۰.اصل: وَقَدْ قَالَ الْعَالِمُ عليه السلام : «إِنَّ اللّه َ ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ خَلَقَ النَّبِيِّينَ عَلَى النَّبُوَّةِ ، فَلَا يَكُونُونَ إِلَا أَنْبِيَاءَ ، وَخَلَقَ الْأَوْصِيَاءَ عَلَى الْوَصِيَّةِ ، فَلَا يَكُونُونَ إِلَا أَوْصِيَاءَ ، وَأَعَارَ قَوْمَا إِيمَانَا ، فَإِنْ شَاءَ ، تَمَّمَهُ لَهُمْ ، وإِنْ شَاءَ ، سَلَبَهُمْ إِيَّاهُ» ، قالَ : «وَفِيهِمْ جَرى قَوْلُهُ تَعَالى : «فَمُسْتَقرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ»۱ » .
شرح: مى تواند بود كه در اين جا از كاتبان كافى غلطى شده باشد؛ چه اين حديث، نقل خواهد شد از امام موسى كاظم عليه السلام در «كِتَابُ الْاءِيمَانِ وَالْكُفْرِ» در حديث چهارمِ باب صد و هشتاد و دوم كه «بَابُ الْمُعَارِين» است و در آن جا به جاى وَخَلَقَ الْأَوْصِيَاءَ عَلَى الْوَصِيَّةِ فَلَا يَكُونُونَ إِلّا أَوْصِيَاءَ چنين است: «وَخَلَقَ المُؤمِنينَ عَلَى الْاءِيمانِ فَلَا يَكُونُونَ إِلَا مُؤْمِنينَ»، و چنين بهتر است. و «خَلَقَ الْمُؤْمِنِينَ» به تقدير «وَخَلَقَ بَعْضَ الْمُؤْمِنيِنَ» است.
إيّاه مفعول دوم سَلَبَهُمْ است و بعضى مى گويند كه: بدل اشتمالِ ضمير سَلَبَهُمْ است. و بيان مى شود مفصّلاً در شرح «بَابُ المُعَارِين» از «كِتَابُ الْاءِيمَانِ وَالْكُفْرِ».
ضمير فِيهِم راجع به مؤمنين است كه دو قسم اند.
جَرى (به جيم و راء بى نقطه و الف منقلبه از ياء) به صيغه ماضى غايب معلومِ باب «ضَرَبَ» است.
جريان آيت در چيزى، به معنى اين است كه آن چيز، منطوقِ آيت نيست؛ بلكه در حكم منطوقِ آيت است و از بواطن آن است.
و اين اشارت است به اين كه فَمُسْتَقرٌّ به كسر قاف است، موافق قِرائت ابن كثير ۲ و ابو عمرو ۳ و يعقوب ۴ به روايت روح و زيد، و به تقدير «فَبَعْضُ أَحْوَالِكُمْ مُسْتَقرٌّ» است.
و مُسْتَوْدَعٌ (به فتح دال) به تقديرِ «بَعْضُ أَحْوَالِكُم مُسْتَوْدَعٌ» است.
و از جمله شواهد ربوبيّت، اين است كه بعض احوال آدمى، راسخ و جِبِلّىِ ۵ اوست، مثل كيفيّت آواز كه به آن مى شناسند بعض اطفال شيرخوار، آواز پدر و مادر خود را از آواز ديگران، و مثل كيفيّت شكل و غير آنها، موافق آيت سوره روم: «وَ مِنْ ءَايَـتِهِ خَلْقُ السَّمَـوَ تِ وَ الْأَرْضِ وَاخْتِلَـفُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوَ نِكُمْ»۶ .
و بعض احوال، راسخ و جِبِلّى نيست، مثل صحّت و مرض و خواب و بيدارى و غير آنها، و اين، به محض تدبير صانع عالم است. و در حكمِ اين است اين كه بعضِ احوال در بعضِ مردمان راسخ باشد و در بعض ديگر از مردمان راسخ نباشد و از اين قبيل است ايمان.
و معنى هاى ديگر براى اين آيت گفته اند و در اين حديث، اشارت به اين است كه آنها خوب نيست.
يعنى: و به تحقيق گفت دانا به جميع كتاب خدا و احكام او عليه السلام ـ در بيان آنچه گفتيم ـ كه: به تحقيق اللّه تعالى آفريده پيغمبران را سرشته بر پيغمبرى. پس نمى باشند پيغمبران مگر با پيغمبرى. و آفريده بعض مؤمنان را سرشته بر ايمان؛ چه ايمان خود را از محكمات كتاب خدا و سنّت رسول فرا گرفته اند. پس نمى باشند آن مؤمنان، مگر با ايمان، خواه اوصياى انبيا باشند و خواه غير ايشان و به عاريت داده جمعى را ايمان. پس اگر خواهد، پاينده مى دارد ايمان را براى ايشان، و اگر خواهد، برطرف مى كند از ايشان ايمان را به باعثى كه با آن، توانايى ايشان باقى باشد.
گفت همين دانا كه: در حق اين جماعتِ مؤمنان ـ كه دو قسم اند: يكى حقيقى و يكى رسمى ـ جارى شده قول اللّه تعالى در سوره انعام: «وَهُوَ الَّذِى أَنشَأَكُم مِّن نَّفْسٍ وَ حِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ» : ۷ و اللّه تعالى كسى است كه ابتدا كرده شما اولاد آدم را از يك بدن. پس بعض احوال شما راسخ است و بعضى غير راسخ است.
1.انعام (۶): ۹۸ .
2.ابو معبد عبد اللّه بن كثير دارى يا دارانى (م ۱۲۰ق)، قارى مكّه و از قُرّاء سبع.
3.ابو عمرو زبّان بن علاء بن عمّار بن عريان (م ۱۵۴ق)، قارى بصره و از قُرّاء سبع.
4.يعقوب بن اسحاق حضرمى كه با واسطه، شاگرد ابو عمرو بصرى بوده و پس از ابو عمرو، به رياست قُرّاء بصره رسيد.
5.جِبِلّى: طبيعى، ذاتى.
6.روم (۳۰): ۲۲.
7.انعام (۶): ۹۸ .