377
صافي در شرح کافي ج1

[حديث] ششم

۰.اصل: [عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيى، عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَيْدٍ، قَالَ: ]سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّه ِ عليه السلام يَقُولُ:«إِنَّ رُوَاةَ الْكِتَابِ كَثِيرٌ، وَإِنَّ رُعَاتَهُ قَلِيلٌ، وَكَمْ مِنْ مُسْتَنْصِحٍ لِلْحَدِيثِ مُسْتَغِشٌّ لِلْكِتَابِ، فَالْعُلَمَاءُ يُحْزِنُهُمْ تَرْكُ الرِّعَايَةِ، وَالْجُهَّالُ يُحْزِنُهُمْ حِفْظُ الرِّوَايَةِ، فَرَاعٍ يَرْعى حَيَاتَهُ، وَرَاعٍ يَرْعى هَلَكَتَهُ، فَعِنْدَ ذلِكَ اخْتَلَفَ الرَّاعِيَانِ، وَتَغَايَرَ الْفَرِيقَانِ».

شرح: كَمْ مبتداست. مُستَنصِح به كسر صاد بى نقطه است.
مُستَغِشّ (به كسر غين بانقطه و تشديد شين بانقطه) مرفوع و خبر مبتداست.
العُلماء: جمعى كه دانند كه مطلب اصلى از الفاظ قرآن، عمل به معانى آنها است.
الْاءحْزان: به فكر انداختن چيزى كسى را، به معنىِ عمده نمودن آن چيز در نظر آن كس. در «كِتَابُ الرَّوْضَةِ» در «رِسَالَةُ أَبِيجَعْفَرٍ عليه السلام إِلى سَعْدٍ الْخَيْرِ» چنين است: «وَ الجُهَّالُ يُعْجِبُهُمْ حِفْظُهُمْ لِلرِّوَايَةِ وَ العُلَمَاءُ يُحْزنُهُمْ تَرْكُهُمْ لِلرِّعَايَةِ» و معنى آن، ظاهر است.
يعنى: شنيدم از امام جعفر صادق عليه السلام مى گفت كه: به درستى كه راويان قرآن بسيارند و به درستى كه تابعان قرآن كم اند. و بسا خالصْ شمرنده حديث، غير خالص مى شمرد قرآن را؛ چه آن حديث، مخالف محكمات قرآن است. پس به فكر مى اندازد دانايان را ترك رعايت قرآن. و نظر در آن مى كنند و به سبب آن، لعنت مى كنند مخالفان را، و به فكر مى اندازد نادانان را نگاهدارى روايتِ الفاظ قرآن و نظر در آن مى كنند و به سبب آن، مى پسندند مخالفان را. پس تابع، دو قسم است: يكى تابع مى شود باعثِ زندگىِ جاودانىِ خود را و از پى قرآن مى رود. و ديگرى تابع مى شود باعثِ جهنّمى بودن خود را و از پىِ حديثِ مخالفِ قرآن مى رود. پس نزد تحقق آن حيات و هلاك، جدا مى شوند از هم آن دو تابع و ضدّ هم مى شوند آن دو طايفه كه علما و جُهّال باشند. يكى به بهشت مى رود و ديگرى به جهنّم.


صافي در شرح کافي ج1
376

شرح: التَّحَنُّك: كمال فرمان بردارى، و گردانيدن عامّه به زير زنخ؛ و اوّل اين جا، مناسب تر است.
البُرْنُس (به ضمّ باء يك نقطه و سكون راء بى نقطه و ضمّ نون و سين بى نقطه): جامه فروتنى؛ و آن، گُنده تر جامه هاى صاحبش است و استحباب پوشيدن آن براى نماز مى آيد در «كِتَابُ الزِّيّ وَ التَّجَمُّلِ وَ الْمُرُوءَةِ» در حديث چهارمِ «بَابُ لُبْسِ الصُّوفِ» تا آخر كه باب هشتم است و در حديث اوّلِ «بَابُ الْقَلاَنِس» كه باب شانزدهم است. و گاهى سالوسان عام فريب نيز بُرنُس مى پوشند و خرقه و دلق نام مى كنند، موافق آنچه مى آيد در «كِتَابُ الْاءِيمَانِ وَالْكُفْرِ» در حديث هشتم «بَابُ العُجْبِ» كه باب صد و بيست و پنجم است.
الحِنْدِس (به كسر حاء بى نقطه و سكون نون و كسر دال بى نقطه و سين بى نقطه): تاريكى شب.
الوَجِل (به فتح واو و كسر جيم): كسى كه از ترس، دلش مى لرزد.
مُشفِق، مأخوذ است از «شَفَق» (به فتح شين و فتح فاء) به معنى ردى، مثل جامه كهنه گُنده؛ و مراد، اين جا شكسته حال است.
الاستيحاش: ترسان بودن؛ و اين جا عبارت است از پنهان كردن اسرارى كه اگر فاش شود، ضرر كند. پس اين، منافات ندارد با امثال آنچه گذشت در حديث نهمِ باب دهم و آنچه مى آيد در «كِتَابُ الْاءِيمَانِ وَالْكُفْرِ» در حديث هفدهم «بَابُ حُسْنِ الْخُلْق» كه باب چهل و نهم است كه: «لَا خَيْرَ فِيمَنْ لَا يَأْلَفُ وَ لَايُؤْلَفُ».
يعنى: و قِسم سوم كه قصد فهميدگى و خردمندى دارد، صاحب پريشانىِ ظاهر و اندوهِ دل و بيدارى شب ها مى باشد. به تحقيق كمال فرمان بردارى كرده در لباس فروتنىِ خود و برخواسته در تاريكى شب. پرستش مى كند و مى ترسد كه مبادا پرستش او قبول نشود، بر حالى كه دلش لرزان است. دعا كننده است. شكسته حال است. رو آورنده است بر حال خود. داناست به حال مردمانِ زمانِ خود كه اهل باطل اند. ترسان است در سپردنِ سِرّ از اعتمادى ترِ همدينان خود كه مبادا از بى وقوفى، سرّى از ايشان ظاهر شود. پس استوار كرد اللّه تعالى به سبب اين پرهيزكارى، اصول دين او را؛ چه ايمانش به توحيد اللّه تعالى و عدالتش و رسولش و امام حق و روز قيامت، درست است. و داد او را در روز قيامت، ايمنى او از فساد عبادات او به دست راست او، چنانچه مى آيد در «كِتَابُ فَضْلِ الْقُرْآنِ» در حديث چهارمِ باب دوم كه: «فُيُعْطَى الْأَمْنَ بِيَمِينِهِ وَ الْخُلْدَ بِيَسَارِهِ» و در حديث دوازدهمِ باب اوّل كه: «فَيَقُولُ الْعَزِيزُ الْجَبّارُ: عَبْدِي ابْسُطْ يَمِينَكَ فَيَمْلَؤُهَا مِنْ رِضْوَانِ اللّه ِ الْعَزِيزِ الْجَبَّارِ، وَ يَمْلأَُ شِمالَهُ مِنْ رَحْمَةِ اللّه ِ».

  • نام منبع :
    صافي در شرح کافي ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : درایتی، محمد حسین
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 74063
صفحه از 500
پرینت  ارسال به