237
صافي در شرح کافي ج1

[حديث] چهاردهم

۰.اصل: [عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَدِيدٍ ]عَنْ سَمَاعَةَ [بْنِ مِهْرَانَ ] قَالَ : كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللّه ِ عليه السلام وَعِنْدَهُ جَمَاعَةٌ مِنْ مَوَالِيهِ ، فَجَرى ذِكْرُ الْعَقْلِ وَالْجَهْلِ ، فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللّه ِ عليه السلام :«اعْرِفُوا الْعَقْلَ وَجُنْدَهُ، وَالْجَهْلَ وَجُنْدَهُ ، تَهْتَدُوا».
قَالَ سَمَاعَةُ : فَقُلْتُ : جُعِلْتُ فِدَاكَ ، لَا نَعْرِفُ إِلَا مَا عَرَّفْتَنَا ، فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللّه ِ عليه السلام : «إِنَّ اللّه َ ـ عَزَّوَجَلَّ ـ خَلَقَ الْعَقْلَ ـ وَهُوَ أَوَّلُ خَلْقٍ مِنَ الرُّوحَانِيِّينَ عَنْ يَمِينِ الْعَرْشِ ـ مِنْ نُورِهِ ، فَقَالَ لَهُ: أَدْبِرْ ، فَأَدْبَرَ ، ثُمَّ قَالَ لَهُ : أَقْبِلْ ، فَأَقْبَلَ ، فَقَالَ اللّه ُ تَبَارَكَ وَتَعَالى : خَلَقْتُكَ خَلْقاً عَظِيماً ، وَكَرَّمْتُكَ عَلى جَمِيعِ خَلْقِي».
قَالَ : «ثُمَّ خَلَقَ الْجَهْلَ مِنَ الْبَحْرِ الْأُجَاجِ ظُلْمَانِيّاً ، فَقَالَ لَهُ : أَدْبِرْ ، فَأَدْبَرَ ، ثُمَّ قَالَ لَهُ : أَقْبِلْ ، فَلَمْ يُقْبِلْ ، فَقَالَ لَهُ : اسْتَكْبَرْتَ ، فَلَعَنَهُ ».

شرح: روايت است از سماعه گفت كه: بودم نزد امام جعفر صادق عليه السلام و نزد او جمعى از چاكران او بودند. پس گذشت در مجلس، يادِ خردمندى و ناخردمندى. پس گفت امام جعفر صادق عليه السلام كه: شناسيد خردمندى را و لشكر آن را و ناخردمندى را و لشكر آن را تا راه يابيد سوى حق.
گفت سماعه كه: پس گفتم كه: قربانت شوم! نمى شناسوم چيزى را، مگر چيزى را كه شناسانيدى به ما.
پس گفت امام جعفر صادق عليه السلام : به درستى كه اللّه ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ آفريد خردمندى را و آن، اوّل آفريده اى است از نفسى ها . آفريد آن را در دست راست عرشِ خود از نور خود.
مراد به عرش، حكومت پادشاهىِ اللّه تعالى است و مى آيد در «كِتَابُ التَّوْحِيد» در باب بيستم كه «بَابُ الْعَرْشِ والْكُرْسِيِّ» است كه: عرش، اسم عَلَمى است كه وحى شده به رسل.
مراد به دست راستِ عرش، آب خوشگوارى است كه از آن، آفريده بهشت و اهل طاعت و مانند آنها را. و مراد به نورِ اللّه تعالى، مادّه اهل طاعت است از جمله دست راست عرش، چنانچه مى آيد در حديث هجدهم و بيستمِ باب بيستم. و گفته در سوره هود كه: «وَ كَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَآءِ»۱ و بيان مى شود در «كِتَابُ الْحُجَّة» در شرح حديث دومِ «بَابٌ نَادِرٌ فِيهِ ذِكْرُ الْغَيْب» كه باب چهل و پنجم است.
پس گفت اللّه تعالى عقل را كه: برو و خود، بدان بى احتياج به وحى، غير احكام ما را. پس عقل رفت. بعد از آن گفت عقل را كه: بيا سوى ما و به توسّط وحى، بدان احكام ما را. پس عقل آمد و ايمان به غيب آورد. پس گفت اللّه تعالى كه: آفريدم تو را آفريده بزرگ و سرافراز كردم تو را بر جميع آفريده هاى خود.
امام گفت كه: بعد از آن، اللّه تعالى آفريد ناخردمندى را از درياى شورِ تلخ كه دست چپ عرش بود و از آن، آتش جهنّم و بدكاران و مانند آنها آفريده شده، بر حالى كه آن آبِ شورِ تلخ، تاريك بود؛ به اين معنى كه مادّه بدكاران بود از جمله دست چپ عرش. پس گفت اللّه تعالى ناخردمندى را كه: برو و خود بدان بى احتياج به وحى، غير احكام ما را. پس رفت. بعد از آن گفت ناخردمندى را كه: بيا سوى ما و به توسّط وحى، بدان احكام ما را. پس نيامد و ايمان به غيب نياورد. پس اللّه تعالى گفت ناخردمندى را كه: زياده سرى كردى. پس دور كرد او را از رحمت خود.
مخفى نماند كه اين سخن بر حقيقت نيست، چنانچه گذشت در شرح حديث اوّلِ اين باب.

1.هود (۱۱): ۷ .


صافي در شرح کافي ج1
236

۰.اصل: «يَا هِشَامُ ، إِنَّ الْعَاقِلَ لَا يُحَدِّثُ مَنْ يَخَافُ تَكْذِيبَهُ ، وَلَا يَسْأَلُ مَنْ يَخَافُ مَنْعَهُ ، وَلَا يَعِدُ مَا لَا يَقْدِرُ عَلَيْهِ ، وَلَا يَرْجُو مَا يُعَنَّفُ بِرَجَائِهِ ، وَلَا يُقْدِمُ عَلى مَا يَخَافُ فَوْتَهُ بِالْعَجْزِ عَنْهُ» .

شرح: اى هشام! به درستى كه خردمند، حكايت نمى كند در غير مقامِ اتمام حجّت با كسى كه مى ترسد كه آن كس او را دروغگو شمرد. و نمى طلبد چيزى از كسى كه مى ترسد ندادن آن كس را. و وعده به كسى نمى كند چيزى را كه توانايى بر آن نخواهد داشت. و اميد نمى دارد چيزى را كه سرزنش كرده مى شود به اميدِ آن، مثل خيال هاى خامِ مردمان و آرزوهاى دور و دراز ايشان. و رو نمى آورد بر چيزى كه مى ترسد نشدن آن را، به سبب عاجز شدن او از آن.

[حديث] سيزدهم

۰.اصل: [عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ، رَفَعَهُ ، قَالَ : ]قَالَ أَمِيرُ المُؤْمِنِينَ عليه السلام :«العَقْلُ غِطَاءٌ سَتِيرٌ ، وَالْفَضْلُ جَمَالٌ ظَاهِرٌ ، فَاسْتُرْ خَلَلَ خُلْقِكَ بِفَضْلِكَ ، وَقَاتِلْ هَوَاكَ بِعَقْلِكَ ، تَسْلَمْ لَكَ الْمَوَدَّةُ ، وَتَظْهَرْ لَكَ الْمَحَبَّةُ».

شرح: گفت امير المؤمنين عليه السلام : خردمندى پرده اى است پنهان. و بخششِ مال، خوبى اى است نمايان. پس اگر بى اندامى از تو سرزند، ۱ بپوشان آن را به بخشش خود. و جنگ كن با خواهش نفست به خردمندى ات كه مبادا ديگر بى اندامى ۲ از تو سرزند تا بى غش مانَد براى تو، دوستى باطنىِ مردمانْ تو را و نمايان شود براى تو، دوستى ظاهرى مردمانْ تو را.
مخفى نماند كه در اواخر نهج البلاغه، منقول از امير المؤمنين عليه السلام چنين است: «الحِلْمُ غِطاءٌ ساتِر، والعقلُ حُسامٌ قاطِع، فَاسْتُرْ خَلَلَ خُلُقِك بِحِلْمِك، وقاتِل هواك بِعَقْلِك». ۳

1.يعنى: اگر زشتىِ ظاهرى از تو آشكار شود.

2.يعنى: زشتىِ ديگر.

3.نهج البلاغه، ص ۵۵۱ ، حكمت ۴۲۴.

  • نام منبع :
    صافي در شرح کافي ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : درایتی، محمد حسین
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 80398
صفحه از 500
پرینت  ارسال به