۰.اصل: «وَصَاحِبُ الاِسْتِطَالَةِ وَالْخَتْلِ ذُو خِبٍّ وَمَلَقٍ، يَسْتَطِيلُ عَلى مِثْلِهِ مِنْ أَشْبَاهِهِ، وَيَتَوَاضَعُ لِلْأَغْنِيَاءِ مِنْ دُونِهِ، فَهُوَ لِحَلْوَائِهِمْ هَاضِمٌ، وَلِدِينِهِ حَاطِمٌ، فَأَعْمَى اللّه ُ عَلى هذَا خَبَرَهُ، وَقَطَعَ مِنْ آثَارِ الْعُلَمَاءِ أَثَرَهُ».
شرح: الخِبّ (به كسر خاء بانقطه و تشديد باء يك نقطه): شورش دريا؛ و اين جا استعاره شده براى ناهموارى در سخن و مانند آن.
مِثْله، عبارت است از هم پايه او در علم، تقريبا يا تحقيقا.
مِنْ در اوّل و دوم، تبعيضيّه است.
أَشْبَاهِهِ (به فتح همزه) عبارت است از همدينان او كه شيعه اماميّه اند.
دُونِهِ، عبارت است از بيگانه او در دين كه مخالفان شيعه اماميّه اند.
فاء در فَهُوَ براى تفريع است.
الْحَلْوَاء (به فتح حاء بى نقطه و سكون لام و الف ممدوده): آنچه پخته مى شود از عسل و روغن و آرد و مانند آن از جمله شيرين؛ و اين جا استعاره شده براى سخنان نامعقول كه آنها را اكابر دنيا از جمله مخالفان، نُقل مجلس خود مى كنند در طعن بر شيعه اماميّه و تحسين تأويلاتى كه مانند اَضغاثِ اَحلام است. و هَضم از حَلوا عبارت است از گذرانيدن آنها بعد از شنيدن، براى طمع در مال آن اكابر. و مى تواند بود كه حَلواء عبارت از عطاياى آن اغنيا باشد به اعتبار تشبيه ايشان به مردگان و تشبيه آن عطايا به حلواى مقابر كه متعارف است.
دِينه (به كسر دال) عبارت است از مذهب شيعه اماميّه.
الْحَاطِم (به حاء بى نقطه و [طاء] ۱ بى نقطه به صيغه اسم فاعلِ باب «ضَرَبَ»): شكننده. مراد، اين است كه: او ننگ آن دين است كه براى طمع در مال به در خانه مخالف مى رود و آن سخنان را مى شنود و مى گذراند.
يعنى: و قِسم دوم كه قصد تفوّق و فريب دارد، صاحب ناهموارىِ در سخن و تملّق است. بيانِ اين، آن كه: تفوّق مى كند بر هم پايه خود در علم از جمله مانندان او و فروتنى مى كند براى مالدارانِ از جمله بيگانه او. پس او حلواى مالداران را هضم كننده است و دين خود را شكننده است. پس پوشانيد اللّه تعالى بنا بر اين، سخن او را؛ چه كسى از اهل حق، ستايش او نمى كند. و بُريد از اثرهاى دانايان كه كتاب هاى حديث ايشان باشد، اثرش را؛ چه كسى از اهل حق، كتاب او را اعتبار نمى كند.