171
صافي در شرح کافي ج1

۰.اصل: وَقَدْ يَسَّرَ اللّه ُ ـ وَلَه الْحَمْدُ ـ تَأْلِيفَ مَا سَأَلْتَ ، وَأَرْجُو أَنْ يَكُونَ بِحَيْثُ تَوَخَّيْتَ .

شرح: اين در مقابل سخن برادر است كه گذشت در ضمن «وَ قُلْتُ إِنَّكَ تُحِبُّ» تا آخر.
يعنى: و به تحقيق ميسّر كرد اللّه تعالى ـ و او راست و بس، ستايشِ اين توفيق يا هر ستايشى ـ به هم آوردن كتاب كافى را كه طلبيدى، و اميد مى دارم كه بوده باشد به پايه اى كه خواستى و دوست داشتى.
مخفى نماند كه اين عبارت ها دلالت بر اين مى كند كه مصنّف ـ رَحِمَهُ اللّه ُ تَعَالى ـ خطبه را بعد از اتمام تصنيف كافى نوشته است.

۰.اصل: فَمَهْمَا كَانَ فِيهِ مِنْ تَقْصِيرٍ فَلَمْ تُقَصِّرْ نِيَّتُنَا فِي إِهْدَاءِ النَّصِيحَةِ ؛ إِذْ كَانَتْ وَاجِبَةً لِاءِخْوَانِنَا وَأَهْلِ مِلَّتِنَا ، مَعَ مَا رَجَوْنَا أَنْ نَكُونَ مُشَارِكِينَ لِكُلِّ مَنِ اقْتَبَسَ مِنْهُ ، وَعَمِلَ بِمَا فِيهِ فِي دَهْرِنَا هذَا ، وَفِي غَابِرِهِ إِلَى انْقِضَاءِ الدُّنْيَا ؛ إِذِ الرَّبُّ ـ جلَّ و عَزَّ ـ وَاحِدٌ ، وَالرَّسُولُ مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله خَاتَمُ النَّبِيِّينَ ـ وَاحِدٌ ، وَالشَّرِيعَةُ وَاحِدةٌ .

شرح: التَّقْصِير: دادن چيز خسيسِ به كار نيامدنى، و ترك كار ضرورى؛ و معنى اوّل اين جا مناسب تر است؛ چه غالب استعمال آن در معنى دوم با «عَنْ» مى باشد و نيز اگر معنى دوم، مراد مى بود، به جاى إذْ كَانَتْ وَاجِبَةً، «إذْ كَانَ وَاجِباً» مناسب تر بود.
الرَّسُول مبتداست. مُحَمَّد، عطف بيان يا بدل است.
صَلَّى اللّه ُ عَلَيهِ وآلِهِ، جمله معترضه است.
خَاتَمُ النَبِيّين، نعت «محمّد» است. واحِد، خبر مبتداست.
يعنى: پس هر چه باشد در كتاب كافى از تقصير، پس گناه ما نيست؛ چه تقصير نكرده نيّت و قصد ما در فرستادن خالصِ گفتگو سوى دوستان.
مراد اين است كه: آن تقصير، اگر از ماست، از روى خطا واقع شده و اگر از راويانِ پيش از ما، يا كاتبانِ پس از ماست، ما را تقصيرى نيست؛ چه بوده خالصِ گفتگو، واجب بر ما، يا بر هر كه از او آيد، براى برادران ما و اهل دين ما كه شيعه دوازده امام باشند. پس خوددارى از خالصِ گفتگو، حرام و باعث عذاب است، با وجود آن كه اميد داريم كه باشيم شريكان در ثواب، با هر كس كه كسب نور حق كند از اين كتاب و عمل كند از اين كتاب و عمل كند به آنچه حق است و در اين كتاب است در زمان ما كه حاضر است و در آينده آن تا سرآمدن دنيا.
و اين اميد، بنا بر اين است كه حق تغيير نمى يابد؛ چه صاحب كلِّ اختيارِ عالَم ـ جَلَ وَ عَزَّ ـ يكى است، كه اگر دو مى بود، ممكن بود كه خلاف شريعت محمّدى حق شود. و رسول (محمّد صلى الله عليه و آله كه آخر پيغمبران است) يكى است، كه اگر پيغمبرى ديگر مى بود، ممكن بود كه خلاف شريعت محمّدى، حق شود. و شريعت محمّدى، يكى است، كه اگر متعدّد مى بود ـ موافق گفته بعض اهل اجتهاد كه ايشان را مصوّبه مى نامند ـ ممكن بود كه خلاف اين شريعت، حق شود.
حاصل آن كه: هرگاه در ترك نصيحت، بيم عذاب آخرت باشد و در كردنِ نصيحت، اميد اين قدر ثواب باشد، پس تقصيرى كه واقع شده باشد، دانسته نخواهد بود.
مخفى نماند كه اين عبارات دلالت مى كند بر اين كه دعوى علم به مضمون هر حديثِ كتاب كافى خوب نيست، مگر آن كه مراد به تقصير، معنى دوم باشد.


صافي در شرح کافي ج1
170
  • نام منبع :
    صافي در شرح کافي ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : درایتی، محمد حسین
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 66523
صفحه از 500
پرینت  ارسال به