255
صافي در شرح کافي ج1

[حديث] بيستم

۰.اصل: [الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ] عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ السَّيَّارِيِّ ، عَنْ أَبِي يَعْقُوبَ الْبَغْدَادِيِّ ، قَالَ : قَالَ ابْنُ السِّكِّيتِ لِأَبِي الْحَسَنِ عليه السلام : لِمَاذَا بَعَثَ اللّه ُ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ عليه السلام بِالْعَصَا وَيَدِهِ الْبَيْضَاءِ وَآلَةِ السِّحْرِ ، وَبَعَثَ عِيسى عليه السلام بِآلَةِ الطِّبِّ ، وَبَعَثَ مُحَمَّداً ـ صَلَّى اللّه ُ عَلَيْهِ وَعَلى جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ ـ بِالْكَلَامِ وَالْخُطَبِ؟
فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ عليه السلام :
«إِنَّ اللّه َ لَمَّا بَعَثَ مُوسى عليه السلام كَانَ الْغَالِبُ عَلى أَهْلِ عَصْرِهِ السِّحْرَ ، فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اللّه ِ بِمَا لَمْ يَكُنْ فِي وُسْعِهِمْ مِثْلُهُ ، وَمَا أَبْطَلَ بِهِ سِحْرَهُمْ ، وَأَثْبَتَ بِهِ الْحُجَّةَ عَلَيْهِمْ ؛ وَإِنَّ اللّه َ بَعَثَ عِيسى عليه السلام فِي وَقْتٍ قَدْ ظَهَرَتْ فِيهِ الزَّمَانَاتُ ، وَاحْتَاجَ النَّاسُ إِلَى الطِّبِّ ، فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اللّه ِ بِمَا لَمْ يَكُنْ عِنْدَهُمْ مِثْلُهُ ، وَبِمَا أَحْيَا لَهُمُ الْمَوْتى وَأَبْرَأَ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ بِإِذْنِ اللّه ِ ، وَأَثْبَتَ بِهِ الْحُجَّةَ عَلَيْهِمْ ».

شرح: الْالَة (به همزه و الف منقلبه از واو و تخفيف لام و تاء تأنيث): رجعت، به معنى برگشتگى و ناروايى؛ و آن، ضدّ رواج و رونق است. مأخوذ است از أَوْل (به فتح همزه و سكون واو كه مصدر باب «نَصَرَ» است) به معنى رجوع؛ و مراد اين جا، باعث رجعت است.
السِّحْر (به كسر سين بى نقطه و سكون حاء بى نقطه و راء بى نقطه، مصدر باب مَنَعَ) جادو؛ و آن كارى است كه خارق عادت نمايد به تلبيس و تزوير.
الطبّ (به كسر و فتح و ضمّ طاء بى نقطه و تشديد باء يك نقطه، مصدر باب ضَرَبَ و نَصَرَ): علاج به درمان.
بِالكَلام والخُطَب به تقدير «بِآلَةِ الْكَلَامِ وَ الْخُطَب» است و حذف آن از قبيل اقتصار و اكتفا به سابق است.
ظاهر مى شود از تتمّه اين حديث، اين كه مى بايست كه ابن السِكّيت، «بالشِعْر» گويد به جاى «بِالكَلام».
الزَّمَانة (به فتح زاء بانقطه): آفتى كه استمرار مى دارد احتياج سوى طبّ. كنايت است از ماهر شدن در آن علم.
بَرَص (به فتح باء يك نقطه و فتح راء بى نقطه): سفيدى اى است كه در ظاهر پوست بدن به هم مى رسد از ريخته شدن بلغم در باطن آن. و فرق ميان آن و بَهَق سفيد، اين است كه موضع بَرَص فرو رفته مى باشد، مانند موضع داغ و برّاق مى باشد و چون سوزنى در آن فرو برند، نه خون از آن ظاهر مى شود و نه خوناب، به خلاف بَهَق سفيد. شايد كه نكته در ذكر اَبرَص و ترك ذكر «اَجذَم» اين باشد كه بَرَص سرايت نمى كند؛ به دليل اين كه صاحب آن در ميان اهل خود مى باشد سال ها و به احدى از ايشان سرايت نمى كند. پس اَبرَص نزد پادشاه، حاضر مى توانسته شد براى امتحان معجز عيسى عليه السلام ، به خلاف اَجذَم؛ زيرا كه جُذام چون با فسادِ مزاجِ اعضا است به سبب انتشار سودا در آنها و باعث ريخته شدن بعضِ اعضا مى شود، توهّم سرايت در آن، بسيار است.
يعنى: روايت است از احمد بن محمّد سيّارى (به فتح سين بى نقطه و تشديد ياء دو نقطه در پايين) از ابى يعقوب بغدادى اين كه گفت كه: گفت ابن السِكّيت، امام على نقى عليه السلام را كه: چرا فرستاد اللّه تعالى به پيغمبرى، موسى بن عمران را با عصايى كه همه جادوها را فرو بُرد و با دست خودش كه به گريبان مى بُرْد و سفيد و تابان بيرون مى آمد و با چيزهايى ديگر كه باعث برگشتگى و ناروايى جادو بود؟ و چرا فرستاد اللّه تعالى عيسى عليه السلام را به پيغمبرى با چيزى كه باعث برگشتگى و ناروايى طبّ بود؟ و چرا فرستاد به پيغمبرى، محمّد را ـ صلوات فرستد اللّه تعالى بر او و بر جميع پيغمبران ـ با چيزى كه باعث برگشتگى و ناروايى سخنِ سخنوران و خطيبان آن زمان بود؟
مخفى نماند كه معجزات محمّد صلى الله عليه و آله بسيار بوده؛ ليك چون غير قرآن چيزى از آنها متواتر نمى ماند، چندان كه دين محمّد صلى الله عليه و آله باقى است، پس به عمده آنها و چيزى كه امّت او را تا روز قيامت معلوم شود و آن، قرآن است، اكتفا كرد.
پس در جواب گفت امام على نقى عليه السلام كه: به درستى كه اللّه تعالى وقتى كه فرستاد موسى را، بود كار بيشتر پيشوايان زمانه او جادو و ياد گرفتن آن، پس داد موسى ايشان را از نزد اللّه تعالى چيزى كه نبود در توانايى ايشان، مثل آن چيزى كه برطرف كرد به سبب آن، جادوى ايشان را؛ چه ايشان بى اعتقاد به جادو شدند و ثابت ساخت موسى به سبب آنچه داد، حجّتِ اللّه تعالى را بر آن جماعت تا اگر پيروى احكام الهى نكنند، مستحقّ جهنّم شوند.
و به درستى كه اللّه تعالى فرستاد عيسى را در وقتى كه فاش شده بود در آن وقت، كوفت هاى ۱ سخت و محتاج شده بودند مردمان به دوا فرمودن و ياد گرفتن آن ، پس داد عيسى ايشان را از نزد اللّه تعالى چيزى كه نبود نزد ايشان مثل آن و آن، زنده كردن مردگان است براى ايشان و بينا كردن كور مادرزاد است و خوب كردن صاحبِ بَرَص به رخصت اللّه تعالى است و ثابت ساخت عيسى به سبب آنچه آورد، حجّتِ اللّه تعالى را بر آن جماعت تا اگر پيروى احكام الهى نكنند، مستحقّ جهنّم شوند.

1.كوفت: آسيب و آزار و صدمه.


صافي در شرح کافي ج1
254

شرح: روايت است از ابو هاشم ـ كه از اولاد جعفر طيّار است ـ گفت كه: بوديم نزد امام رضا عليه السلام . پس در هم زبانى ياد كرديم تفاوت مردمان را در خردمندى و عمل به مقتضاى علمى كه حاصل شده باشد. پس امام گفت كه: اى ابو هاشم! خردمندى، بخششى است از جانب اللّه تعالى؛ هر كسى را قدرى از وسع در آن داده و به اختيار اين كس نيست ـ چنانچه گذشت در شرح حديث پانزدهمِ اين باب ـ و عمل به مقتضاى علم، اختيارى است. پس هر كه خود را بر عمل به مقتضاى علم وادارد، توانايى آن دارد. و هر كه خود را بر خردمندىِ زياد بر وسع خود وادارد و كسب علم از بلند پايه تر از خود نكند، زياد نمى شود به وسيله آن، مگر به اعتبار نادانى و ناخردمندى، مثل كسى كه عالم به جميع احكام و متشابهات نباشد و دعوى امامت كند.

[حديث] نوزدهم

۰.اصل: [عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ ، عَنْ أَبِيهِ ، عَنْ يَحْيَى بْنِ الْمُبَارَكِ ، عَنْ عَبْدِ اللّه ِ بْنِ جَبَلَةَ ] عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّه ِ عليه السلام ، قَالَ : قُلْتُ لَهُ : جُعِلْتُ فِدَاكَ ، إِنَّ لِي جَاراً كَثِيرَ الصَّلَاةِ ، كَثِيرَ الصَّدَقَةِ ، كَثِيرَ الْحَجِّ ، لا بَأْسَ بِهِ ، قَالَ : فَقَالَ عليه السلام :«يَا إِسْحَاقُ، كَيْفَ عَقْلُهُ؟» قَالَ : قُلْتُ لَهُ : جُعِلْتُ فِدَاكَ ، لَيْسَ لَهُ عَقْلٌ ، قَالَ : فَقَالَ : «لا يَنْتَفِعُ بِذلِكَ مِنْهُ» .

شرح: روايت است از اسحاق بن عمّار از امام جعفر صادق عليه السلام گفت كه: گفتم امام را كه: قربانت شوم! به درستى كه مرا همسايه اى است بسيار نمازِ بسيار تصدّقِ بسيار حج. هيچ عيبى ندارد.
اسحاق گفت كه: پس گفت امام عليه السلام كه: اى اسحاق! چگونه است خردمندى اش؟ (آيا پيروى ما مى كند يا نه؟)
اسحاق گفت كه: گفتم كه: قربانت شوم، نيست او را خردمندى اى.
اسحاق گفت كه: پس امام عليه السلام گفت كه: فايده در روز قيامت نمى برد به آنچه مى كند، به واسطه ناخردمندى اش.

  • نام منبع :
    صافي در شرح کافي ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : درایتی، محمد حسین
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 78660
صفحه از 500
پرینت  ارسال به