[حديث] نهم
۰.اصل: [عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْوَلِيدِ، عَنِ ابْنِ أَبِي نَصْرٍ، عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْمَوْصِلِيِّ ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّه ِ عليه السلام ، قَالَ: ]«أَتى حِبْرٌ مِنَ الْأَحْبَارِ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام ، فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، مَتى كَانَ رَبُّكَ؟
قَالَ: وَيْلَكَ، إِنَّمَا يُقَالُ:«مَتى كَانَ» لِمَا لَمْ يَكُنْ، فَأَمَّا مَا كَانَ، فَلَا يُقَالُ: «مَتى كَانَ»، كَانَ قَبْلَ الْقَبْلِ بِلَا قَبْلٍ، وَبَعْدَ الْبَعْدِ بِلَا بَعْدٍ، وَلَا مُنْتَهى غَايَةٍ لِيَنْتَهِيَ ۱ غَايَتُهُ.
فَقَالَ لَهُ: أَنَبِيٌّ أَنْتَ؟
فَقَالَ: لِأُمِّكَ الْهَبَلُ، إِنَّمَا أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِيدِ رَسُولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله ».
شرح: بيانِ «كَانَ قَبْلَ الْقَبْلِ بِلَا قَبْلٍ، وَبَعْدَ الْبَعْدِ بِلَا بَعْدٍ، وَلَا مُنْتَهى غَايَةٍ» گذشت در شرح حديث پنجمِ اين باب.
لام در لِيَنْتَهِيَ غَايَتُهُ، براى تعليل است و ظرف، صفت مخصّصه مُنْتَهى غَايَةٍ است. و وجه اين، اين است كه: نفى منتهاى غايت بِالْكُلِّيّة، صحيح نيست؛ زيرا كه اللّه تعالى منتهاى غايت است براى ديگران، چنانچه گذشت در حديث پنجمِ اين باب كه: «فَهُوَ مُنْتَهى كُلِّ غَايَةٍ» و نفى او صحيح نيست. و چون منتهاى غايت، مخصّص شود به اين كه براى انتهاى غايت خودش باشد، نفى آن صحيح مى شود؛ و از اين ظاهر مى شود كه ترك ذكرِ «لِيَنْتَهِيَ غَايَتُهُ» در حديث هفتم اين باب، مبنى بر مسامحه و اعتماد بر ظهورِ مراد است.
الْهَبَلُ (به فتح هاء و فتح باء يك نقطه، مصدر بابِ «عَلِمَ» ) : مرگ فرزند ديدن.
يعنى: آمد دانايى از دانايانِ جهودان نزد امير المؤمنين عليه السلام ، پس گفت كه: اى امير المؤمنين، كى بود صاحبِ كلِّ اختيار تو؟
امير المؤمنين عليه السلام گفت كه: اى مرگ ناگهان تو! جز اين نيست كه گفته مى شود: «كى بود؟» براى چيزى كه نبوده باشد در وقتى، پس امّا چيزى كه بوده باشد هميشه، پس گفته نمى شود كه: «كى بود» براى آن.
بيانِ اين آن كه: بود ربّ من در پيشِ هر پيش، بى پيشى كه با او باشد و او در پسِ هر پس است، بى پسى كه با او باشد و بى منتهاىِ پايان كارى كه براى آن باشد كه منتهى شود پايان كار او.
پس آن دانا گفت امير المؤمنين را كه: آيا پيغمبرى تو؟
پس امير المؤمنين گفت كه: براى مادر تو باد ديدنِ مرگ تو! جز اين نيست كه من غلامى ام از غلامان رسول اللّه صلى الله عليه و آله . مراد اين است كه: اينها به وحى، به او رسيده و او به من گفته [است].