[حديث] هشتم
۰.اصل: [مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ، عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى بْنِ أَعْيَنَ، قَالَ:] سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّه ِ عليه السلام يَقُولُ:«قَدْ وَلَّدَنِي رَسُولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله وَأَنَا أَعْلَمُ كِتَابَ اللّه ِ، وَفِيهِ بَدْءُ الْخَلْقِ وَمَا هُوَ كَائِنٌ إِلى يَوْمِ الْقِيَامَةِ، وَفِيهِ خَبَرُ السَّمَاءِ وَخَبَرُ الْأَرْضِ، وَخَبَرُ الْجَنَّةِ وَخَبَرُ النَّارِ، وَخَبَرُ مَا كَانَ وَخَبَرُ مَا هُوَ كَائِنٌ، أَعْلَمُ ذلِكَ كَمَا أَنْظُرُ إِلى كَفِّي، إِنَّ اللّه َ يَقُولُ فِيهِ تِبْيَانُ كُلِّ شَيْءٍ».
شرح: مضمون اين مى آيد در «كِتَابُ الْاءِيمَانِ وَالْكُفْرِ» در حديث پنجمِ «بَابُ الْكِتْمَان» كه باب نود و هشتم است.
وَلَّدَنِي به صيغه ماضى معلومِ باب تفعيل است. التَوْلِيد: بشارت به ولادت كسى در زمان آينده. اشارت است به امثال آنچه مى آيد در «كِتَابُ الحُجَّة» در حديث دومِ «بَابُ مَا جَاءَ فِي الاِثْنَىْ عَشَرَ وَ النَّصِّ عَلَيْهِمْ عليه السلام » به عنوان حديث قدسى كه: «سَيَهْلِكُ الْمُرْتَابُونَ فِي جَعْفَرِ؛ الرَّادِّ عَلَيْهِ كَالرَّادِّ عَلَيَّ».
الْبَدْء (به فتح باء يك نقطه و سكون دال بى نقطه و همزه، مصدر باب «مَنَعَ»): احداث چيزى.
الخَلْق (به فتح خاء بانقطه و سكون لام، مصدر باب «نَصَرَ»): تقدير و تدبير؛ و شايد كه اين جا به معنى اسم مفعول باشد. و اين، اشارت است به امثال آيت سوره انبيا كه: «كَمَا بَدَأْنَآ أَوَّلَ خَلْقٍ نُّعِيدُهُ»۱ و ردّ است بر فلاسفه و صوفيّه اتّحاديه كه قائل اند به قِدَمِ عالَمِ اوّل با اقرار به مغايرت ميان مؤثِّر و اثر، بِالذّات؛ و دوم با دعوىِ اتّحادِ اثر و مؤثِّر، بالذّات و تغاير آنها بالاعتبار.
وَ مَا هُوَ كائِنٌ إلى يَوْمِ القِيامة عبارت است از آنچه باقى است ـ بِشَخْصِهِ، يا بِنَوْعِهِ ـ تا روز قيامت.
خَبَرُ السَّمَاءِ وَ خَبَرُ الْأَرْضِ عبارت است از امثال آيت سوره طلاق: «اللَّهُ الَّذِى خَلَقَ سَبْعَ سَمَـوَ تٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ» . ۲
مَا كَان عبارت است از امثال طوفان نوح كه واقع شد و باقى نماند، نه بِشَخْصِه و نه بِنَوْعِهِ.
مَا هُوَ كائِن عبارت است از آنچه واقع مى شود در حال يا بعد از اين و نبوده، نه بِشَخْصِهِ و نه بِنَوْعِهِ.
مُشارٌاِليهِ ذلك مجموع چيزهايى است كه مذكور شد؛ و علم به بعض آن مجموع كه حوادث آينده است، به اين روش است كه علم به حوادث هر سال، در شب قدرى كه ابتداى آن سال است ـ مثلاًـ به هم مى رسد به استنباط از قرآن، و در اعتقاد به حوادث آن سال كه پيش از آن شب قدر به هم رسيده باشد، بدا مى رود؛ چون پيش از استنباط از قرآن است، چنانچه مى آيد در «كِتَابُ التَّوْحِيد» در باب بيست و چهارم كه «بَابُ الْبَدَاءِ» است.
در سوره نحل چنين است: «وَ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَـبَ تِبْيَـنًا لِّكُلِّ شَىْ ءٍ» . ۳ پس تِبْيان، منصوب و مُضاف به كُلّ است. و فِيهِ متعلّق به يَقُولُ است.
و تِبْيان كُلّ، قرائتى غير مشهور است در «تِبْيَانَاً لِكُلّ» در سوره نحل، يا نقل مضمون است. و مى تواند بود كه تِبْيان، مرفوع و مبتدا باشد و فِيهِ خبرش باشد و نقل مضمون باشد براى اشارت به اين كه «تِبْياناً» حال نيست؛ بلكه مَفعولٌ لَه است.
يعنى: شنيدم از امام جعفر صادق عليه السلام مى گفت كه: به تحقيق، نويد به ولادت من داده رسول اللّه صلى الله عليه و آله ، به اين معنى كه از اوصياى اويم و من مى دانم قرآن را. و در قرآن هست اِحداث آفرينش و آنچه مى باشد تا روز قيامت. و در قرآن هست حكايت هر چه در آسمان است و حكايت هر چه در زمين است و حكايت احوال بهشت و حكايت احوال آتش جهنّم و حكايت آنچه شده و آنچه مى شود. مى دانم جميع آنها را بعد از استنباط از قرآن، بى شك و شُبهت، چنانچه نگاه مى كنم سوى دست خود و در آن شكّى ندارم.
بيانِ اين، آن كه: اللّه تعالى مى گويد در قرآن كه: تنزيلِ قرآن بر تو براى بيانِ بى شك هر چيزى است.