383
صافي در شرح کافي ج1

[حديث] سيزدهم

۰.اصل: [مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ، عَنِ ابْنِ سِنَانٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ الْعِجْلِيِّ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَنْظَلَةَ، قَالَ: ]سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّه ِ عليه السلام يَقُولُ:«اعْرِفُوا مَنَازِلَ النَّاسِ عَلى قَدْرِ رِوَايَتِهِمْ عَنَّا».

شرح: توضيح اين، به بيان پنج مقدّمه مى شود:
اوّل اين كه: جمعى از ثِقات اصحاب ائمّه عليهم السلام با يكديگر اختلاف مى كرده اند در فتواها، مثل اختلافى كه ميان محمّد بن ابى عمير و ميان ابو مالك حضرمى و هشام بن الحكم واقع شده و مذكور مى شود در «كِتَابُ الْحُجَّةِ» در حديث نهمِ باب صد و چهارم كه «بَابُ أَنَّ الْأَرْضَ كُلَّهَا لِلإِْمامِ عليه السلام » است و مثل اختلافى كه ميان فضل بن شاذان و ميان يونس بن عبد الرحمان واقع شده و مى آيد در «كِتَابُ الْمَوَارِيثِ» در ذيل حديث دومِ «بَابُ أَنَّ مِيرَاثَ أَهْلِ الْمِلَلِ بَيْنَهُمْ عَلى كِتَابِ اللّه ِ وَسُنّةِ نَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله » كه باب چهل و يكم است.
دوم اين كه: ممكن نيست كه دو حكم متنافى، از روى علم باشد. پس البتّه يكى يا هر دو از روى ظن است، بنا بر اين كه جزم كه منقسم است به جهل مركّب و تقليد، نوعى از ظن قوى است، چنانچه مقرر شده در محلّش.
سوم اين كه: فتوا از روى ظن، دو قسم است: يكى آن كه صاحبش مى داند كه از روى ظن است و صفت حُلم مى كند ۱ در تأويل يا تخصيص آيات بيّناتِ محكماتِ ناهيه از اختلاف از روى ظن، و اين، افتراى كذب بر اللّه تعالى است، چنانچه گذشت در شرح حديث پنجمِ اين باب. ديگرى اين كه صاحبش از كمال قوّتِ ظن، پندارد كه آن، علم است؛ چون فرق ميان علم و ظن قوى، ضرورى نيست و اين غلط، باعث تفسيق صاحبش نمى شود؛ و توضيح اين مى آيد در «كِتَابُ الْاءِيمَانِ وَالْكُفْرِ» در شرح حديث دوازدهمِ باب صد و شصت و سوم كه «بَابُ مُجَالَسَةِ أَهْلِ الْمَعَاصِي» است.
چهارم اين كه: اختلاف ميان ثِقات اصحاب ائمّه، مبنى بر انكار مضمون آيات بيّناتِ محكماتِ ناهيه از پيروى ظن و از اختلاف از روى ظن نيست؛ زيرا كه آن، منافات دارد با ايمان.
پنجم اين كه: مستفتى، محتاج است در معرفتِ رجحانِ بعض اهل اختلاف در فتوا بر بعضى، سوى قاعده كلّيّه كه از آن، معلوم شود كه راجح، كدام است و مرجوح، كدام است؛ و اين حديث، براى بيان آن قاعده كلّيّه است.
يعنى: شنيدم از امام جعفر صادق عليه السلام مى گفت كه: شناسيد پايه مردمان را در فتوا و قضا، بنا بر كمى و بسيارىِ روايتشان حديث را از ما؛ به اين معنى كه هر كه در جواب سؤال ها در مسئله اى كه بى مكابره اختلاف در آن و در دليل آن مى رود و در محكمات قرآن نيست، اكتفا به نقل حديث ما بيشتر مى كند و تصرّف در معنى يا در لفظ، كمتر مى كند، بهتر است.

1.يعنى: تعريف و تحسين از افكار و خيال هاى پوچ خود مى كند.


صافي در شرح کافي ج1
382

[حديث] يازدهم

۰.اصل: [عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْمِنْقَرِيِّ، عَنْ سُفْيَانَ بْنِ عُيَيْنَةَ، قَالَ: ]سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّه ِ عليه السلام يَقُولُ:«وَجَدْتُ عِلْمَ النَّاسِ كُلَّهُ فِي أَرْبَعٍ: أَوَّلُهَا: أَنْ تَعْرِفَ رَبَّكَ، وَالثَّانِي: أَنْ تَعْرِفَ مَا صَنَعَ بِكَ، وَالثَّالِثُ: أَنْ تَعْرِفَ مَا أَرَادَ مِنْكَ، وَالرَّابِعُ: أَنْ تَعْرِفَ مَا يُخْرِجُكَ مِنْ دِينِكَ».

شرح: شنيدم از امام جعفر صادق عليه السلام مى گفت كه: يافتم دانشِ به كارْ آمدنى مردمان را همگى آن، جمع در چهار كلمه:
اوّلِ آنها اين كه شناسى مالك و صاحب كلّ اختيار خود را؛ به اين معنى كه اعتراف كنى به اين كه انسان و اين جهان، بى صاحب كلّ اختيارِ عالمِ عادلِ حكيمِ يگانه نيست.
و دوم اين كه شناسى آنچه را كه آن صاحب كلِّ اختيار با تو كرده؛ به اين معنى كه اعتراف كنى به اين كه خَلق آدميان و زمين و آسمان، اگر بى تكليف و فرستادن رسولان با احكام و آداب الهى و قيامت و جزاى نيك و بد باشد، عبث خواهد بود؛ چه دنيا پر شر و شور است و به همين زادن و زيستن و مردن نمى ارزد، چنانچه مصنّف رحمه اللهبيان كرد در جواب سؤال اوّل برادر و گذشت در شرح «فَلَوْ كَانَتِ الْجَهَالَةُ جَائِزَةً» تا آخر در خطبه. پس در هر زمان، تكليفى و رسولى يا جانشين رسولى كه جميع آداب الهى را داند، خواهد بود.
و سوم اين كه شناسى آنچه را كه آن صاحب كلّ اختيار طلبيده از تو و به رسول زمان تو وحى كرده؛ به اين معنى كه طلب علمِ دين كنى و دانى كه آداب الهى چيست.
و چهارم اين كه شناسى آنچه را كه اگر كنى آن را، بيرون كند تو را از دين تو، مثل اصرار بر كبيره و مثل شركِ پيروىِ اهل رأى و ائمّه جور.

[حديث] دوازدهم

۰.اصل: [عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ، قَالَ: ]قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللّه ِ عليه السلام : مَا حق اللّه ِ عَلى خَلْقِهِ؟ فَقَالَ:«أَنْ يَقُولُوا مَا يَعْلَمُونَ، وَيَكُفُّوا عَمَّا لَا يَعْلَمُونَ، فَإِذَا فَعَلُوا ذلِكَ فَقَدْ أَدَّوْا إِلَى اللّه ِ حقهُ».

شرح: اين، ظاهر است از شرح حديث هفتمِ باب دوازدهم.

  • نام منبع :
    صافي در شرح کافي ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : درایتی، محمد حسین
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 66490
صفحه از 500
پرینت  ارسال به