137
صافي در شرح کافي ج1

۰.اصل: فَنَدَبَهُمْ إِلى مَعْرِفَتِهِ ؛ لِئَلَا يُبِيحَ لَهُمْ أَنْ يَجْهَلُوهُ وَيَجْهَلُوا دِينَهُ وَأَحْكَامَهُ ؛ لِأَنَّ الْحَكِيمَ لَا يُبِيحُ الْجَهْلَ بِهِ وَالْاءِنْكارَ لِدِينِهِ ، فَقَالَ جَلَّ ثَنَاؤُهُ : «أَلَمْ يُؤْخَذْ عَلَيْهِم مِّيثَـقُ الْكِتَـبِ أَن لَايَقُولُواْ عَلَى اللَّهِ إِلَا الْحَقَّ» ، ۱ وَقَالَ : «بَلْ كَذَّبُواْ بِمَا لَمْيُحِيطُواْ بِعِلْمِهِ» . ۲

1.اعراف (۷): ۱۶۹.

2.يونس (۱۰): ۳۲.


صافي در شرح کافي ج1
136

شرح: مقصد مصنّف ـ رَحِمَهُ اللّه ُ تَعَالى ـ از گفتن اين، توضيح سابق و كمال احتياط و غمخوارى مردمان است كه مبادا غافل شوند از دليلى كه گفته شد.
الوُجُوب: ثابت و محقّق شدن. السُّدى (به ضمّ سين بى نقطه و تخفيف دال بى نقطه و الف منقلبه از ياء): گلّه بى نگاهبان.
المُهمَل: چيزى كه به آن نپردازند.
الرُّبُوبِيَّة: مالك چيزى بودن؛ و مراد اين جا، اين است كه كسى صاحب كلِّ اختيار هر كس و هر چيز باشد. پس در هر مسئله كه حاجت خلايق به آن شود و بى مكابره اختلاف در آن و در دليل آن رود، حكم، حكم او خواهد بود و كسى را نمى رسد كه شريك شود با او در حكم كردن در آن.
العِلْم: دانستن؛ و مراد اين جا، گرويدن و ايمان آوردن است.
إذ در اين جا، براى بيان دليل است و مى تواند بود كه براى ظرفيّت باشد.
الْحُجَج (جمع حجّت): امامانى كه عالمان اند به جميع آداب الهى و معلّمان ساير خلايق اند و هر كدامِ ايشان در زمانى است، خواه نبى و خواه وصىّ نبى.
الْأعْلَام (جمع عَلَم، به فتح عين و فتح لام): نشان ها كه در جنگ، گاه مى باشد و از آنها مطلبى معلوم مى شود و لشكر مى بايد كه محافظت آنها كنند. و مراد اين جا، محكمات كتاب الهى است كه در آنها نهى از اختلاف از روى ظن، صريح شده و باعث علم رعيَّت به حجّت هر زمان است.
ضمير مرفوع در تَدْعُوهُم راجع به شَوَاهِد است، يا راجع به مجموع شَوَاهِد و حُجَج و أعْلَام است؛ و بنا بر اوّل، واو در و حُجَجُه حاليّه است و واو در و أَعْلامه عاطفه بر جمله حاليّه است، و بنا بر دوم، واو در وَ حُجَجُه نيز عاطفه است.
الصُّنْع: اين كه كسى كارى را تواند كرد و تواند نكرد و كند، به واسطه رعايت مصلحت، نه به واسطه آن كه اسباب نكردن را ندارد.
يعنى: پس لازم شد به اعتبار عدالت اللّه ـ جَلَّ وَ عَزَّ ـ و رعايت او مصلحت را در هر چيز، اين كه مخصوص كند هر كه را كه آفريد از جمله مخلوقان خود، نوعى از آفريده كه تاب امر و نهى الهى دارد، به امر و نهى خود، تا نباشند سَرداده شدگانِ ۱ واگذاشته شدگان. و تا بزرگ شمرند اللّه تعالى را به پرستش و به تنهايى او را پرستند؛ به اين معنى كه پيروى ظن خود نكنند كه خودپرستى است و پيروى ظن مانند خود نكنند كه مانند خودپرستى است. و اقرار كنند براى اللّه تعالى به اين كه صاحب كلِّ اختيارِ هر كس و هر چيز است. و تا ايمان آورند به اين كه اللّه تعالى آفريننده ايشان است به تدبير. و روزى رسانِ ايشان است؛ زيرا كه گواهانِ صاحب كلِّ اختيارِ هر كس و هر چيز بودن او راهنماهاى ظاهرند در آسمان ها و زمين و مانند آنها، بر حالى كه امامانِ او تابانان آشكارند به نور علم به جميع آداب، و محكمات كتاب او درخشان است.
بيانِ اين آن كه: آن گواهان مى خوانند آن مخلوقان را سوى پرستيدن اللّه ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ به تنهايى. و گواهى مى دهند به زبان حال، بر خود، براى سازنده خود به صاحب كلِّ اختيار بودن و مستحقّ پرستش بودن. آن خواندن و گواهى دادن، براى چيزى است كه در گواهان هست از اثرهاى صنعِ اللّه تعالى و خوش آيندهايى كه حاصل شده از تدبير او، مثل اين كه آفتاب و ماه و ستاره ها و آسمان ها هر كدام، مقدارى و جايى و صفتى دارد و از خود، چنين نشده؛ بلكه كسى كه آفريدگار است، چنين كرده.

1.رها كرده شدگان.

  • نام منبع :
    صافي در شرح کافي ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : درایتی، محمد حسین
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 74830
صفحه از 500
پرینت  ارسال به