۰.اصل: «وَالتُّؤَدَةَ وَضِدَّهَا التَّسَرُّعَ ؛ وَالْحِلْمَ وَضِدَّهُ السَّفَهَ ؛ وَالصَّمْتَ وَضِدَّهُ الْهَذْرَ ؛ وَالِاسْتِسْلَامَ وَضِدَّهُ الِاسْتِكْبَارَ ؛ وَالتَّسْلِيمَ وَضِدَّهُ الشَّكَّ ؛ وَالصَّبْرَ وَضِدَّهُ الْجَزَعَ ؛ وَالصَّفْحَ وَضِدَّهُ الِانْتِقَامَ ؛ وَالْغَنَاءَ وَضِدَّهُ الْفَقْرَ ؛ وَالتَّذَكُّرَ وَضِدَّهُ السَّهْوَ ؛ وَالْحِفْظَ وَضِدَّهُ النِّسْيَانَ ؛ وَالتَّعَطُّفَ وَضِدَّهُ الْقَطِيعَةَ ؛ وَالْقُنُوعَ وَضِدَّهُ الْحِرْصَ ؛ وَالْمُوَاسَاةَ وَضِدَّهَا الْمَنْعَ ؛ وَالْمَوَدَّةَ وَضِدَّهَا الْعَدَاوَةَ ؛ وَالْوَفَاءَ وَضِدَّهُ الْغَدْرَ».
شرح: التُّؤَدَة (به ضمّ تاء دو نقطه در بالاى منقلبه از واو و فتح و سكون همزه و دال بى نقطه، اسم مصدر باب افتعال): تأمّل در عاقبت كارها.
حِلْم به كسر حاء و سكون لام است.
السَّفَه (به فتح سين بى نقطه و فتح فاء، مصدر باب عَلِمَ): تندى؛ و آن، زود از جا در آمدن است.
الْهَذْر (به فتح هاء و سكون ذال با نقطه و راء بى نقطه، مصدر باب «نَصَرَ»): هرزه گويى.
الِاسْتِسْلَام: انقياد؛ و آن، ايانى ۱ است.
الِاسْتِكْبار: بزرگ منشى؛ و آن، سركشى است.
التَّسْليم: دادن عنانِ اختيار خود به كسى براى شنيدن و راضى شدن به هر چه آن كس فرمايد؛ و اين جا عبارت است از يقين كردن به مدلول آيات بيّناتِ محكماتِ ناهيه از پيروى ظن و از اختلاف از روى ظن، و آن، امامت ائمّه هُدى عليهم السلام است، موافق آنچه گذشت در خطبه در شرح فقره «حُجَج اللّه » تا آخر.
الشَّكّ: اضطراب خاطر در مدلول آياتِ بيّناتِ محكمات.
الْغَنَاء (به فتح غين بانقطه و الف و همزه منقلبه از ياء): بى نيازى؛ و اين جا عبارت است از كسب مُحتاجٌ اِليه از جمله علم و عمل. پس فقر، به معنى تهى دستى از مُحتاجٌ اِليه در علم و عمل است.
الْمُؤَاسَاة (به همزه كه گاهى منقلب به واو مى شود و سين بى نقطه و الف، مصدر باب مفاعله): مدد كردن به مال و مانند آن.
المَنْع: ندادن چيزى به كسى.
المَوَدّة (به فتح ميم و فتح واو و تشديد دال بى نقطه، مصدر باب عَلِمَ و مَنَعَ): دوستى صالحان، موافق آيت سوره شورى: «قُل لَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى»۲ .
يعنى: و تأمّل و ضدّ آن، شتاب زدگى است؛ و بردبارى و ضدّ آن، تندى است؛ و خاموشى و ضدّ آن، هرزه گويى است؛ و ايانى ۳ و ضدّ آن، بزرگْ منشى است؛ و يقين به مدلولِ محكمات كتاب الهى و ضدّ آن، شك در آن است؛ و تاب آوردن در بلاها و ضدّ آن، بى تابى است؛ و چشم پوشانيدن از بى ادبىِ كسى و ضدّ آن، بازيافت بى ادبى است؛ و بى نيازى و ضدّ آن، تهى دستى است؛ و در نظر داشتن چيزى و ضدّ آن، غافل شدن است، و به ياد نگاه داشتن چيزى و ضدّ آن، فراموش كردن است؛ و مهربانى كردن با خويشان و دوستان و ضدّ آن، دورى از ايشان است؛ و قناعت به آنچه بس است و ضدّ آن، زياده طلبى است؛ و مدد كردن محتاجان و ضدّ آن، ندادن چيزى به كسى است؛ و دوستى صالحان و ضدّ آن، دشمنى است؛ و درست پيمان بودن و ضدّ آن، پيمان شكنى است.