۰.اصل: «وَالسُّهُولَة وَضِدَّهَا الصُّعُوبَةَ ؛ وَالْبَرَكَةَ وَضِدَّهَا الْمَحقّ ؛ وَالْعَافِيَةَ وَضِدَّهَا الْبَلَاءَ ؛ وَالْقَوَامَ وَضِدَّهُ الْمُكَاثَرَةَ ؛ وَالْحِكْمَةَ وَضِدَّهَا الْهَوى ؛ وَالْوَقَارَ وَضِدَّهُ الْخِفَّةَ ؛ وَالسَّعَادَةَ وَضِدَّهَا الشَّقَاوَةَ ؛ وَالتَّوْبَةَ وَضِدَّهَا الْاءِصْرَارَ ؛ وَالِاسْتِغْفَارَ وَضِدَّهُ الِاغْتِرَارَ ؛ وَالْمُحَافَظَةَ وَضِدَّهَا التَّهَاوُنَ ؛ وَالدُّعَاءَ وَضِدَّهُ الِاسْتِنْكَافَ ؛ وَالنَّشَاطَ وَضِدَّهُ الْكَسَلَ ؛ وَالْفَرَحَ وَضِدَّهُ الْحَزَنَ ؛ وَالْأُلْفَةَ وَضِدَّهَا الْفُرْقَةَ ؛ وَالسَّخَاءَ وَضِدَّهُ الْبُخْلَ ».
شرح: السُّهُولَة (به ضمّ سين بى نقطه، مصدر باب حَسُنَ): خوشخويى.
الصُّعُوبة (به ضمّ صاد بى نقطه و ضمّ عين بى نقطه و باء يك نقطه، مصدر باب حَسُنَ): بدخويى.
البَرَكة (به فتح باء يك نقطه و فتح راء بى نقطه، مصدر باب نَصَرَ): حسن تدبير در اصلاح چيزها. و «مُبارَكة» كه مصدر باب مفاعلة است، فوق آن است. و از آن، مأخوذ است: «إِنَّـآ أَنزَلْنَـهُ فِى لَيْلَةٍ مُّبَـرَكَةٍ»۱ كه به صيغه اسم زمان است. و «تَبَارُك» كه مصدر باب تفاعل است، فوق هر دو است، مثل: «تَبَـرَكَ الَّذِى بِيَدِهِ الْمُلْكُ»۲ و مثل: «فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ»۳ و از جمله بركت است فعلى كه باعث پايدارىِ بهره مندى از مال باشد، مثل كسب آن از مَمَرّ حلال و خرج آن، بى اسراف و تقتير.
المَحقّ (به فتح ميم و سكون حاء بى نقطه، مصدر باب مَنَعَ): نابود كردن چيزى، مثل كسب مال از مَمَرّ حرام و مثل اسراف در خرج و مثل اقتراض ربا، موافق آيت سوره بقره: «يَمْحقّ اللَّهُ الرِّبَوا»۴ و آيت سوره آل عمران: «لَا تَأْكُلُواْ الرِّبَواْ أَضْعَـفًا مُّضَـعَفَةً»۵ و بيان مى شود در «كِتَابُ الْمَعِيشَة» در شرح بعض احاديثِ باب پنجاه و يكم كه «بَابُ الرِّبَا» ست.
الْعَافِية (به عين بى نقطه و كسر فاء و تخفيف ياء منقلبه از واو، مصدر باب نَصَرَ): فارغ بودن از اهتمام به امور دنيا، و كمالش اين است كه از آمدن چيزى خوشحال نشود و از رفتنش آزرده نشود و اين كه اگر كلّ دنيا لقمه شود در دهن سگى، نگويد كه براى او زياد است، موافق آنچه مى آيد در «كِتَابُ الْاءِيمَانِ وَالْكُفْرِ» در حديث دومِ «بَابُ ذَمّ الدُّنْيَا وَالزُّهْدِ فِيهَا» كه باب شصت و يكم است كه: «لَا يَجِدُ ۶ الرَّجُلُ حَلاوَةَ الْاءِيمَانِ حَتّى لَا يُبَالِي مَنْ أَكَلَ الدُّنْيا» ۷ .
الْبِلَاء (به كسر باء يك نقطه و تخفيف لام و الف و همزه منقلبه از واو، مصدر باب مُفاعلة): اهتمام به امور دنيا. و به همزه منقلبه از ياء، مصدر باب عَلِمَ: كهنگى جامه و مانند آن. و حاصل هر دو، يكى است؛ زيرا كه اهتمام به امور دنيا رسمى است كهنه و مندرس و مردمان در آن كارند.
القَوَام (به فتح قاف، مصدر باب نَصَرَ): عدالت؛ و مراد اين جا، اكتفا به طلب قدرى است از علم دين كه به آن عمل كرده شود، موافق آنچه مى آيد در حديث چهارمِ باب چهاردهم كه «بَابُ اسْتِعْمَالِ الْعِلْمِ» است.
المُكاثَرَة (به ثاء سه نقطه و راء بى نقطه، مصدر باب مُفاعلة): خواهش آب بسيار براى آشاميدن، چنانچه در مرض استسقا مى باشد؛ و مراد، اين جا تحصيل علمى است كه بسيار و زياد از حدّ مُحتاجٌ اِلَيه در عمل است و اين، مبنى بر تشبيه علم به آب است، موافق آنچه مى آيد در حديث ششمِ باب بيستم كه: «حَتّى إِذَا ارْتَوى مِنْ آجِنٍ وَاكْتَنَزَ مِنْ غَيْرِ طَائِلٍ» ۸ .
الحِكْمة: خوددارى از خواهش نفس، كه مذكور است در آيت سوره نازعات: «وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى»۹ .
الهَوى: پيروى خواهش نفس كه امّاره به سوء است.
الوَقار (به فتح واو و تخفيف قاف و راء بى نقطه، مصدر باب حَسُنَ): سنگينى از روى تدبير.
السَّعَادَة (به فتح سين بى نقطه، مصدر باب عَلِمَ): نيك بختى؛ و آن، كسب روزى از مَمَرّى است كه سختى در آن نباشد، مثل تجارت.
الشَّقَاوَة (به فتح و كسر شين بانقطه، مصدر باب عَلِم): بدبختى؛ و آن، ارتكاب مَمَرّ معاشى است كه در آن، سختى هست، مثل قَمشى ۱۰ و قصّابى.
وَ المُحافظة اشارت است به آيت سوره بقره: «حَـفِظُواْ عَلَى الصَّلَوَ تِ وَالصَّلَوةِ الْوُسْطَى»۱۱ و آيت سوره انعام و معارج: «عَلَى صَلَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ»۱۲ و سوره مؤمنون: «عَلَى صَلَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ»۱۳ .
الِاسْتِنكاف (به نون و فاء): استكبار، كه مذكور است در آيت سوره مؤمن: «وَ قَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِى سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ»۱۴ . النَّشَاط (به فتح نون و شين بانقطه و طاء بى نقطه، مصدر باب عَلِمَ): خوش دل بودن در كار دين.
الكَسَل (به فتح كاف و فتح سين بى نقطه): كاهلى، كه مذكور است در آيت سوره نساء: «وَإِذَا قَامُواْ إِلَى الصَّلَوةِ قَامُواْ كُسَالَى»۱۵ .
فَرَح دو قسم است: يكى ممدوح است و ديگرى مذموم است. و بر اين قياس است حُزْن. و از جمله فرح ممدوح است خوشحالى به نعمتى يا دفع مكروهى كه حادث شود در ديگرى از ابناى جنس. و اندوه از آن، مذموم است و از قبيل حسد است. و از جمله فرح ممدوح است، خوشحالى به ايمان به رسول اللّه و به وصىّ او، موافق آيت سوره يونس: «قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذَ لِكَ فَلْيَفْرَحُواْ هُوَ خَيْرٌ مِّمَّا يَجْمَعُونَ»۱۶ و موافق آنچه مى آيد در «كِتَابُ الدُّعَاءِ» در حديث بيستم آخر ابواب ۱۷ كه: «فَإنَّه غَيرُ مَنقُوصٍ مَا أَعْطَيْتَنِي». پس اندوه با وجود ايمان به ايشان به سبب فقد اسباب دنيا مذموم است. و فرحِ مذموم، مذكور است در آيات بسيار از آن جمله آيت سوره قصص: «لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ»۱۸ .
حُزْن (به ضمّ حاء بى نقطه و سكون زاء بانقطه و به فتح حاء و فتح زاء) مصدر باب عَلِمَ است.
اُلْفَة (به ضمّ همزه و سكون لام و فاء) اسم مصدر باب عَلِمَ يا باب افتعال است.
فُرْقة (به ضمّ فاء و سكون راء بى نقطه و قاف) اسم مصدر باب افتعال يا باب مفاعله است.
سَخاء (به فتح سين بى نقطه و خاء بانقطه و الف و همزه منقلبه از واو) مصدر باب «نَصَرَ» و «مَنَعَ» و «عَلِمَ» و «حَسُنَ» است.
بُخْل (به ضمّ باء يك نقطه و سكون و ضمّ خاء بانقطه و به فتح باء و سكون و فتح خاء) مصدر باب «حَسُنَ» و «عَلِمَ» است.
يعنى: و خوش خويى و ضدّ آن، بد خويى است؛ و حسن تدبير در اصلاح و ضدّ آن، نابود كردن است؛ و فراغت و ضدّ آن، مبالات است؛ و عدالت و ضدّ آن، طلب علم زياده از حدّ است؛ و خوددارى و ضدّ آن، پيروى خواهش نفس است؛ و سنگين بودن و ضدّ آن، سبكى است؛ و نيك بختى و ضدّ آن، بدبختى است؛ و پشيمان شدن از بد و ضدّ آن، به جِد بودن در بدى است؛ و طلب آمرزش گناه و ضدّ آن، بازى خوردن به نعمت ها با وجود گناهان است؛ و نگاهدارى جانب اوقات و حدود نمازها و ضدّ آن، سهل انگارى آنهاست؛ و طلب حاجت ها از درگاه الهى و ضدّ آن، استكبار است؛ و جَلْدى ۱۹ در فرمان بردارى و ضدّ آن، كاهلى است؛ و خوشحالى و ضدّ آن، دلگيرى است؛ و همنشينى با اهل صلاح و ضدّ آن، جدايى از ايشان است؛ و كَرم به مال و ضدّ آن، بخيلى است به مال.
1.دخان (۴۴): ۳.
2.ملك (۶۷): ۱.
3.مؤمنون (۲۳): ۱۴.
4.بقره (۲): ۲۷۶.
5.آل عمران (۳): ۱۳۰.
6.«ظ»: يجدو .
7.الكافي، ج ۲، ص ۱۲۸، ح ۲.
8.الكافي، ج ۱، ص ۵۴ ، ح ۶.
9.نازعات (۷۹): ۴۰ .
10.قَمش، جمع قُماش است كه به معنى كالا و جنس، متاع و كالاى خانه، و خرده ريز خانه است؛ و همچنين قَمش، به معنى «فراهم آوردن چيزى از هر جاى» نيز آمده است.
11.بقره (۲): ۲۳۸ .
12.انعام (۶): ۹۲؛ معارج (۷۰): ۳۴.
13.مؤمنون (۲۳): ۹ .
14.غافر (۴۰): ۶۰ .
15.نساء (۴): ۱۴۲.
16.يونس (۱۰): ۵۸ .
17.بابُ دَعَواتٍ مُوجِزاتٍ لِجَميعِ حَوائِجِ الدُنيا والآخِرة.
18.قصص (۲۸): ۷۶ .
19.نيرومندى، چابكى، چالاكى.