۰.اصل: «فَصَاحِبُ الْجَهْلِ وَالْمِرَاءِ مُؤذٍ، مُمَارٍ، مُتَعَرِّضٌ لِلْمَقَالِ فِي أَنْدِيَةِ الرِّجَالِ بِتَذَاكُرِ الْعِلْمِ وَصِفَةِ الْحُلْمِ، قَدْ تَسَرْبَلَ بِالْخُشُوعِ ، وَتَخَلّى مِنَ الْوَرَعِ، فَدَقَّ اللّه ُ مِنْ هذَا خَيْشُومَهُ، وَقَطَعَ مِنْهُ حَيْزُومَهُ».
شرح: مُؤْذٍ (به ضمّ ميم و سكون همزه و ذال بانقطه) اسم فاعلِ معتلّ اللامِ يائىِ باب اِفعال است. در سوره احزاب، چنين است: «إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِى الدُّنْيَا وَ الْأَخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِينًا»۱ .
الأَنْدِيَة (جمع نَدِيّ، به فتح نون و كسر دال بى نقطه و تشديد ياء): مجلس ها.
رِجال، عبارت از شاگردان و مانند ايشان است.
بِتَذاكُر، به حرف جرّ و مصدر باب تفاعل است و چون باب تفاعل موضوع است براى صدور فعل از چند كس نسبت به يكديگر، مثل «تَضارَبا» و «تَضارَبُوا» و در اين قسمِ فعلى، تكرار و مبالغه مى باشد غالباً، تَذاكُر مستعمل شده اين جا به معنىِ تكرارِ ذكر و مبالغه در آن.
عِلْم (به كسر عين و سكون لام) عبارت است از آيات بيّناتِ محكماتِ ناهيه از پيروى ظن و از اختلاف از روى ظن، مثل آيت سوره آل عمران: «إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّهِ الْاءِسْلَـمُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَـبَ إِلَا مِنْ بَعْدِ مَا جَآءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًابَيْنَهُمْ وَمَن يَكْفُرْ بِئايَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ»۲ .
و صِفَة، عطف بر تَذ
اكُر است و عبارت است از مدح و ثنا. و مصدر اين جا، مضاف به مَفعولٌ بِه است.
حِلْم (به كسر حاء و سكون لام) به معنى آهستگى و خردمندى است و آن، پُر مناسبِ اين مقام نمى نمايد و آنچه مناسب تر است، حُلم (به ضمّ حاء و سكون و ضمّ لام) است به معنى خيالى فاسد كه در خواب ديده شود، موافق آيت سوره نور: «وَإِذَا بَلَغَ الْأَطْفَـلُ مِنكُمُ الْحُلُمَ»۳ و از آن، مأخوذ است احتلام؛ و اين جا استعاره شده براى تأويلاتى كه اهل اجتهادِ مخالفان براى آن آيات بيّنات محكمات به محض زبان مى كنند و ايشان مى دانند كه دروغ است و مشتمل است بر كفر به آيات اللّه ، مثل اين كه آنها مخصَّص است به اصول دين و مثل اين كه مراد به ظن در امثال: «إِنَّ الظنّ لَا يُغْنِى مِنَ الْحقّ شَيْئا»۴ اعتقاد مبتداست و مانند اينها از خيالات فاسده، و اهل اجتهادِ مخالفان، مدح و تحسين آنها مى كنند؛ «وَمَن يَكْفُرْ بِئايَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ»۵ و شايد كه آيت سوره فرقان: «وَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُواْ بِئايَاتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّواْ عَلَيْهَا صُمًّا وَ عُمْيَانًا»۶ تعريض به ايشان باشد.
پس بِتَذاكُرِ الْعِلْمِ وَ صِفَةِ الْحُلم اشارت است به آيت سوره نحل: «وَ لَا تَقُولُواْ لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هَـذَا حَلَالٌ وَ هَـذَا حَرَامٌ لِّتَفْتَرُواْ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لَا يُفْلِحُونَ»۷ و بيان مى شود در «كِتَابُ الْاءِيمَانِ وَالْكُفْرِ» در شرح حديث دوازدهمِ باب صد و شصت و سوم كه «بَابُ مُجَالَسَةِ أَهْلِ الْمَعَاصِي» است.
التَّسَرْبُل (به سين بى نقطه و راء بى نقطه و باء يك نقطه، مصدر باب تَفَعْلُل): پيراهن پوشيدن. مراد، اين است كه: به صورت خاشعان شده، به اعتبار لباس و اتيان به نوافل و مانند آنها.
مِنْ در دوم و سوم، براى سببيّت است.
مُشارٌ اِليهِ هذا و مرجع ضمير مِنْه، «المَقال» است.
الخَيْشُوم (به فتح خاء بانقطه و سكون ياء دونقطه در پايين و ضمّ شين بانقطه): منتهاى بينى كه دماغ است.
الحَيْزُوم (به فتح حاء بى نقطه و سكون ياء دونقطه در پايين و ضمّ زاء بانقطه): اسب تَنگ ۸ بسته كه براى جنگ مهيّا باشد؛ و مراد اين جا، زبان معركه گيرِ ثناگوى حُلم است.
فَدَقَّ ۹ اين جا، اشارت است به دو آيت سوره انبيا: «لَوْ أَرَدْنَآ أَن نَّتَّخِذَ لَهْوًا لَاتَّخَذْنَـهُ مِن لَّدُنَّـآ إِن كُنَّا فَـعِلِينَ بَلْ نَقْذِفُ بِالْحقّ عَلَى الْبَـطِـلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَ لَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ»۱۰ .
يعنى: پس قِسم اوّل كه قصد حكم از روى ظن و جدال دارد، آزار كننده است. جدال كننده است. متصدّى است گفتگو را در مجالس مردانِ خود به ذكر يك يك از آيات بيّنات محكمات و تحسين خيال هاى پوچ خود و امثال خود در تأويل آنها. به تحقيق پوشيده خود را به لباس فروتنى، و درون، خالى شده از ترس عذاب الهى. پس كوفت اللّه تعالى در سوره انبيا به سبب اين گفتگو، دماغ او را. بريد به سبب آن، زبان معركه گير او را.