُذ الغايات و اترك المبادى» است. بر اساس اين نظريه، هر صفت براى تحقّق، مقدمات و زمينه هايى را مى طلبد و پس از آن كه محقّق شد، آثارى را به همراه مى آورد.
به عنوان مثال، براى اتّصاف آدمى به صفت رحمت، تأثّر عاطفى و انفعال روانى، از مقدمات آن است و انعام و لطف به شخصى كه بر او رحمت آورده، از آثار آن است.
براساس اين مبنا، مقدمات تحقّق اين صفت، انسانى است. لذا براى تبيين نحوه اتّصاف خداوند به صفت رحمت، بايد اين مقدماتْ منتفى شود. امّا آثار آن، فرا انسانى است. لذا مى توان اين آثار را بر خداوند، حمل كرد. بنابراين، اتّصاف خداوند به صفت رحمت، بدين معنا خواهد بود كه خداوند به بندگان خود، لطف و انعام مى كند. ۲
1.براى آگاهى بيشتر ر.ك: زبان دين، امير عباس على زمانى، ص۶۵؛ آموزش فلسفه، محمد تقى مصباح، ج۲، ص۳۹۷۴۰۳؛ الالهيات، جعفر السبحانى، ج۱، ص۸۷ ۸۸؛ فلسفه دين، جان هيك، ص ۱۰۰.
2.براى آگاهى بيشتر از اين ديدگاه ر.ك: التمهيد فى علوم القرآن، محمدهادى معرفت، ج۳، ص ۷۷ ۷۸.