175
صافي در شرح کافي ج1

صافي در شرح کافي ج1
174

۰.اصل: وَأَوَّلُ مَا أَبَْدأُ بِهِ وَأَفْتَتِحُ بِهِ كِتَابِي هذَا كِتَابُ الْعَقْلِ وَفَضَائِلُ الْعِلْمِ ، وَارْتِفَاعُ دَرَجَةِ أَهْلِهِ ، وَعُلُوُّ قَدْرِهِمْ ، وَنَقْصُ الْجَهْلِ ، وَخَسَاسَةُ أَهْلِهِ ، وَسُقُوطُ مَنْزِلَتِهِمْ ؛ إِذْ كَانَ الْعَقْلُ هُوَ الْقُطْبَ الَّذِي عَلَيْهِ الْمَدَارُ ، وَبِهِ يُحْتَجُّ ، وَلَهُ الثَّوَابُ ، وَعَليْهِ الْعِقَابُ .

شرح: كتاب كافى بنا بر ظاهر حال و بنا بر آنچه منقول است از شهيد ثانى شيخ زين الدين ـ رَحِمَهُ اللّه ُ تَعَالى ـ كه «كِتَابُ الرَّوْضَة» جزء كافى نيست، مشتمل بر سى و سه كتاب است:
اوّل: كِتَابُ الْعَقْلِ؛ دوم: كتابُ التَوْحِيد؛ سوم: كتابُ الحُجّة؛ چهارم: كِتَابُ الْاءِيمَانِ وَالْكُفْرِ؛ پنجم: كتابُ الدُعاء؛ ششم: كتابُ فَضْل القرآن؛ هفتم: كتابُ العِشْرَة؛ هشتم: كتابُ الطَّهارة؛ نهم: كتابُ الحَيْض؛ دهم: كِتَابُ الْجَنَائِز؛ يازدهم: كتابُ الصَلاة؛ دوازدهم: كتابُ الزَّكاة؛ سيزدهم: كتابَ الصِّيام؛ چهاردهم: كتابُ الحَجّ؛ پانزدهم: كتابُ الجِهاد؛ شانزدهم: كتابُ المَعِيشة؛ هفدهم: كِتَابُ النِّكَاح ؛ هجدهم: كتاب العَقِيقة؛ نوزدهم: كتابُ الطَّلاق؛ بيستم: كتابُ العِتْق و التدبير و الكِتابة؛ بيست و يكم: كتابُ الصَّيد؛ بيست و دوم: كتابُ الذَّبائِح؛ بيست و سوم: كتابُ الأطْعِمة؛ بيست و چهارم: كتابُ الأشْرِبة؛ بيست و پنجم: كتاب الزِّيّ و التَجَمُّل و المُرُوّة؛ بيست و ششم: كتابُ الدَّواجِن؛ بيست و هفتم: كتابُ الوَصايا؛ بيست و هشتم: كتابُ المواريث؛ بيست و نهم: كتابُ الحُدود؛ سى ام: كتابُ الدِّيات؛ سى و يكم: كتابُ الشَّهادات؛ سى و دوم: كتابُ القَضايا و الأحكام؛ سى و سوم: كتابُ الأيْمان و النُذُور والكَفّارات.
و اگر «كِتَابُ الرَّوْضَة» جزء كافى شمرده شود، كتاب سى و چهارم خواهد بود. و شيخ طوسى در فهرست ۱ ، «كِتَابُ الرَّوْضَة» را جزء كافى شمرده و مَعَ هذَا عدد كتب كافى را سى شمرده، به اين روش كه «كِتَابُ العِشْرة» را ذكر نكرده و «كِتَابُ الطَّهارة وَ الْحَيْض» را يكى شمرده و «كِتَابُ العَقِيقة» را ذكر نكرده و «كِتَابُ الأطْعِمة وَ الأشْرِبة» را يكى شمرده و أيضاً كتاب اوّل را «كِتَابُ الْعَقْلِ و فَضْلِ الْعِلْم» گفته و تغيير داده بعضِ ترتيب ما بعد «كِتَابُ الطَّهارَة و الْحَيْض» را.
و بر هر تقدير، آنچه پيش از «كِتَابُ الطََّهارَة» است، اصولى است كه ابتدا به آنها مى شود، و اوّلِ آن اصول، «كِتَابُ الْعَقْلِ» است. و مراد به عقل اين جا، خِردى كه شرط تكليف است، نيست؛ بلكه مراد، خردمندى است و آن، رعايت آداب حَسنه در تحصيل علم دين و عمل به آن است، به قدر وسع. پس مسائل «كِتَابُ الْعَقْلِ» براى ساير كتب مسائل دين، مانند مسائل فنّ منطقِ فلاسفه است كه مقدّم است بر ساير فنونِ ايشان.
و فَضَائِل، مرفوع به معطوف بر كِتَابُ الْعَقْلِ است، به عطف تغيير و تفصيل. پس تتمّه عنوانِ كِتَابُ الْعَقْلِ نيست و لِهذَا در تعليل، مذكور نمى شود.
الفْ لامِ الْعِلْم براى عهد خارجى است و اشارت است به «عِلْمُ الدِّين» كه مكرّر مذكور شد در فقرات سابقه، مثل فقره «وَ قُلْتَ إنَّكَ تُحِبُّ أَنْ يَكُونَ عِنْدَكَ كِتَابٌ كَافٍ يَجْمَعُ مِنْ جَمِيعِ فُنُونِ عِلْم الدِّينِ».
ضمير أَهْله در اوّل، راجع به الْعِلْم است. و مراد به أهْلِهِ جمعى است كه عمل كنند به علم دين.
و نَقْص (به فتح نون و سكون قاف و صاد بى نقطه): ضدّ فضيلت است و آن، عطف است بر فَضَائل. و تغيير اسلوب به ذكر فَضَائِلِ الْعِلْم به لفظ جمع و نَقْصِ الجَهْل به لفظ مفرد، براى اشارت به اين است كه مراد به جهل اين جا ضدّ علم نيست؛ بلكه ضدّ عقل است و آن، اخلال به آن آداب حَسنه است. ضمير أهْلِه در دوم، راجع به الْجَهْل است و مراد به أهْله جمعى است كه عمل به ظن كنند در مسائل دين، مثل اهل دهر كه مذكور شدند در كلام مصنّف كه: «قَدْ فَهِمْتُ يَا أَخِي مَا شَكَوْتَ مِن اصْطِلاَحِ أَهْلِ دَهْرِنَا عَلَى الْجَهَالَةَ».
إذْ براى تعليلِ تقديمِ «كِتَابُ الْعَقْلِ» بر ساير كتب است.
ذكر لفظ كَانَ اشارت است به اين كه ابتداى خَلقِ مكلّفين و تكليف، براى عقل بوده، موافق احتمالى در آيتِ سوره ذاريات كه: «وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَى تَنفَعُ الْمُؤْمِنِينَ * وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْاءِنسَ إِلَا لِيَعْبُدُونِ»۲ و آن، اين است كه ضمير «يَعْبُدون» راجع به «مؤمنين» باشد كه عاقلان اند.
القُطْبَ، منصوب و خبر كَانَ است، يا مرفوع و خبر هُوَ است. و قُطْب در اصل به معنى ميخ آسياب است و اين جا، عبارت است از مناط انتظام چيزى.
الْمَدَار (به فتح ميمِ، مصدر ميمىِ باب «نَصَرَ»): انتظام كارى؛ و مراد اين جا، انتظام خَلق مكلّفين و تكليف ايشان است.
و در اين كلام، تشبيه عقل است به ميخ آسيا و تشبيه تكليف است به آسيا و تشبيه انتظامِ تكليف است به گردش آسيا.
يُحْتَجّ (به حاء بى نقطه و تشديد جيم): به صيغه مضارع غايب مجهولِ باب افتعال است. الاِحْتِجَاج: ايراد حجّت بر خصم؛ و مراد اين جا، ايراد حجّت بر اهل جهل است و اشارت است به اين كه اگر در ميان مكلّفين، اهل عقل نمى بودند، اصلاً حجّت بر اهل جهل، تمام نمى شد.
لام در لَهُ الثَوَاب تعليليّه است. «عَلى» در عَلَيْهِ الْعِقَاب بنائيّه است. و اين، مبنى بر نوعى از مَجاز است، نظير آنچه مى آيد در حديث اوّلِ باب اوّل «كِتَابُ الْعَقْل» كه:
«وَإيّاك اُعَاقِبُ و إِيَّاكَ اُثِيبُ» و بيان مى شود.
يعنى: و اوّل آنچه ابتدا مى كنم به آن و گشاد مى دهم به آن، اين كتاب كافى خود را «كِتَابُ الْعَقْل» است كه بيان فضيلت هاى علم دين، و برداشته شدنِ ۳ پايه اهل آن علم و بلندى قدرِ ايشان، و زشتى اخلال به آداب حسنه در تحصيلِ علم دين، و زبونى اهل آن اخلال، و فرو افتادگى مرتبه ايشان است؛ زيرا كه بوده عقل و بس، مناطى كه بر آن است گردش تكليف، و به آن، حجّت گرفته مى شود و براى آن است ثواب عاقلان و بنا بر آن است عقاب جاهلان.

1.الفهرست، شيخ طوسى، ص ۱۳۵.

2.ذاريات (۵۱): ۵۵ و ۵۶ .

3.برداشته شدن: بلند شدن و رفعت پيدا كردن.

  • نام منبع :
    صافي در شرح کافي ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : درایتی، محمد حسین
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 66496
صفحه از 500
پرینت  ارسال به