109
صافي در شرح کافي ج2

صافي در شرح کافي ج2
108

باب ششم

اصل : بابُ الْكَوْن وَالْمَكان

شرح: كَوْن اين جا ، مصدر «كَانَ» تامّه است ، مثلِ «كَانَ اللّهُ وَلَمْ يَكُنْ مَعَهُ شَيْءٌ» . ۱
مَكَان (به فتح ميم زائده) اين جا عبارت است از قدر مشتركِ ميان دو چيز ؛ اوّل ، امتدادى كه كَوْن اللّه تعالى در آن است و آن را به اعتبارى «اَزَل» مى نامند و به اعتبارى ديگر «اَبَد» مى نامند ، چنانچه بيان مى شود در شرح حديث اوّلِ اين باب . دوم : جا ؛ و نفى آن از اللّه تعالى مى آيد در حديث ششم و هشتمِ اين باب .
يعنى : اين باب ، بيانِ بودن اللّه تعالى است و بيان آنچه بودنِ او در آن است .
در اين باب ، نه حديث است .

[حديث] اوّل

۰.اصل: [مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ أَبِي حَمْزَةَ، قَالَ: ]سَأَلَ نَافِعُ بْنُ الْأَزْرَقِ أَبَا جَعْفَرٍ عليه السلام ، فَقَالَ: أَخْبِرْنِي عَنِ اللّه ِ مَتى كَانَ؟ فَقَالَ:«مَتى لَمْ يَكُنْ حَتّى أُخْبِرَكَ مَتى كَانَ؟ سُبْحَانَ مَنْ لَمْ يَزَلْ وَلَا يَزَالُ فَرْداً صَمَداً، لَمْ يَتَّخِذْ صَاحِبَةً وَلَا وَلَداً».

شرح: نَافِعُ بْنُ أَزْرَق (به فتح همزه و سكون زاء با نقطه و فتح راء بى نقطه) پيشواى جمعى از خوارج بوده و مى گفته كه : خوارجِ نهروان ، به ظلم كشته شدند ـ چنانچه مذكور است در «كتابُ الرَّوْضَة» در عشرِ ششمِ رُبع چهارم ـ و ايشان را اَزارقه مى نامند .
مَتى : سؤال از وقت چيزى است و وقت مخصوص حوادث است . و وجه اين ، اين است كه امتداد كَوْن ، كه آن را مكان مى توان گفت ، دو قسم است :
قسم اوّل : آنچه انقطاع ندارد نه در جانب ماضى و نه در جانب مستقبل ؛ و آن را به اعتبارِ جانب اوّل ، اَزَل مى نامند و به اعتبار جانب دوم ، اَبَد مى نامند .
قسم دوم : آنچه انقطاع دارد در جانب ماضى ، خواه انقطاع در جانب مستقبل نيز داشته باشد و خواه نه ؛ و آن را وقت و اجل و حين و زمان مى نامند و از اين ظاهر مى شود كه وقت ، حالتى است براى كَوْن ؛ و كَوْن ، حالتى است براى كائن . و چون كَوْنِ هر حادث غيرِ كَوْن ، حادثى ديگر است ، پس وقت هر حادثِ غير وقت ، حادثى ديگر است و هر كدام مصاحبِ حادث خود است و مصاحب حادثى ديگر نيست ، هر چند كه آن دو حادث ، مقارن يكديگر باشند در ابتدا و انتها ؛ زيرا كه مقارنت ، اعمّ است از مصاحبت كه مذكور شد ، پس اللّه تعالى صاحب هيچ وقتى نيست ، چنانچه در نهج البلاغه در خطبه اى كه اوّلش «مَا وَحَّدَهُ مَنْ كَيَّفَهُ» است ، مذكور است كه : «لَا تَصْحَبُهُ الْأَوْقَاتُ ، وَلَا تَرْفِدُهُ الْأَدَوَاتُ ، سَبَقَ الْأَوْقَاتَ كَوْنُهُ ، وَالْعَدَمَ وُجُودُهُ ، وَالْاِبْتِدَاءَ أَزَلُهُ» . ۲
بيانش اين است كه : «لَا تصْحَبُهُ» به صاد بى نقطه و حاء بى نقطه و باء يك نقطه ، به صيغه مضارع غايبه معلومِ باب «عَلِمَ» است . و«لَا تَرْفِدُهُ» به راء بى نقطه وفاء ودال بى نقطه ، به صيغه مضارع غايبه معلومِ بابِ «إِفْعَال» است . الْاءِرْفاد : اعانت . «الْأَدَوَاتُ» جمع «اَداة» : آلت هاى فعل ، مثل دست و پا و تيشه و ارّه .
و مراد اين است كه : فعل او به محض قولِ «كُنْ» است بى حاجت به حركتى و تحريك آلتى و مانند آنها .
جمله «سَبَقَ» تا آخر ، استيناف بيانىِ دو جمله سابق است به عنوان لَفّ و نَشر مرتّب ؛ به اين روش كه «سَبَقَ الْأَوْقَاتَ كَوْنُهُ» براى بيان «لَا تَصْحَبُهُ الْأَوْقَاتُ» است .
و كَوْن ، به معنى هستى است . و «الْعَدَمَ وُجُودُهُ» براى بيان «لَا تَرْفِدُهُ الْأَدَوَاتُ» است . و عَدَم ، به فتح عين و فتح دال و به ضمّ عين و سكون دال ، مصدر باب «عَلِمَ» از متعدّى است ، به معنى نداشتن . و مراد ، نداشتن ديگران است قدرت به استقلال را .
و وجود ، مصدر باب «ضَرَبَ» از متعدّى است ، به معنى داشتن . و مراد ، داشتن اللّه تعالى است قدرت به استقلال را.
و بعضى مى گويند كه : استعمال عدم در نيستى و استعمال وجود در هستى اين جا شده و آن خوب نمى نمايد . و «الاِبْتِدَاءَ أَزَلُهُ» براى بيان هر يك از دو جمله است : اوّل «لَا تَصْحَبُهُ الْأَوْقَاتُ» . دوم «لَا تَرْفِدُهُ الْأَدَوَاتُ» . و مراد به ابتدا ، احداث اوّلِ حوادث است و آن ، آب است . و مراد به اَزَل (به فتح همزه و فتح زاء بانقطه) دوامِ كون ، در جانب ماضى است ؛ و مراد اين است كه : كسى كه دوامِ كون داشته باشد پيش از ابتداى حادثِ اوّل ، صاحب اوقات نمى باشد و محتاج به ادوات نمى باشد .
و شبيه به اين كلام مى آيد در حديث چهارمِ باب بيست و دوم ـ كه «بابُ جَوَامِعِ التَّوْحِيد» است و آن سياقتى ديگر و بيانى ديگر دارد .
سُبْحَانَ مناداى مضاف است به تقدير حرف ندا ، يا منصوب به اِغرا است به تقدير «أَلْزِمْ سُبْحانَ» كه به صيغه امر باب «عَلِمَ» است ، يا مفعول مطلق فعل محذوف است به تقدير «أَسْبَحُ سُبْحَانَ» كه به صيغه مضارع متكلّمِ معلومِ باب «مَنَعَ» يا بابِ «تَفْعيل» است . و «سُبْحَانَ» مصدر باب «مَنَعَ» يا اسم مصدر باب «تَفْعِيل» است و بر هر تقدير ، به معنى تنزيه از هر نقصان و قبيح است.
لَمْ يَزَلْ (به فتح زاء) از افعال ناقصه است . فَرْداً ، خبر هر دو فعل است به عنوان تنازع . صَمَداً ، مفعول فعل محذوف است به تقدير «أَعْني» ؛ و مى تواند بود كه خبر فعل دوم باشد بنابر اين كه «فَرْداً» خبر فعل اوّل باشد به عنوان لَفّ و نشر مرتّب .
و معنى صمد مى آيد در «بابُ تَأْوِيلِ الصَّمَد» كه باب هيجدهم است . و اگر «صَمَداً» اين جا به معنى قادر يا به معنى غنى باشد ، مى تواند بود كه خبرِ بعد از خبر هر دو فعل باشد.
يعنى: پرسيد نافع بن ازرق امام محمّد باقر عليه السلام را به اين روش كه گفت: خبر ده مرا از اللّه تعالى كه كى بود؟
پس امام گفت كه: كى نبود ، تا خبر دهم تو را كه كى بود ، اى تنزيهِ كسى كه هميشه بوده و هميشه خواهد بود يكتاى بى همتا ، مى خواهم مقصود در حاجت ها را كه نگرفته هرگز براى خود جفتى و نه فرزندى .

1.ر.ك: بحار الأنوار، ج ۵۴، ص ۲۸۳؛ وج ۷۸، ص ۱۵۵.

2.نهج البلاغة ، ص ۲۷۲ ، خطبه ۱۸۶ .

  • نام منبع :
    صافي در شرح کافي ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : درایتی، محمد حسین ؛ احمدی جلفایی، حمید
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 63646
صفحه از 612
پرینت  ارسال به