شرح: الاِستِحْكام: استوار شدن. الْخَصْلَة (به فتح خاء بانقطه): صفت خوب، و صفتِ خواه خوب و خواه بد؛ و اين جا، هر دو مناسب است.
تفسير دين گذشت در شرح حديث ششمِ اين باب.
يعنى: گفت امير المؤمنين عليه السلام كه: هر كه استوار شود براى من در او يك صفت از صفت هاى نيكويى، قبول مى كنم او را كه از شيعه من است؛ براى آن صفت كه استوار شده، و مى بخشم استوار نبودن غير آن صفت را در او و نمى بخشم نبودن خردمندى را كه لازم دارد نبودن ديندارى را نيز؛ چه جدايى از ديندارى، جدايى از ايمن بودن از عذاب الهى است. پس آن كس كه ديندارى ندارد، گوارايى ندارد به زندگى با ترسِ عذاب الهى. و نداشتن خردمندى، نداشتن زندگى است. و سنجيده نمى شود ناخردمند، مگر به مردگان؛ چه مانند ايشان است و بس.
مخفى نماند كه در اين گفتگو، اشارت شده به اين كه كسى كه عقل و دين ندارد، هيچ خصلتى در او استوار نيست. پس اگر خصلتى در او باشد، محض ظاهر خواهد بود و در روز قيامت، اعتبارى نخواهد داشت.
[حديث] سى و يكم
۰.اصل: [عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ ، عَنْ مُوسَى بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْمُحَارِبِيِّ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُوسى ، عَنْ مُوسَى بْنِ عَبْدِ اللّه ِ ، عَنْ مَيْمُونِ بْنِ عَلِيٍّ ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّه ِ عليه السلام ، قَالَ : ]«قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام : إِعْجَابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ دَلِيلٌ عَلى ضَعْفِ عَقْلِهِ» .
شرح: گفت امير المؤمنين عليه السلام كه: خود پسندى مرد، دليل است بر سستى خردمندى او. مراد به خود پسندى، اِدبار در مواضع اقبال است و بيان شد در شرح حديث اوّل، يا مراد، اعمّ از آن است، موافق آنچه مى آيد در حديث هفتمِ باب چهاردهم كه «بَابُ اسْتِعْمَال الْعِلْم» است كه: «فَإِنَّ الْعْلِمَ إِذَا كَثُرَ فِي قَلْبِ رَجُلٍ لَا يَحتَمِلُهُ قَدَرَ الشَّيطَانُ عَلَيْهِ» ۱ . گفته اند كه راستِ بدتر از دروغ، خودستايى است، اگر راست باشد. پس اگر دروغ باشد، چگونه خواهد بود؟!