107
صافي در شرح کافي ج1

صافي در شرح کافي ج1
106

۰.اصل: ضَلَّتِ الْأَوْهَامُ عَنْ بُلُوغِ كُنْهِهِ ، وَدَهَلَتِ الْعُقُولُ أَنْ تَبْلُغَ غَايَةَ نِهَايَتِهِ ، لَايَبْلُغُهُ حَدُّ وَهْمٍ ، وَلَا يُدْرِكُهُ نَفَاذُ بَصَرٍ ، وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ. ۱

شرح: دَهَلَتْ (به دال بى نقطه) از باب «نَصَرَ» است. صاحب قاموس گفته كه: «الدَّاهِل: المُتَحَيِّر». ۲
يعنى: گُم شده است خاطرها از رسيدن به كُنه ذات او. و متحيّر و عاجز شده است عقل ها از اين كه رسند به نشان كُنه ذات او. بيانِ اين آن كه: نمى رسد به ذات او تندىِ خاطرى و تعيين ۳ نمى كند او را گُذرايى چشمى. و اوست بس شنواى بينا؛ چه شنيدن و ديدنِ ديگران، نسبت به شنيدن و ديدنِ او هيچ است و اشتباه در آنها بسيار واقع مى شود، مثلاً دور را دير مى شنوند و كوچك مى بينند.

۰.اصل: اِحْتَجَّ عَلى خَلْقِهِ بِرُسُلِهِ ، وَأَوْضَحَ الأُْمُورَ بِدَلَائِلِهِ ، وَابْتَعَثَ الرُّسُلَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ ؛ «لِّيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنم بَيِّنَةٍ وَيَحْيَى مَنْ حَىَّ عَنم بَيِّنَةٍ۴» ، وَلِيَعْقِلَ الْعِبَادُ عَن رَبِّهِمْ مَا جَهِلُوا ؛ فَيَعْرِفُوهُ بِرُبُوِبِيَّتِهِ بَعْدَ مَا أَنْكَرُوهُ ، وَيُوَحِّدُوهُ بِالْاءِلهِيَّةِ بَعْدَ مَا أَضَدُّوهُ .

شرح: اِحتجَّ على خَلقه برُسُله، اشارت است به اين كه اللّه تعالى راه عذر خواهى، بسته بر بى عيبانِ در خرد، به سبب فرستادن رسولان؛ چه هيچ مشركى در روز قيامت نمى تواند گفت كه: راه علم به احكام ربّ العالمين بسته بود و سكوت جميعِ بندگان در هر مسئله غير معلومه ميسّر نبود. لَاعَلاج، فضولى و خودرأيى در بعض مسائلِ غير معلومه كرده، منكر ربوبيّتى كه معلوم ما بود، شديم.
الْأُمُور (جمع أمْر): حادثات؛ و مراد اين جا، متشابهات كتب اللّه تعالى است به قرينه أوْضَحَ؛ چه «ايضاح» متعلّق به متشابهات مى شود.
ضمير دَلائِلِه راجع به اللّه تعالى است. مراد به دَلائِله، ائمّه هدى است. يا مراد، آيات بيّناتِ محكماتِ كتاب اللّه تعالى است كه وسيله وضوح متشابهات است به توسّط سؤال ائمّه هدى.
ابْتَعَثَ (به باء يك نقطه و عين بى نقطه و ثاء سه نقطه) به صيغه ماضى غايب معلومِ باب افتعال است.
مبشّرين ومنذرين، اشارت است به اين كه اللّه تعالى اكتفا به محضِ فرستادن رسولان نكرد؛ بلكه رعايت كرد اين را كه نبوده باشد مردمان را بر اللّه تعالى حجّتى بعد از انتقال رُسُل از دار دنيا؛ به اين روش كه فرستاد رسولان را بشارت دهندگانْ امّتان خود را به اوصياى خود و به ثوابِ مطيعان اوصيا و ترسانندگان از عذاب ابدى بر مخالفت اوصيا. اشارت است به امثال آيتِ سوره نساء: «رُّسُلاً مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلَا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّة بَعْدَ الرُّسُلِ»۵ .
ظرف در لِيَهْلِكَ، متعلّق به اِحْتَجَّ است تا آخر. ۶ عَنْ در اوّل و دوم، براى تعليل است. مراد به بيِّنة در اوّل، دليلى است كه راه عذر خواهىِ هلاك شده را بندد؛ چه ربوبيّت، معلومِ هر طفلى است كه به حدّ تميز رسيده باشد و راه اعتراف به ربوبيّت، مسدود نيست؛ چه رسول يا وصى، اگر ظاهرِ مشهور است، راه علم به مسائل، گشاده است؛ و اگر مظلوم و مستور است، غير ظالمش را سكوت در هر مسئله غير معلومه ميسّر است.
مراد به بيِّنة در دوم، دليلى است كه راه اعتراضِ هلاك شده را كه اين تفاوت از كجاست، بندد؛ و اين، اشارت به آيتِ سوره انفال است.
لام در لِيَعْقِلَ براى عاقبت است. و مراد به الْعِبَاد مؤمنان است.
مَا در اوّل، ۷ موصوله است. و در دوم و سوم، ۸ مصدريّه است.
ضمير جَهِلُوا و ضمير أَنْكَروا و ضمير أَضَدُّوا راجع به خَلْقِهِ است، به اعتبار غير عباد. و ضمير يَعْرِفُوا و ضمير يُوَحِّدُوا راجع به الْعِبَاد است.
الْاءِضْدَاد (به ضاد بانقطه و دو دال بى نقطه، مصدر باب اِفعال): همچشم براى كسى قرار دادن. و اين جا عبارت است از تجويز حكم از روى ظن در نفس احكام شرعيّه، چنانچه مخالفان مى كنند و آن را اجتهاد مى نامند.
بدان كه مناسبِ اين مقام است نقلى كه به آن، معلوم مى شود كه مخالفان، سفيه و گمراه اند و تكذيب جميع رسولان كرده اند. بيانِ اين آن است كه: ابن حَجَر عَسْقَلانى در شرح كتاب بخارى كه آن را فَتْحُ الباري نام كرده، در مقام دفعِ طعن از عمر كه منع كرده رسول اللّه صلى الله عليه و آله را از نوشتن وصيّت نامه و گفته كه: «حَسْبُنَا كتابُ اللّه »، نقل كرده از نَوَوى (شارح كتاب مسلم) كه گفته كه:
اتَّفَقَ الْعُلَمَاءُ عَلى أَنَّ قَوْلَ عُمَرَ: «حَسْبُنَا كِتَابُ اللّه ِ» مِنْ قُوَّةِ فِقْهِهِ وَ دَقِيقِ نَظَرِهِ؛ لِأَنَّهُ خَشِيَ أَنْ يُكْتَبَ أُمُورٌ رُبَّما عَجَزُوا عَنْهَا، فَاسْتَحَقُّوا الْعُقُوبَةَ لِكَوْنِهَا مَنْصُوصَةً، وَأَرَادَ أَنْ لَا يَنْسَدَّ بَابَ الاِجْتِهَادِ عَلَى الْعُلَمَاءِ. ۹
مرادش اين است كه: اتّفاق كرده اند جميع علما بر اين كه گفتنِ عمر كه: «بس است ما را كتاب خدا» از روى كمال دانايى عمر و باريكى فكر او بود؛ زيرا كه او ترسيد كه در وصيّت نامه چيزى چند نوشته شود كه شايد عاجز شوند امّت از آنها، پس مستحقّ عذاب شوند در مخالفتِ آنها براى صريح شدن آنها. و اراده كرد عمر اين را كه بسته نشود درِ پيروى ظن بر علما.
امثالِ اين خرافات، بسيار است در ميان محقّقينِ مخالفان، كه خود را اهل سنّت و جماعت مى نامند و از جمله خرافات اجتهاديّه اَنصاب نَواصب و مُفتيان ايشان اين است كه عمر حكم كرد به اين كه اگر كسى جنب شود و آب نيابد، نماز نكند در آن مدّت. و چون عمّار بن ياسر به ياد او آورد آيتِ سوره مائده را كه: «فَلَمْ تَجِدُواْ مَآءً فَتَيَمَّمُواْ صَعِيدًا طَيِّبًا»۱۰ و بيان رسول اللّه صلى الله عليه و آله را براى كيفيّت تيمّم، عمر تهديد كرد عمّار را. و بعد از او، پسرش عبد اللّه بن عمر، موافق پدر فتوا داد و چون به ياد او آوردند حكايت عمّار و آيتِ سوره مائده را، گفت كه: عمر قانع نشد به قول عمّار و اگر رخصت داده مى شد براى مردمان در عمل به آيتِ سوره مائده، هر آينه نزديك مى شد چون آب سرد شود بر ايشان، اين كه تيمّم كنند به صَعيد. و تفصيل اين، روايت شده در صحيح مسلم بعد از تمام ثُمن اوّل. ۱۱
يعنى: اللّه تعالى احتجاج كرده بر آفريدگان خود. به رسولان خود. و واضح ساخته متشابهات كتابش را به راهنماهاى خود. و فرستاده رسولان را بشارت دهندگان به اوصيا و ترسانندگانِ از عذاب ابدى بر مخالفت اوصيا، براى اين كه جهنّمى شود كسى كه جهنّمى شد از روى برهانى و زندگى ابدى يابد كسى كه زنده شد از روى برهانى؛ و براى اين كه به علمِ يقينى فراگيرند بندگان از صاحبِ كلِّ اختيارِ ايشان آنچه را كه ديگران ندانستند از احكام دين. پس آن بندگان شناسند او را به صاحبِ كلِّ اختيارِ هر كس و هر چيز بودنِ او، بعد از آن كه ديگران نشناخته باشند او را. و آن بندگان، يگانه دانند او را به استحقاق عبادت، بعد از آن كه ديگران همچشم قرار داده باشند براى او.

1.كافى مطبوع: «العليم».

2.القاموس المحيط، ج۲، ص ۱۳۲۴ (دهل).

3.از اوايل شرح تا اين جا در نسخه «ظ» (نسخه مسجد اعظم قم، ش ۲۰۷۱) افتادگى دارد و اين قسمتِ افتاده، از روى نسخه مدرسه گلپايگانى قم، ش ۱۰۷ / ۳۲ / ۶۱۹۷ حروفچينى شده است.

4.انفال (۸): ۴۲.

5.نساء (۴): ۱۶۵.

6.مراد از «تا آخر» اين است كه جارّ و مجرورهاى بعدى («لِيَحْيى» و «لِيَعْقِلَ») نيز متعلّق به «احْتَجَّ» است.

7.يعنى «مَا» در «مَا جَهِلُوا».

8.يعنى «مَا» در «مَا أَنْكَرُوهُ» و «مَا أَضَدُّوهُ».

9.فتح الباري فى شرح صحيح البخاري، ج ۸ ، ص ۱۰۲.

10.نساء (۴): ۴۳.

11.صحيح مسلم، ج ۱، ص ۱۹۱.

  • نام منبع :
    صافي در شرح کافي ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : درایتی، محمد حسین
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 75545
صفحه از 500
پرینت  ارسال به