۰.اصل: وَأَشْهَدُ أَنْ لَا إِلهَ إِلَا اللّه ُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ ، إِلها وَاحِدا صَمَدا لَمْ يَتَّخِذْ صَاحِبَةً وَلَا وَلَدا . وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله عَبْدٌ انْتَجَبَهُ ، وَرَسُولٌ ابْتَعَثَهُ .
شرح: و گواهى مى دهم كه نيست مستحقّ عبادت، مگر اللّه تعالى به تنهايى. او كه نباشد شريكى او را در استحقاق عبادت. مى خواهم به اين قول، ۱
الهى را كه تنهاست در خلق عالم، روا كننده حاجت هاست، نگرفته براى خود زنى و نه فرزندى. و گواهى مى دهم كه محمّد صلى الله عليه و آله بنده اى است كه گزيده او را از خلايق و فرستاده اى است كه فرستاده او را اللّه تعالى سوى خلايق.
۰.اصل: عَلى حِينِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ ، وَطُولِ هَجْعَةٍ مِنَ الْأُمَمِ ، وَانْبِسَاطٍ مِنَ الْجَهْلِ ، وَاعْتِرَاضٍ مِنَ الْفِتْنَةِ ، وَانْتِقَاضٍ مِنَ الْمُبْرَمِ ، وَعَمىً عَنِ الْحَقِّ ، وَاعْتِسَافٍ مِنَ الْجَوْرِ ، وَامْتِحَاقٍ مِنَ الدِّينِ .
شرح: اين عبارات مى آيد در «كِتَابُ الْعَقْلِ» در كلام امير المؤمنين عليه السلام در حديث هفتمِ باب بيست و يكم.
على براى استعلا است. و مراد اين است كه: او را غالب كرد بر آن زمان و به او دفع كرد مفاسد آن زمان را.
الفَتْرَة: سستى و شكستگى. مِنْ در مِنَ الرُّسُل و نظايرش، ابتدائيّه است، پس اين جا به تقدير «ظَاهِرَةٍ مِنَ الرُّسُل» است؛ و مراد اين است كه: آنچه متّفقٌ عَلَيْهِ، جميع رُسُل است، كه نهى از اختلاف از روى ظن و مانند آن است، در هيچ بقعه اى رواج نداشت و اين، منافات ندارد با اين كه پيغمبر ما صلى الله عليه و آله در آن زمان، وصىّ عيسى باشد بعد از عبد المطلب، چنانچه بيان مى شود در «كِتَابُ الْحُجَّة» در شرح حديث هجدهمِ «[بَابُ ]مَوْلِدِ النَبِيِّ صلى الله عليه و آله وَوَفَاتِهِ» كه باب صد و دهم است؛ و اين، مأخوذ است از آيتِ سوره مائده: «يَـأَهْلَ الْكِتَـبِ قَدْ جَآءَكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ عَلَى فَتْرَةٍ مِّنَ الرُّسُلِ» . ۲
الهَجْعَة: خواب از اوّل شب؛ و مراد اين جا، غفلت است.
الأُمَم (جمع امّت): گروه هاى مردمان. الاِنْبِسَاط: فاش شدن.
الجَهْل: نادانى، و ناخردمندى به خودرأيى در آنچه بى مكابره اختلاف در آن و در دليل آن رود. و اين جا هر دو مناسب است.
الاِعْتِرَاض: پهن شدن. الْفِتْنَة: اختلاف مردمان به سبب پيروى ظن.
الاِنْتِقَاض (به نون و قاف و ضاد با نقطه): بِالْكُلّيّه واشدنِ ريسمانِ تابيده و مانند آن.
المُبْرَم: ريسمانِ سختْ تابيده شده و مانند آن. الْعَمى: كورى و غفلت.
الحَقّ: به كار آمدنى؛ و مراد اين جا، مضمون آيات بيّناتِ محكماتِ ناهيه از پيروى ظن است كه در هر كتاب الهى بوده.
الاِعْتِسَاف: از راه به در رفتن. الجَوْر (به فتح جيم و سكون واو): حكم به غير حق. و شايد كه مصدرِ به معنى اسم فاعل باشد براى مبالغه.
الاِمْتِحَاق: برطرف شدن.
الدِّين: آنچه اللّه تعالى خلايق را به آن تكليف كرده و آن، اقرار به يگانگى اوست.
يعنى: بر وقت سستى كه ظاهر بود از رسولان؛ و درازى غفلتى كه ظاهر بود از جماعت هاى خلايق؛ و فاش شدنى كه ظاهر بود از جهل؛ و پهن شدنى كه ظاهر بود از اختلاف؛ و واشدنى كه ظاهر بود از آنچه استوار تابيده شده بود از استوار كارى هاى پيغمبران؛ و كورى اى از حق معلوم به آيات بيّناتِ محكماتِ ناهيه از پيروى ظن؛ و بى راهى اى كه ظاهر بود از جور؛ و برطرف شدنى كه ظاهر بود از كيش اسلام.