145
صافي در شرح کافي ج1

۰.اصل: لِأَنَّ الَّذِي يُؤَدِّي بِغَيْرِ عِلْمٍ وَبَصِيرَةٍ لَايَدْرِي مَا يُؤدِّي ، وَلَايَدْرِي إِلى مَنْ يُؤَدِّي ، وَإذا كانَ جَاهِلاً ، لَم يَكُنْ عَلى ثِقَةٍ مِمَّا أَدّى ، وَلَا مُصَدِّقا ؛ لِأَنَّ الْمُصَدِّقَ لَا يَكُونُ مُصَدِّقا حَتّى يَكُونَ عَارِفا بِمَا صَدَّقَ بِهِ مِنْ غَيْرِ شَكٍّ وَلَا شُبْهَةٍ ؛ لأَنَّ الشَّاكَّ لَا يَكُونُ لَهُ مِنَ الرَّغْبَةِ والرَّهْبَةِ وَالْخُضُوعِ وَالتَّقَرُّبِ مِثْلُ مَا يَكُونُ مِن الْعَالِمِ الْمُسْتَيْقِنِ .


صافي در شرح کافي ج1
144

۰.اصل: وَالشَّرْطُ مِنَ اللّه ِ ـ جَلَّ ذِكْرُهُ ـ فيمَا اسْتَعْبَدَ بِهِ خَلْقَهُ أَنْ يُؤَدُّوا جَمِيعَ فَرَائِضِهِ بِعِلْمٍ وَيَقِينٍ وَبَصِيرَةٍ ؛ لِيَكُونَ الْمُؤَدِّي لَهَا مَحْمُودا عِنْدَ رَبِّهِ ، مُسْتَوْجِبا لِثَوَابِهِ وَعَظِيمِ جَزَائِهِ .

شرح: واو عاطفه است بر جمله «كَانَتِ الْحُجَّة» تا آخر، يا حاليّه است؛ و حاصل هر دو يكى است.
الشَّرْط (به فتح شين بانقطه و سكون راء بى نقطه و طاء بى نقطه، مصدر باب «نَصَرَ» و «ضَرَبَ»: الزام چيزى در معامله، و التزام چيزى در معامله؛ و مراد اين جا، معنى اوّل است. و مصدر اين جا، به معنى اسم مفعول است.
و الشَّرْط مبتداست و خبرش أنْ يُؤَدُّوا است.
التَّأْدِية: رسانيدن چيزى سوى كسى، مثل به جا آوردن عملى براى رضاى كسى.
الْفَرائِض (جمع فريضه): بريده شده ها؛ و مراد اين جا، واجباتى است كه وعيد به عذاب جهنّم بر ترك آنها واقع شده باشد.
بِعِلْم متعلّق به أنْ يَؤُدُّوا است؛ و مراد، علم به برائت ذمّه از فريضه است. پس منافات ندارد با جواز عمل به خبر واحد به شروط مقرّره؛ زيرا كه برهان دالِّ بر جواز آن، افاده علم به برائت ذمّه به آن مى كند. و اين، احتراز است از تأديه به ظن به برائت ذمّه، مثل تأديه فريضه صيامِ شهر رمضان، بى صيامِ يوم الشكّ و بى دليلى از خارج كه دلالت بر مجزى بودن كند و مثل پيروى يكى از دو كس كه دعوى امامت كنند، بى علم به اين كه او بخصوصه امامِ مُفترض الطاعه و شاهدِ به حق است.
مراد به يَقِين، استقرار و طمأنينه خاطر است بر چيزى. و ذكر يَقِين، بعد از ذكر عِلْم، اشارت است به اين كه گاهى علم، مستعمل مى شود در اعمّ از يقين؛ و آن، شامل ظن مى باشد. و اين جا آن، مراد نيست و آن، مَجاز لغوى است، اگر چه موافق اصطلاح منطقيّين است.
مراد به بَصِيرَة ديده ورى است. و ذكر بَصِيرة بعد از ذكر يَقِين، اشارت است به اين كه يقين، گاهى مستعمل مى شود در آنچه صاحبش اِعراض از مقتضاى آن مى كند، مثل آيت سوره نمل: «وَجَحَدُواْ بِهَا وَ اسْتَيْقَنَتْهَآ أَنفُسُهُمْ»۱ و مراد اين جا، آن نيست. و از آنچه گفتيم ظاهر مى شود كه عطف در وَ يَقِينٍ وَ بَصِيرَةٍ از قبيل عطف تفسير است.
يعنى: و لازم كرده شده از جانب اللّه تعالى در آنچه بندگى فرموده ۲ به آن، آفريدگان خود را كه توحيد او در ربوبيّت و تصديقِ ثواب و عقاب در روز قيامت است. اين است كه سوى او رسانند جميع مفروضات او را از روى علم به برائت ذمّه و قرار خاطر و ديده ورى، تا باشد رساننده آنها پسنديده نزد صاحب كلِّ اختيار خود و سزاوار باشد ثواب او را و بزرگ جزاى او را.

1.نمل(۲۷): ۱۴.

2.يعنى «امر به بندگى كرده».

  • نام منبع :
    صافي در شرح کافي ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : درایتی، محمد حسین
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 74572
صفحه از 500
پرینت  ارسال به