391
صافي در شرح کافي ج1

[حديث] چهارم

۰.اصل: [وَعَنْهُ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسى، عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ، عَنْ أَبِي بَصِيرٍ، قَالَ: ]قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللّه ِ عليه السلام : الْحَدِيثُ أَسْمَعُهُ مِنْكَ أَرْوِيهِ عَنْ أَبِيكَ، أَوْ أَسْمَعُهُ مِنْ أَبِيكَ أَرْوِيهِ عَنْكَ؟ قَالَ:«سَوَاءٌ ، إِلَا أَنَّكَ تَرْوِيهِ عَنْ أَبِي أَحَبُّ إِلَيَّ» .
وَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللّه ِ عليه السلام لِجَمِيلٍ: «مَا سَمِعْتَ مِنِّي فَارْوِهِ عَنْ أَبِي».

شرح: گفتم امام جعفر صادق عليه السلام را كه: حديث مى شنوم آن را از تو. آيا جايز است كه روايت كنم آن را از پدر تو؟ يا مى شنوم آن را از پدر تو. آيا جايز است كه روايت كنم آن را از تو؟
گفت كه: روايت از من و از پدرم برابر است در مطابقت واقع در هر يك از دو صورت؛ ليك اين قدر هست كه روايت تو آن را از پدرم در هر يك از آن دو صورت، محبوب تر است سوى من براى تقيّه؛ چه بر امامِ رفته، گرفت و گيرى نيست.
و گفت امام جعفر صادق عليه السلام جميل را كه: آنچه را كه شنيدى از من، نقل كن از پدر من براى تقيّه.

[حديث] پنجم

۰.اصل: [وَعَنْهُ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَمُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ عَبْدِ اللّه ِ بْنِ سِنَانٍ، قَالَ: ]قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللّه ِ عليه السلام : يَجِيئُنِي الْقَوْمُ ، فَيَسْتَمِعُونَ مِنِّي حَدِيثَكُمْ ، فَأَضْجَرُ وَلَا أَقْوى؟ قَالَ:«فَاقْرَأْ عَلَيْهِمْ مِنْ أَوَّلِهِ حَدِيثاً، وَمِنْ وَسَطِهِ حَدِيثاً، وَمِنْ آخِرِهِ حَدِيثاً».

شرح: گفتم امام جعفر صادق عليه السلام را كه: مى آيند نزد من، جماعت شيعه، پس مى شنوند از من، كتاب حديث شما را. پس، از بسيارىِ عددِ درس يا درازى آن، دلگير و بى قوّت مى شوم؟
گفت كه: كتاب را سه حصّه كن. پس بخوان بر ايشان از اوّل كتاب، درسى از حديث، و از ميان كتاب، درسى از حديث، و از آخر كتاب، درسى از حديث؛ چه اگر دلگيرى از بسيارىِ عددِ درس است، راحت به هم مى رسد از كمىِ آن، و اگر از درازى است، راحت به هم مى رسد از پراكندگى آن، چنانچه گذشت در حديث اوّلِ «بَابُ النَّوَادِر».


صافي در شرح کافي ج1
390

[حديث] سوم

۰.اصل: [وَعَنْهُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ، عَنِ ابْنِ سِنَانٍ، عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ، قَالَ: ]قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللّه ِ عليه السلام : إِنِّي أَسْمَعُ الْكَلَامَ مِنْكَ، فَأُرِيدُ أَنْ أَرْوِيَهُ كَمَا سَمِعْتُهُ مِنْكَ فَلَا يَجِيءُ؟ قَالَ:«فَتُعْمِدُ ذلِكَ؟». قُلْتُ: لَا، فَقَالَ: «تُرِيدُ الْمَعَانِيَ؟». قُلْتُ: نَعَمْ، قَالَ: «فَلَا بَأْسَ».

شرح: الْاءِعْمَاد وَ التَّعْمِيد: چيزى را صاحب عمد كردن. و عَمَد (به فتح عين بى نقطه و فتح ميم) آن است كه كوهان شتر، پر از چرك و خون باشد و ظاهرش صحيح باشد. و نفاق را به تشبيه، عَمَد مى گويند، چنانچه امير المؤمنين عليه السلام در نهج البلاغه گفته در مدح محمّد بن ابى بكر كه: «لِلّهِ بَلَاءُ ُفلَانٍ، فَلَقَدْ قَوَّمَ الْأَوَدَ، وَ دَاوَى الْعَمَدَ» ۱ تا آخر: براى خداست سعىِ فلان كس، به اين معنى كه محلّ تعجّب و به غايتْ عظيم است، مانند فعلى كه غير اللّه تعالى قادر بر آن نباشد؛ چه هر آينه به تحقيق، راست كرد كجى را كه در خود مى ديد، از ميل سوى پدر خود، و دوا كرد مرض نفاق را كه در خود مى ديد، از ميل سوى پدر خود.
يعنى: گفتم امام جعفر صادق عليه السلام را كه: به درستى كه من مى شنوم سخن را از تو. پس مى خواهم كه نقل كنم آن را به ديگران، چنانچه شنيده ام آن را از تو بى كم و زياد در لفظ. پس به يادم نمى آيد.
گفت كه: آيا پس، ظاهرْ خوب، باطنْ بد، مى كنى سخن را؟ به اين معنى كه مردمان را به گمان مى اندازى كه لفظِ آنچه نقل مى كنى، لفظ من است؟
گفتم كه: نه.
پس گفت كه: آيا اراده جميع معنى هاى سخنِ من مى كنى بى كم و زياد؟
گفتم كه: آرى.
گفت كه: پس باكى نيست.

1.ر . ك : ص ۲۷۹ (سرايى كه احوال آن ، تابع شايستگى است) .

2.نهج البلاغه، ص ۳۵۰، خطبه ۲۲۸.

  • نام منبع :
    صافي در شرح کافي ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : درایتی، محمد حسین
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 66516
صفحه از 500
پرینت  ارسال به