459
صافي در شرح کافي ج1

۰.اصل: «وَلَيْسَ كُلُّ أَصْحَابِ رَسُولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله كَانَ يَسْأَ لُهُ عَنِ الشَّيْءِ فَيَفْهَمُ، وَكَانَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْأَ لُهُ وَلَا يَسْتَفْهِمُهُ، حَتّى أَنْ كَانُوا لَيُحِبُّونَ أَنْ يَجِيءَ الْأَعْرَابِيُّ وَالطَّارِئُ فَيَسْأَلَ رَسُولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله حَتّى يَسْمَعُوا.
وَقَدْ كُنْتُ أَدْخُلُ عَلى رَسُولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله كُلَّ يَوْمٍ دَخْلَةً وَكُلَّ لَيْلَةٍ دَخْلَةً، فَيُخْلِينِي فِيهَا، أَدُورُ مَعَهُ حَيْثُ دَارَ».

شرح: چون جاى تعجّب است اين كه پيغمبرى كه فرستاده شده باشد به جميع خلايق براى بيان احكام الهى، منع كند خلايق را از پرسيدنِ بعض مسائل از خودش، خواست كه بيانى كند كه تعجّب برطرف شود و معلوم شود كه چنانچه اللّه تعالى جميع آيات قرآن را محكمات نساخت ـ بلكه بعضى را متشابهات ساخت تا حاجت به پيغمبر در زمانش و حاجت به جانشين پيغمبر، بعد از آن زمان تا روز قيامت ظاهر شود ـ پيغمبر صلى الله عليه و آله نيز جميع احاديث خود را محكم نساخت و تربيت كرد جانشين خود را و ظاهر ساخت مرتبه علم او را در ميان خلايق و منع كرد خلايق را از پرسيدن پيغمبر، تا خلايق، آن مسائل را از جانشين پرسند و در اين، دو فايده است:
اوّل اين كه خلايق، جانشين را شناسند و جانشينى او ظاهر شود بر همه كس و بر مخالفان او حجّت تمام شود. دوم، اين كه مبادا بسيارْ دانا به مسائل دين شوند. پس اگر دعوىِ جانشينى كنند، مردمان به دانش ايشان بازى خورند و گمراه شوند؛ و اگر نكنند، مردمان بعد از ايشان احتمال جانشينى در ايشان قرار دهند و شك در جانشينِ به حق كنند.
الدِّخْلَة (به كسر دال بى نقطه و سكون خاء بانقطه): نوعى از داخل شدن كه براى طلب علم باشد مثلاً، و [الدَّخْلَة] (به فتح دال): يك داخل شدن؛ و هر دو اين جا، مناسب است.
الْاءِخْلَاء: كسى را داخل خلوت خانه كردن. و التَّخْلِيَة: منع نكردن كسى از آنچه خواهد؛ و هر دو اين جا، مناسب است. پس مى تواند بود كه فَيُخلينِي به سكون خاء و تخفيف لام مكسوره باشد) و مى تواند بود كه به فتح خاء و تشديد لام باشد. و بر هر تقدير، مراد، قدر مشترك ميان دو صورت است:
اوّل، اين كه به ديگران مى گفت كه: جا فراخ كنيد و دورتر نشينيد تا مرا در پهلوى خود نشاند و اسرار گويد.
دوم، اين كه به ديگران مى گفت كه: برخيزيد و بيرون رويد؛ و اين اشارت است به تفسير آيت سوره مجادله: «يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِذَا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُواْ فِى الْمَجَالِسِ فَافْسَحُواْ يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ وَ إِذَا قِيلَ انشُزُواْ فَانشُزُواْ يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ» ، ۱ بنا بر اين كه «الّذِين آمَنوا» در دوم، عبارت از ائمّه عليهم السلام باشد، موافق آنچه مى آيد در «كِتَابُ الْحُجَّة» در امثال حديث هفتمِ باب هشتم كه «بَابُ فَرْضِ طَاعَةِ الْأَئِمَّة عليهم السلام » است و در حديث دهمِ «[ بَابُ ]مَوْلِدِ أَبِي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عليهماالسلام» كه باب صد و بيست و دوم است؛ زيرا كه جميع مخاطبان در ايمان به معنى اعمّ داخل اند به قرينه «يَا أيُّها الَّذِينَ آمَنُوا» و مراد به «الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ» پيروان ائمّه عليهم السلام باشد كه علم به ايمان به معنى اخص براى آن ائمّه دارند و استفاده علم از ايشان مى كنند، مثل سلمان و ابوذر و مقداد.
يعنى: و نيستند همگى اصحاب رسول اللّه صلى الله عليه و آله صاحب اين صفت كه در زمان پيغمبر مى پرسيده باشند پيغمبر را از مسائل. پس مى فهميده باشند جواب را بار اوّل. مراد، اين است كه: چون پيغمبر را خوش نمى آمد از بعضِ پرسيدن ها، بعض اصحاب نمى پرسيدند چيزى را كه مى خواستند و بعضى مى پرسيدند و بعضى جواب را بار اوّل نمى فهميدند. و بود از جمله اصحاب كسى كه مى پرسيد و جواب را نمى فهميد و با وجود آن، طلب فهمانيدنِ جواب نمى كرد از پيغمبر به بيانى ديگر كه واضح تر باشد و در جهلِ خود مى ماند كه مبادا پيغمبر را آن پرسيدن، خوش نيايد تا به حدّى كه به درستى كه حال، اين بود كه اصحاب پيغمبر هر آينه دوست مى داشتند اين را كه آيد باديه نشين و كسى كه تازه آمده باشد از شهرى ديگر، پس پرسد رسول اللّه صلى الله عليه و آله را از مسائل تا ايشان شنوند جواب را.
و به تحقيق بودم كه داخل مى شدم بر اسرار رسول اللّه صلى الله عليه و آله هر روز، يك بار و هر شب، يك بار براى طلبِ علم به مسائل. پس داخل خلوت خانه مى كرد مرا در آن داخل شدن و حال آن كه مى گرديدم با او هر جا كه گرديده بود، به اين معنى كه ياد مى گرفتم از او هر چه را كه دانسته بود در هر مسئله كه مى خواستم؛ يا مراد، اين است كه: منع نمى كرد مرا از اين كه گردم با او هر جا كه گرديده بود.
مخفى نماند كه اين، منافات ندارد با منع اصحاب از پرسيدن مسائل غير ضرورى و از بسيار پرسيدنِ يك ضرورى؛ چه امام را دانستن جميع مسائل، ضرورى است و پرسيدن آنها براى او بسيار نيست و آن منع براى رعايت طرف اوست و به اين، اشارت كرد كه گفت:

1.مجادله (۵۸): ۱۱.


صافي در شرح کافي ج1
458

۰.اصل: «فَإِنَّ أَمْرَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله مِثْلُ الْقُرْآنِ، نَاسِخٌ وَمَنْسُوخٌ، وَخَاصٌّ وَعَامٌّ، وَمُحْكَمٌ وَمُتَشَابِهٌ، قَدْ كَانَ يَكُونُ مِنْ رَسُولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله الْكَلامُ لَهُ وَجْهَانِ: كَلَامٌ عَامٌّ وَكَلَامٌ خَاصٌّ مِثْلُ الْقُرْآنِ، وَقَالَ اللّه ُ ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ فِي كِتَابِهِ: «ماآتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»۱ فَيَشْتَبِهُ عَلى مَنْ لَمْ يَعْرِفْ وَلَمْ يَدْرِ مَا عَنَى اللّه ُ بِهِ وَرَسُولُهُ صلى الله عليه و آله ».

شرح: مى آيد در باب پنجاه و دومِ «كِتَابُ الْحُجَّة» كه: آيت: «ماآتاكُمُ» دالّ بر تفويض اللّه تعالى است اظهار بعضِ كار دين را سوى رسول و اوصياى او عليهم السلام . مراد به مَا آتاكمُ چيزى است كه گفته به ايشان و منسوخ نشده، خواه در امر و خواه در نهى و خواه در غير آنها. و مراد به مَا نَهاكُم چيزى است كه نگفته به ايشان، و تعبير از آن به مَا نَهاكُمْ عَنْه براى اشارت به نهى از كثرت سؤال است، چنانچه گذشت در حديث پنجمِ باب سابق. و مخالفان نيز اقرار به اين دارند، چنانچه در كتاب مسلم نقل شده از رسول اللّه صلى الله عليه و آله كه گفت كه:
مَا نَهَيْتُكُم عَنْه فَاجْتَنِبُوه وَمَا أَمَرْتُكُم بِهِ فَافْعَلُوا مِنْه مَا اسْتَطَعْتُم فَإنَّما أهْلَكَ الَّذِينَ مِن قَبْلِكُم كَثْرَةُ مَسائِلِهِم وَاخْتِلافُهُمْ عَلى أنْبِيائِهِم. ۲
آنچه نهى كردم شما را از آن، پس دورى كنيد از آن، و آنچه امر كردم شما را به آن، پس به جا آريد از آن، آنچه توانيد. و بسيار مپرسيد؛ چه جهنّمى نكرده اُمّتانى را كه پيش از شما بوده اند، مگر بسيارى پرسيدن ايشان و افتراى ايشان بر پيغمبران خود.
فاء در فَيَشْتَبِهُ براى تفريع است بر اين كه معنى قرآن و حديث، دو احتمال داشت و احتمال قصد جميع و قصد بعض در آنها بود و پيغمبر منع كرده بود اصحاب خود را از بعض پرسيدن ها.
يعنى: چه به درستى كه كار پيغمبر صلى الله عليه و آله كه حديثش باشد، مانند آيات قرآن، بعضى برطرف كننده بود و بعضى برطرف شده، و بعضى خاصّ بود و بعضى عام، و بعضى صريح در معنى بود و بعضى محلّ اشتباه. بيانِ اين، آن كه: به تحقيق بود شأن اين كه واقع مى شد از رسول اللّه صلى الله عليه و آله سخنى كه در معنى آن دو راه و دو احتمال بوده، و واقع مى شد از او سخنى كه عام بود و سخنى كه خاصّ بود، مانند قرآن؛ و اين بر حالى بود كه اللّه تعالى گفته بود در كتاب خود در سوره حشر كه: آنچه داد شما را رسول، پس فرا گيريد آن را و آنچه منع كرد شما را از آن، پس خود را از آن نگاه داريد. پس پنهان مى ماند بر كسى كه نمى شناخت و نمى دانست آنچه را كه مرادِ اللّه تعالى بود از قرآن و آنچه را كه مراد پيغمبر او بود صلى الله عليه و آله از حديث.

1.حشر (۵۹): ۷.

2.صحيح مسلم، ج ۷، ص ۹۱، كتاب الفضائل، باب توقيره صلى الله عليه و سلم.

  • نام منبع :
    صافي در شرح کافي ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : درایتی، محمد حسین
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 74385
صفحه از 500
پرینت  ارسال به