425
صافي در شرح کافي ج1

شرح: القَيْس (به فتح قاف و سكون ياء) و القياس (به فتح قاف) ۱ مصدر باب «ضَرَبَ»: الحاق چيزى به چيزى در حكمى.
باء در بِآدَم به معنى «مَعَ» است. پس ظرف مستقرّ و حالِ نَفْسَه است و منصوب است محلّاً؛ و اگر صله قَاسَ مى بود، ظرف لغو مى بود و متعلّق به قياس مى بود و محلّى از اعراب نمى داشت. پس مقصود، اين است كه: خودش را قياس كرد بر چيزى و آدم را نيز قياس كرد بر چيزى.
فاء در فَقَالَ براى تفصيل و بيان مَقيسٌ عَلَيْه در دو قياس سابق است.
خَلَقْتَنِي در سوره اعراف و سوره «ص» مذكور است. مقصود، اين است كه: خودش را قياس كرد بر آتش؛ چون مادّه اوست، و آدم را قياس كرد بر طين، چون مادّه اوست.
فاء در فَقَاسَ براى تفريع يا براى تعقيب است و بر هر تقدير، اشارت است به قياسى؛ ثالثِ آن دو قياس، و آن قياس، نسبتى است كه ميان ابليس و آدم است، بر نسبتى كه ميان نار و طين است.
پس مَا، موصوله است و عبارت است از نسبت. و مَا بَيْنَ به تقدير «عَلى مَا بَيْنَ» است و ترك ذكر مَقيس و اكتفا به ذكر مَقيسٌ عَلَيْه اين جا، از قبيل اقتصار است بنا بر ظهور اين كه مقيس، نسبت ميان آدم و ابليس است. پس مقصود، اين است كه: خود را اشرف از آدم شمرد بنا بر قياسِ نسبت ميان دو مخلوق بر نسبت ميان دو مَخلوقٌ مِنْه. و از اين، ظاهر مى شود كه افتخارِ پسران به پدران، مشتمل است بر سه قياس كه ميراث ابليس است و بطلان اين قياس ها معلوم است به ادلّه نقليّه، مثل آيت سوره حجر است: «وَ جَعَلْنَـكُمْ شُعُوبًا وَ قَبَآئِلَ لِتَعَارَفُواْ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ»۲ .
فاء در فَلَوْ براى تفريع است.
قَاسَ الْجَوْهَرَ به تقدير «قَاسَ عَلَى الْجَوْهَرَ» است. الجَوْهَر (مُعرّب گوهر): چيزى كه اصلِ چيزى ديگر باشد و آن چيز ديگر از آن، آفريده شده باشد.
باء در بِالنَّار به معنى «مَعَ» است. و بِالنَّار به تقدير «بِالْجَوْهَرِ الَّذِي خَلَقَ اللّه ُ مِنْهُ النَّار» است و مى تواند بود كه بى تقدير باشد و حكم مادّه كه بحرِ اُجاجِ ظلمانى است معلوم شود به طريق اَولى؛ و بر هر تقدير، ظرف، حالِ جوهر است و مقصود، اين است كه: اگر قياسِ مخلوق بر مَخْلوقٌ مِنْه صحيح مى بود، فاسد مى بود و هر چه از صحّتش، فسادش لازم آيد، باطل است.
بيانِ اين، آن كه: چنانچه ابليس مخلوق شده از نار، آن نار، مخلوق شده از بحرِ اُجاج ظلمانى، و چنانچه آدم مخلوق شده از طين، آن طين، مخلوق شده از عَذْبِ فُراتِ نورانى، چنانچه گذشت در حديث چهاردهمِ باب اوّل.
يعنى: روايت است از امام جعفر صادق عليه السلام گفت كه: به درستى كه ابليس در وقتى كه سجده آدم نكرد، قياس كرد خود را و آدم را، به اين روش كه گفت اللّه تعالى را كه: آفريدى مرا از آتش و آفريدى آدم را از گِل. پس قياس كرد نسبتِ ميان خود و آدم را بر نسبتى كه ميان آتش و گِل است پس اگر قياس مى كرد آدم را و خود را بر اصلى كه آفريد اللّه از آن، آدم را و اصلى كه آفريد از آن، آتش را، مى شد اصلِ آدم بيشتر، به اعتبار نور و ضيا از اصل آتش.

1.در كتب لغت، به كسر قاف آمده است.

2.حجرات (۴۹): ۱۳.


صافي در شرح کافي ج1
424

[حديث] هفدهم

۰.اصل: [عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ، عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ، قَالَ: ]حَدَّثَنِي جَعْفَرٌ، عَنْ أَبِيهِ عليهماالسلام :«أَنَّ عَلِيّاً عليه السلام قَالَ: مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلْقِيَاسِ، لَمْ يَزَلْ دَهْرَهُ فِي الْتِبَاسٍ، وَمَنْ دَانَ اللّه َ بِالرَّأْيِ، لَمْ يَزَلْ دَهْرَهُ فِي ارْتِمَاسٍ» قَالَ:
وَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عليه السلام : «مَنْ أَفْتَى النَّاسَ بِرَأْيِهِ، فَقَدْ دَانَ اللّه َ بِمَا لَا يَعْلَمُ، وَمَنْ دَانَ اللّه َ بِمَا لَا يَعْلَمُ، فَقَدْ ضَادَّ اللّه َ؛ حَيْثُ أَحَلَّ وَحَرَّمَ فِيمَا لَا يَعْلَمُ».

شرح: حكايت كرد مرا امام جعفر صادق از پدرش عليهماالسلام اين كه امير المؤمنين عليه السلام گفت كه: هر كه وادارد خود را براى قياس و آن را راه و روش خود سازد، پيوسته در همگىِ عمرش در پرده پوشى هاى شبهت هاست كه از هر طرف به خاطرش مى رسد و چاره معقول نمى تواند كرد؛ چه سخنى مى گويد و باز وقتى ديگر از آن برمى گردد. و هر كه پرستش كند اللّه را به ديدِ خود و پيروى ظن خود، پيوسته در همگىِ عمرش در فرو رفتن است در شبهت ها.
امام جعفر صادق عليه السلام گفت كه: و گفت امام محمّد باقر عليه السلام كه: هر كه فتوا دهد مردمان را به ديدِ خود و پيروى ظن خود، پس پرستش كرده اللّه را به آنچه نمى داند. و هر كه پرستش كرد اللّه را به آنچه نمى داند، پس به تحقيق همچشمى كرده با اللّه تعالى در جايى كه حلال كرده و حرام كرده از پيش خود؛ و آن همچشمى را در راهى كرده كه نمى داند كه آن همچشمى است با اللّه تعالى. پندارد كه فرمان بردارى كرده.

[حديث] هجدهم

۰.اصل: [مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ، عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مَيَّاحٍ، عَنْ أَبِيهِ ]عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّه ِ عليه السلام ، قَالَ :«إِنَّ إِبْلِيسَ قَاسَ نَفْسَهُ بِآدَمَ، فَقَالَ: «خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ» ، ۱ فَقَاسَ مَا بَيْنَ النَّارِ وَ الطِّينِ فَلَوْ قَاسَ الْجَوْهَرَ الَّذِي خَلَقَ اللّه ُ مِنْهُ آدَمَ بِالنَّارِ، كَانَ ذلِكَ أَكْثَرَ نُوراً وَضِيَاءً مِنَ النَّارِ».

1.اعراف (۷): ۱۲؛ ص (۳۸): ۷۶.

  • نام منبع :
    صافي در شرح کافي ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : درایتی، محمد حسین
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 76999
صفحه از 500
پرینت  ارسال به