۰.اصل: وَالْأَمْرُ فِي الشَّاكِّ ـ المُؤَدِّي بِغَيْرِ عِلْمٍ وَبَصِيرَة ـ إِلَى اللّه ِ ـ عزّ وَ جلّ ـ ، إِنْ شَاءَ تَطَوَّلَ عَلَيْهِ ، فَقَبِلَ عَمَلَهُ ، وَإِنْ شَاءَ رَدَّ عَلَيْهِ ؛ لأَنَّ الشَّرْطَ عَلَيْهِ مِنَ اللّه ِ أَنْ يُؤَدِّيَ الْمَفْرُوضَ بِعِلْمٍ وَبَصِيرَةٍ وَيَقِينٍ ؛ كَيْ لَا يَكُونَ مِمَّنْ وَصَفَهُ اللّه ُ ، فَقَالَ تَبارَكَ وَتَعَالَى : «وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَ الْأَخِرَةَ ذَ لِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ» ؛ ۱ لِأَنَّهُ كانَ دَاخِلاً فِيهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلَا يَقِينٍ ، فَلِذلِكَ صَارَ خُرُوجُهُ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلَا يَقِينٍ .
شرح: بدان كه مكلّفان هر زمان، سه قسم اند، چنانچه در سوره فاتحه اشارت به آن شده:
اوّل، مؤمنان حقيقى كه گرويده اند به تمامِ دل به ربوبيّت اللّه تعالى و رسالت رسول صلى الله عليه و آله و پيروى ظن نمى كنند. «الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ»۲ عبارت از ايشان است.
دوم، كافران حقيقى، خواه صريح كه نگرويده اند اصلاً و خواه منافقان كه گرويده اند در زبان، نه در دل. «الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ»۳ عبارت از ايشان است، يا مخصوص يهود و نصارا است مثلاً، اگر مَقْسم، اهل شرايع باشد.
سوم، واسطه ميان آن دو قسم. «الضَّآلِّينَ»۴ عبارت از ايشان است. و «ضالّين» دو قسم اند: اوّل، اهل شك؛ دوم، غير اهل شك.
و قسم اوّل، سه قسم است: اوّل، «مَنْ يَعبُد اللّه َ عَلى حَرْف»۵ ؛ دوم «مُعارُون» كه مذكور مى شوند در خطبه؛ سوم «المُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ» . ۶
و قسم دوم، چهار قسم است: اوّل، اهل خَلط عمل صالح و عمل سيّئ؛ دوم، «مُرْجَوْنَ لأِمْرِ اللّه ِ»۷ ؛ سوم، مستضعفون؛ چهارم، أصحاب الأعراف.
و توضيحِ تداخلِ بعض اين اقسام مى شود در «كِتَابُ الْاءِيمَانِ وَالْكُفْرِ» در شرح حديث اوّل و دومِ «بَابُ أَصنَافِ النَّاس» كه باب صد و شصت و چهارم است؛ و اين هفت قسمِ «ضالّين» هر يكى بيان مى شود در بابى على حِدَه در «كِتَابُ الْاءِيمَانِ وَالْكُفْرِ»، مگر «اهل خَلط» كه مذكور مى شوند در «بَابُ أصْحَابِ الْأَعْرَاف» و وجه آن، بيان مى شود در شرح آن. و مصنّف ـ رَحِمَهُ اللّه ُ تَعَالى ـ در بيان اين كه اهل شك، دو خطر دارند، يكى در قيامت و ديگرى در دنيا، اين را گفته؛ و به اين، واضح مى شود احاديث «بابُ الشَّكّ» كه باب صد و هفتادم است از «كِتَابُ الْاءِيمَانِ وَالْكُفْرِ».
الشَّرْط: اسم أَنَّ است و خبرش أنْ يُؤدِّيَ است.
تفسير آيت مى آيد در «كِتَابُ الْاءِيمَانِ وَالْكُفْرِ» در باب صد و هفتاد و هشتم كه «بَابٌ فِي قَوْلِهِ تَعالى: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللّه َ عَلى حَرْفٍ» است.
باء در بِغَيرِ عِلْم دو جا، براى سببيّت است. و مراد به غَيْرِ عِلْمٍ، قدر مشترك ميان ظن و تقليد و اعتقاد مبتداست.
يعنى: و كار در كسى كه صاحب شك باشد در شهادت، به جا آورنده باشد فريضه را از روى غير دانش و ديده ورى به برائت ذمّه از فريضه (مثل كسى كه اعتقاد به امامت دوازده امام داشته باشد، امّا يقين به آن نداشته باشد)، سوى اللّه ـ عزّ و جلّ ـ است در قيامت. اگر خواهد، به دانايىِ خود به مصلحت ها، بخشايش مى كند بر او. پس قبولِ عمل او مى كند و نفعش سهل است. و اگر خواهد، به دانايىِ خود به مصلحت ها، برمى گرداند بر او عمل هاى او را و قبول نمى كند آنها را.
و اين، منافى عدالت اللّه تعالى نيست؛ چه پيمان بر آن كس از اللّه تعالى اين است كه به جا آورد فريضه او را از روى دانش و ديده ورى و يقين، تا نباشد آن كس از جمله جماعتى كه بيان كرده اللّه تعالى زشتى ايشان را در ضمن بيانِ خطر ايشان در دنيا؛ به اين روش كه گفته در سوره حج كه: و از مردمان كسى است كه پرستش مى كند اللّه تعالى را بر كناره دل؛ چه پيروى ظن مى كند و نمى داند كه اقرار به ربوبيّت اللّه تعالى چيست و پيروى رسول و جانشينان او كدام است. پس اگر برخورَد او را خوبى در دين حق، مثل مال و اعتبار، مى ماند در آن پرستش، به سبب آن خوب، و اگر برخورَد او را آزمودى مثل اِفلاس ۸ و بى اعتبارى، برمى گردد به جانب شرك صريح، بر آن راهى كه در باطن دارد كه شك و بى دانشى و بى يقينى باشد. به زيان داده آن كس دنيا را؛ چه اِفلاس و مانند آن دارد و عوضى ندارد. و آخرت را؛ چه عذاب الهى را البتّه درمى يابد. آن زيان كارى دنيا و آخرت، زيانكارىِ ظاهر است كه در آن شكّى نيست. اين كه گفتيم كه: آن كس از جمله اين جماعت مى شود، به واسطه آن است كه آن زيان كارِ دنيا و آخرت، درآمده در دين حق به سبب غير علم و نه يقين. پس به واسطه اين، گرديد بيرون رفتنِ صريحِ او از دين حق، به سبب غير علم و نه يقين.