۰.اصل: وَذَكَرْتَ أَنَّ أُمُورا قَدْ أَشْكَلَتْ عَلَيْكَ ، لَاتَعْرِفُ حَقَائِقَهَا ؛ لِاخْتِلَافِ الرِّوَايَةِ فِيهَا ، وَأَنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّ اخْتِلَافَ الرِّوايَةِ فِيهَا لِاخْتِلَافِ عِلَلِهَا وَأَسْبَابِهَا ، وَأَنَّكَ لَا تَجِدُ بِحَضْرَتِكَ مَنْ تُذَاكِرُهُ وَتُفَاوِضُهُ مِمَّنْ تَثِقُ بِعِلْمِهِ فِيهَا .
شرح: چون فارغ شد مصنّف ـ رَحِمَهُ اللّه ُ تَعَالى ـ از جواب سؤال اوّل ـ كه مذكور شد چنانچه بايد و شايد ـ شروع كرد در بيان سؤال دوم كه آن برادر كرده، تا جواب از آن نيز گويد. و اين سؤال در باب عمل اين كس است به احاديثى كه بعضِ آنها با بعض ديگر منافات دارد و در باب عبادات و مانند آنها واقع شده؛ چه اگر در فتوا به مضمون آن احاديث باشد، يا آن احاديث در باب تنازعِ ميان مردمان در قرض يا ميراث يا مانند آنها از منازع دنيا باشد، جوابى كه مصنّف خواهد گفت، موافق نيست.
مَنْ تُذَاكِرُهُ عبارت از سفراى صاحب الزمان عليه السلام است كه مصنّف ـ رَحِمَهُ اللّه ُ تَعَالى ـ مجاور ايشان بوده در بغداد و حوالى آن.
مَنْ در مِمَّن تَثِقُ ابتدائيّه است. مَنْ تَثِقُ عبارت از صاحب الزمان عليه السلام است.
يعنى: و گفتى اين را كه كارى چند كه عمده است، مشكل شده بر تو. نمى دانى به كار آمدنى هاى آنها را به واسطه منافات حديث ها از دوازده امام عليهم السلام در آن كارها. و اين را كه مى دانى كه منافات حديث ها در آن كارها براى منافات باعث ها و سبب هاى آن حديث هاست، مثل تقيّه و بيان واقع، نه براى آن كه بعضى از دوازده امام عليهم السلام پيروى ظن كرده باشند در فتوا. و اين را كه نمى يابى در نزد خود كسى را كه در باب آن كارها گفتگو كنى با او و مشاورت كنى با او، بر حالى كه او از جانب كسى باشد كه خاطر جمع مى باشى به دانايى او در آن كارها كه چه بايد كرد.