113
صافي در شرح کافي ج2

[حديث] سوم

۰.اصل: [مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسى ، عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ ، عَن الْقَاسِمِ بْنِ مَحَمَّدٍ ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ ، عَنْ أَبِي بَصِيرٍ ، قَالَ : ]جَاءَ رَجُلٌ إِلى أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام ، فَقَالَ لَهُ : أَخْبِرْنِي عَنْ رَبِّكَ مَتى كَانَ؟
فَقَالَ :
«وَيْلَكَ ، إِنَّمَا يُقَالُ لِشَيْءٍ لَمْ يَكُنْ : مَتى كَانَ؛ إِنَّ رَبِّي ـ تَبَارَكَ وَتَعَالى ـ كَانَ وَلَمْ يَزَلْ حَيّاً بِلَا كَيْفٍ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ «كَانَ»، وَلَا كَانَ لِكَوْنِهِ كَوْنُ كَيْفٍ، وَلَا كَانَ لَهُ أَيْنٌ، وَلَا كَانَ فِي شَيْءٍ، وَلَا كَانَ عَلى شَيْءٍ، وَلَا ابْتَدَعَ لِمَكَانِهِ مَكَاناً، وَلَا قَوِيَ بَعْدَ مَا كَوَّنَ الْأَشْيَاءَ، وَلَا كَانَ ضَعِيفاً قَبْلَ أَنْ يُكَوِّنَ شَيْئاً، وَلَا كَانَ مُسْتَوْحِشاً قَبْلَ أَنْ يَبْتَدِعَ شَيْئاً، وَلَا يُشْبِهُ شَيْئاً مَذْكُوراً، وَلَا كَانَ خِلْواً مِنْ الْمُلْكِ قَبْلَ إِنْشَائِهِ، وَلَا يَكُونُ مِنْهُ خِلْواً بَعْدَ ذَهَابِهِ».

شرح: كَانَ در اوّل، از افعال ناقصه و تامّه مى تواند بود؛ و بنا بر اوّل، وَلَمْ يَزَلْ عطف بر «كَانَ» است و حَيّا خبر هر كدام است. و بنا بر دوم، جمله «لَمْ يَزَلْ حَيّاً» معطوف است بر «كَانَ».
لفظ «كَانَ» در لَمْ يَكُنْ لَهُ كَانَ اسمِ «لَمْ يَكُنْ» است و آن، اسمى است كه مأخوذ است از فعل ماضى كه از افعال تامّه يا ناقصه است و نظيرِ «قِيلَ» و «قَالَ» است كه مذكور شد در «كتابُ الْعَقْل» در حديث پنجمِ «بابُ الرَّدِّ إِلَى الْكِتَابِ وَالسُّنَّة» كه باب بيست و يكم است و اين جا مُنَوَّن است به قرينه دخولِ «الف لام» بر آن، در آنچه مى آيد در «كتابُ الْحُجَّة» در حديث نهمِ «[بابُ] مَوْلِدِ النَّبِيّ صلى الله عليه و آله » كه: عَن أَبِي عَبْدِ اللّه عليه السلام ، قَالَ: «إِنَّ اللّهَ كَانَ إِذْ لَا كَانَ، فَخَلَقَ الْكَانَ وَالْمَكَانَ». ۱
و مى تواند بود كه به صيغه فعل ماضى از افعال تامّه يا ناقصه باشد بر سبيل حكايت. و بر هر تقدير مراد اين است كه: چون هر كلام حادث است، پس «كَان» نيز حادث شده [است].
در اكثر نُسَخ: «وَلَا كَانَ لِكَوْنِهِ كَوْنٌ وَكَيْفٌ» است و «كَوْن»، مضاف است و «كَيْف»، مجرورِ مُنَوَّن است. و در بعضى، لفظ «كَوْن» نيست و «كيف»، مرفوعِ مُنَوَّن است. و بر هر تقدير، براى ابطال مذهبِ صفاتيّه است، مثل اشاعره كه مى گويند كه: هفت صفت او كه حيات و علم و قدرت و سمع و بصر و اراده و كراهت است، از مقوله كَيْف است و كَوْنِ آنها ـ فِي أَنْفِسِها ـ در خارج، به سببِ محضِ كَوْنِ او ـ فِي نَفْسِهِ ـ در خارج است بى توسّط قدرت و اراده او، پس آنها قديم است.
أَيْن (به فتح همزه و سكون ياء) به معنى حين است، موافق آنچه بيان شد در شرح حديث سابق.
مَكَانه، به ميم زائده و ضمير غايب است و تفسير «مَكان» گذشت در شرح عنوان اين باب. مَكاناً، به معنى «وَقْتاً لِحَادث» است. مراد اين است كه: ابتداع حوادث در اوقات آنها براى اين نبود كه خودش صاحب وقت شود، پس مكان او غيرِ مكان هاى حوادث است كه اوقات آنها است.
لَا يُشْبِهُ، به صيغه مضارعِ غايبِ معلومِ باب «إِفْعَال» است. الْمَذْكُور: محفوظ ذهنى به معنى ادراك كرده شده ـ به تشخّص، يا به كنه ـ در اذهان مخلوقان. الْخِلْو (به كسر خاء با نقطه و سكون لام): خالى.
الْمُلْك (به ضمّ ميم و سكون لام): پادشاهى. ضمير إِنْشَائِهِ راجع به شَيْء است و همچنين ضمير ذَهَابِهِ ؛ و مراد، فناى دنيا است و اين اشارت است به آنچه در نهج البلاغة است در خطبه اى كه اوّلش «مَا وَحَّدَهُ مَنْ كَيَّفَهُ» است كه: «وَإِنَّهُ ۲ سُبْحَانَهُ يَعُودُ بَعْدَ فَنَاءِ الدُّنْيَا وَحْدَهُ لَا شَيْءَ مَعَهُ، كَمَا كَانَ قَبْلَ ابْتِدَائِهَا كَذلِكَ يَكُونُ بَعْدَ فَنَائِهَا، بِلَا وَقْتٍ وَلَا مَكَانٍ وَلَا حِينٍ وَلَا زَمَانٍ، عُدِمَتْ عِنْدَ ذلِكَ الْاجَالُ وَالْأَوْقَاتُ، وَزَالَتِ السِّنُونَ وَالسَّاعَاتُ ـ تا قول او كه: ـ ثُمَّ يُعِيدُهَا بَعْدَ الْفَنَاءِ» ۳ .
يعنى: آمد مردى سوى امام محمّد باقر عليه السلام ، پس گفت او را كه: خبر ده مرا از صاحب كلِّ اختيارِ تو كه كى بود؟
پس امام عليه السلام گفت كه: اى مرگِ ناگهان تو! جز اين نيست كه گفته مى شود براى چيزى كه وقتى نباشد، كى بود، به درستى كه صاحب كلّ اختيار من تبارك و تعالى بود و هميشه بُوَد زنده بى چگونگى؛ به اين معنى كه: زندگى عارض و لاحق او نشده تا توان پرسيد كه: چگونه زنده شد. و نَبُوَد براى او بود و نبود به سببِ محض بودنِ او بودنِ كيفيّتى. و نبود براى او وقتى و نبود در چيزى كه احاطه كند به او ـ مثل سطح كه احاطه به جسم مى كند ـ و نبود بر بالاى چيزى، چنانچه پادشاهان دنيا بر بالاى تخت مى نشينند. و ابتداع نكرد براى امتدادِ بودن خود وقتى را و قوّت نگرفت بعد از كردنِ مخلوقات و نبود ضعيف پيش از كردن او مخلوق را و نبود دلگير از تنهايى پيش از ابتداى مخلوقى و نمى مانَد ۴ به چيزى كه ادراك كرده شود و نبود خالى از سلطنتِ ربوبيّت، پيش از احداث چيزى و نمى شود از سلطنت ربوبيّت خالى، بعد از رفتن چيزى كه احداث كرده شده.

1.الكافي، ج ۱، ص ۴۴۱، ح ۹.

2.مصدر: «وإنّ اللّه ».

3.نهج البلاغة، ص ۲۷۶، خطبه ۱۸۶.

4.يعنى: شباهت ندارد.


صافي در شرح کافي ج2
112
  • نام منبع :
    صافي در شرح کافي ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : درایتی، محمد حسین ؛ احمدی جلفایی، حمید
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 77302
صفحه از 612
پرینت  ارسال به