257
صافي در شرح کافي ج1

۰.اصل:«وَإِنَّ اللّه َ تَعَالى بَعَثَ مُحَمَّداً صلى الله عليه و آله فِي وَقْتٍ كَانَ الْغَالِبُ عَلى أَهْلِ عَصْرِهِ الْخُطَبَ وَالْكَلَامَ ـ وَأَظنهُ قَالَ : الشِّعْرَ ـ فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اللّه ِ مِنْ مَوَاعِظِهِ وَأَحْكَامِهِ مَا أَبْطَلَ بِهِ قَوْلَهُمْ ، وَأَثْبَتَ بِهِ الْحُجَّةَ عَلَيْهِمْ» .
قَالَ : فَقَالَ ابْنُ السِّكِّيتِ : تَاللّه ِ، مَا رَأَيْتُ مِثْلَكَ قَطُّ ، فَمَا الْحُجَّةُ عَلَى الْخَلْقِ الْيَوْمَ؟
قَالَ : فَقَالَ عليه السلام : «الْعَقْلُ ؛ تَعْرِفُ بِهِ الصَّادِقَ عَلَى اللّه ِ فَتُصَدِّقُهُ ، وَالْكَاذِبَ عَلَى اللّه ِ فَتُكَذِّبُهُ» .
قَالَ : فَقَالَ ابْنُ السِّكِّيتِ : هذَا وَاللّه ِ هُوَ الْجَوَابُ .

شرح: وَ أظُنُّه قَالَ الشِّعْر كلام سيّارى است و ضمير بارز در أَظُنُّه و مستتر در قَالَ راجع به امام است. و اين، اشارت است به اين كه در نقل ابى يعقوب خللى مى نمايد و الشِّعْر به جاى الْكَلَام بهتر است؛ زيرا كه خطبه و شِعر (به كسر شين و سكون عين) مقابل يكديگرند، به اعتبار اين كه اوّل، غير منظوم است و دوم، منظوم است و هر كدام، قسمى از كلام است. و در اين، اشارت است به اين كه در سؤال ابن السِكّيت، ناخوشى هست؛ امّا مضايقه ۱ در آن نيست؛ زيرا كه ابن السِكّيت معصوم نبوده و به جاى أظُنُّه نگفت كه: «أعْلَمُه»، بنا بر احتمال اين كه درجات ۲ مماشات با سائل شده باشد.
مراد به عقل اين جا، خردمندى است. و مى تواند بود كه مراد، خرد باشد كه مقابل جنون است؛ و حاصل هر دو، يكى است؛ زيرا كه در ذهن هر مكلّف مركوز است وجوب رعايت آداب حسنه براى تحصيل علم دين و عمل به آن به قدر وسع.
يعنى: و به درستى كه اللّه تعالى فرستاد محمّد را صلى الله عليه و آله در زمانى كه بود كار بيشتر پيشوايان آن زمانه، [خُطَب ](سخن هاى غير منظوم در خير و شرّ) و [كَلام] (سخن) ـ و گمان مى برم امام را كه به جاى الكَلام گفته باشد كه: الشِّعْر ـ . پس داد ايشان را از جانب اللّه تعالى از پندهاى اللّه تعالى و حُكم هاى او چيزى كه نابكار كرد به سبب آن چيز، گفته ايشان را و آن چيز، قرآن است و ثابت ساخت محمّد به سبب آن چيز، حجّتِ اللّه تعالى را بر آن جماعت تا اگر پيروى احكام الهى نكنند، مستحقّ جهنّم شوند.
ابو يعقوب گفت كه: چون ابن السِكّيت، آن جواب ها از امام عليه السلام شنيد، گفت از روى تعجّب كه: به خدا قسم كه نديدم مثل تو را در علمْ هرگز. پس بگو كه: چيست حجّت اللّه تعالى براى امامِ بر خلايق در اين زمان كه محمّد صلى الله عليه و آله رفته و دين او باقى مانده و امامِ از جانب اللّه تعالى آشكار نمى آورد چيزى را كه موسى يا عيسى يا محمّد آوردند؟
ابو يعقوب گفت كه: پس امام عليه السلام در جواب گفت كه: آن حجّت، خردمندى است؛ چه مى شناسى به آن، بعد از ملاحظه محكمات قرآن، امام راستگو را در خبرى كه از جانب اللّه تعالى مى دهد كه اللّه تعالى راضى به امامت من هست، پس او را راستگو مى شمرى. و مى شناسى به آن، امام دروغگو را در آن خبر، پس دروغگو مى شمرى او را.
ابو يعقوب گفت كه: چون ابن السِكّيت اين جواب شنيد، گفت كه: به خدا قسم كه جواب حق، همين است و بس.
و تفصيل اين، گذشت در شرح «وَ حَظَرَ عَلى غَيْرِهِمْ» تا آخر، در خطبه.
حاصل اين كه: در محكمات قرآن، نهى از اختلاف از روى ظن هست. اگر امام با پيروى آن محكمات، حكم ميان خلايق مى كند، پس در دعوى امامت راستگوست و اگر نه، دروغگو. پس چون خردمندى هست، قرآن محمّد صلى الله عليه و آله براى امام نيز بس است و احتياج به معجزه تازه ندارد.

1.كوتاهى.

2.اين جمله در نسخه «ظ» به همين صورت آمده است، الّا اين كه كلمه «درجات» را مى توان «در جرات» نيز خواند.


صافي در شرح کافي ج1
256
  • نام منبع :
    صافي در شرح کافي ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : درایتی، محمد حسین
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 78643
صفحه از 500
پرینت  ارسال به