137
صافي در شرح کافي ج2

[حديث] دوم

۰.اصل: [مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسى وَمُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عَمْرٍو النَّصِيبِيِّ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّه ِ عليه السلام ، قَالَ: ]سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّه ِ عليه السلام عَنْ«قُلْ هُوَ اللّه ُ أَحَدٌ»فَقَالَ:«نِسْبَةُ اللّه ِ إِلى خَلْقِهِ أَحَداً صَمَداً أَزَلِيّاً صَمَدِيّاً».

شرح: بيان نِسْبَةُ اللّهِ شد در شرح عنوان اين باب. و تعديه آن به «إِلى» به اعتبار تضمين معنى توجيه است. الْأَحَد: بى جزء و قرين. الصَّمَد: روا كننده حاجت؛ و بيان مى شود در باب هجدهمِ كه «بابُ تَأْوِيلِ الصَّمَدِ» است.
«أَحَداً» و «صَمَداً» تمييزِ «نِسْبَة» است. أَزَليّاً و صَمَديّاً نعتِ «صَمَداً» است و اشارت است به اين كه «الف لام» در «الصَّمَد» دلالت بر حصر مى كند؛ به اين معنى كه حاجت روايىِ ديگران در پهلوى او هيچ است. پس «ياء» در «صَمَديّاً» براى مبالغه است، مثل «أَحْمَرِيّ» به معنىِ به غايت سرخ.
يعنى: پرسيدم امام جعفر صادق عليه السلام را از سوره «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» . پس گفت كه: نسبِت اللّه تعالى است كه روانه كرده آن را سوى مخلوقان خود، به اين روش كه أحد است، صمدِ ازلىِ صمدى است. و چون صمدِ ازلىِ صمدى، احتياج به بيان داشت گفت:


صافي در شرح کافي ج2
136

شرح: فاء در فَقَالُوا براى بيان است. انْسِبْ، امر بابِ «نَصَرَ» است. و مرادِ يهود، طلب نسبت است به معنى دوم كه مذكور شد در شرح عنوانِ اين باب؛ يا مراد ايشان، طلب نسبت به معنى اوّل است و بنابراين، رَبَّكَ عبارت از فاعلِ نفوسِ ناطقه و ما تحتِ فلكِ قمر است. و طلب نسبت او مبنى بر اين است كه: يهود مانند فلاسفه قائل اند به اين كه: واجب بِالذّات، فاعل موجِب است؛ چون تخلّف معلول از علّت تامّه محال است و از او صادر نشده مگر عقلِ اوّل: «غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ»۱
.
و مى گويند كه: صادر از عقل اوّل، عقل دوم و فلك اوّل است و صادر از عقل دوم، عقل سوم و فلك دوم است و همچنين تا عقلِ عاشر و فلك نهم. و صادر از عقل عاشر، كه آن را عقل فعّال مى نامند، نفوس ناطقه و عناصر است. و عقول عشره و نفوس ناطقه، مجرّدند و قديم اند و افلاك و مادّه عناصر نيز، قديم است و جميع صدورها به عنوان ايجاب است، پس فاعل ما مستحقّ حمد و مدح نيست، چه جاى عبادت، أيضاً: «غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ» .
و مى گويند كه: قرين در قِدَم و تجرّد و فعل بى حاجت به حركت خود براى تحريك آلتى يا عضوى دارد، پس والد، اثرِ خود است و مولود، مؤثّر خود است و نَسَب دارد و به نُه پشت، به واجبِ بِالذّات مى رسد؛ زيرا كه ولادت، سواى اين نيست كه ظاهر شود جوهرى از جوهرى بى اختيار، مانند ظهور طفل از پدر و مادرش.
لَبِثَ، ماضى بابِ «عَلِمَ» است. ثَلَاثاً عبارت از سه ساعت است؛ چه اگر سه روز مراد مى بود، «ثَلَاثَةً» مى گفت.
لَا يُجِيبُهُمْ، حال فاعلِ «لَبِثَ» است. شايد كه وجه درنگ، انتظارِ نزول چيزى از قرآن باشد به سببِ علم رسول اللّه صلى الله عليه و آله به اين كه بعضِ هَذْيانات در اين مبحث، در ميانِ منسوبانِ به اسلام نيز به هم خواهد رسيد، پس چيزى از قرآن مى بايد كه حجّت بر ايشان باشد تا روز قيامت، چنانچه اشارت به آن مى شود در حديث سوّمِ اين باب.
هُوَ راجع به رَبِّي است، به قرينه اين كه در سؤال، «رَبَّكَ» واقع شده ـ و اشارت به اين مى شود در حديث چهارمِ اين باب ـ و آن ۲ مبتدا است. اللّهُ خبرِ مبتدا است، به معنى آن مستحقّ عبادت كه معلوم است نزد اطفال و عجايز و عوام، پيش از آن كه ضايع كنند ذهن خود را به شبهات فلاسفه، چنانچه اشارت به اين مى شود در حديث آخر بابِ شانزدهم.
أَحَدٌ خبر ديگر مبتدا است، به معنى بى جزء و قَرين در صفاتِ ربوبيّت، مثل قِدَم و تجرّد و نفوذِ اراده.
و باقى سوره بيان مى شود در اين باب و در حديث اوّلِ باب هفدهم.
يعنى: به درستى كه جهودان پرسيدند رسول اللّه صلى الله عليه و آله را، به اين روش كه گفتند كه: بيان كن براى ما صاحب كلِّ اختيارت را به طريق مستقيمِ واضح.
پس رسول اللّه صلى الله عليه و آله درنگ كرد، سه ساعت جواب نمى گفت، بعد از آن فرود آمد از جانبِ اللّه تعالى سوره «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» تا آخر آن.
[وَ رَوَاهُ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ، عَنْ أَبِي أَيُّوبَ.]

1.مائده (۵): ۶۴.

2.يعنى: «هُوَ».

  • نام منبع :
    صافي در شرح کافي ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : درایتی، محمد حسین ؛ احمدی جلفایی، حمید
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 64572
صفحه از 612
پرینت  ارسال به