۰.اصل:«وَالِاسْمُ غَيْرُ الْمُسَمّى، فَمَنْ عَبَدَ الِاسْمَ دُونَ المَعْنى، فَقَدْ كَفَرَ وَلَمْ يَعْبُدْ شَيْئاً؛ وَمَنْ عَبَدَ الِاسْمَ وَالْمَعْنى، فَقَدْ كَفَرَ وَعَبَدَ اثْنَيْنِ؛ وَمَنْ عَبَدَ الْمَعْنى دُونَ الِاسْمِ، فَذَاكَ التَّوْحِيدُ» .
شرح: چون فارغ شد از بيانِ حق در لفظ «اللّه » شروع كرد در بيانِ حق در جميع اسماى الهى و بيانِ چهار قسم عابدان و اين كه كدام ، اهل حق اند ؛ چه مضمون اين فقرات با مضمون حديث اوّل يكى است .
الْمُسَمّى (به صيغه اسم مفعولِ باب تَفْعيل) : فرد حقيقى اسم . تفسير اسم و معنا گذشت در حديث اوّلِ اين باب .
فاء در فَمَنْ براى تفريع است .
يعنى : و هر اسمى از اسماى الهى غيرِ مسمّا است . مراد اين است كه : مفهوم مشتقّ يا مانند مشتقّ است و آن غير ذاتى است كه معنا و مقصودِ اصلى آن است و آن ذات ، به توهّم خلايق در نمى آيد .
اين اشارت است به بطلان مذهب اوّل از چهار مذهب كه در شرح حديث اوّل گذشت.
پس هر كه عبادت كرد اسم را نه معنا را ، پس به تحقيق كافر شد و عبادت نكرد چيزى را .
اين اشارت به بطلان مذهب دوم است از چهار مذهب .
و هر كه عبادت كرد اسم را و معنا را ، پس به تحقيق كافر شد و عبادتِ دو چيز كرد . پس مراد به كفر اين جا اِشراك است ، نه عبادتِ معبودِ به حق نكردن .
و اين اشارت است به بطلان مذهب سوم از چهار مذهب .
و هر كه عبادت كرد معنا را نه اسم را ، پس كار او توحيد است نه كار ديگران . و اين اشارت است به حقّيّت مذهب چهارم از چهار مذهب.
بدان كه در اين جا اعتراضى و جوابى به خاطر مى رسد ؛ اعتراض اين كه : منافات است ميان «لَمْ يَعْبُدْ شَيْئاً» و ميان «عَبَدَ اثْنَيْنِ» ؛ چه اوّل ، دلالت مى كند بر اين كه اسم ، چيزى نباشد و دوم ، دلالت مى كند بر اين كه اسم ، چيزى باشد .
جواب اين كه: «لَمْ يَعْبُدْ شَيْئاً» دلالت نمى كند بر اين كه اسم ، چيزى نباشد ، بلكه دلالت براين مى كند كه مقصود صاحبِ مذهب دوم ، عبادت معنا است نه اسم و چون اسمى كه او تصوّرِ آن كرده بى مسمّا است ـ چنانچه تفصيل آن گذشت در شرح حديث اوّل ـ لازم مى آيد بر او كه عبادتِ او به اسمْ منصرف شود نه به معنا . و به اين اعتبار ، مذهب دوم به او منسوب شده ، نه به اعتبارِ صريح قصد او . پس مراد از «لَمْ يَعْبُدْ شَيْئاً» اين است كه : مقصود به عبادت او كه معنا باشد چيزى نيست و اين منافات ندارد با آن كه اسم چيزى باشد .