151
صافي در شرح کافي ج2

شرح: الْخُصُومَات (جمع خُصُومة): حرص در بحث. و «الف لام» براى جنس است، چنانچه مى آيد در حديث سوّمِ باب سى و پنجم كه: «وَلَا تُخَاصِمُوا النَّاسَ لِدِينِكُمْ؛ فَإِنَّ الْمُخَاصَمَةَ مَمْرَضَةٌ لِلْقَلْبِ ۱ »، يا نزاع در مسائلى كه بى مكابره اختلاف در آنها و در دليل آنها مى رود و «الف لام» براى عهدِ خارجى است. مراد، نزاع هاى متعارف ميان متكلّمين است در مسائلى كه معلوم نمى شود نه به بديهيّات و نه به محكمات و نه به سؤالِ أهل الذكر، چنانچه بيان شد در «كتابُ الْعَقْلِ» در شرح حديث دهمِ باب هفدهم كه «بابُ النَّوَادِرِ» است و ايشان را متكلّمين، به واسطه كثرت گفتگو در نزاع مى نامند.
الشَّكّ: ضدّ يقين. و يقين: علمى است كه با آن عمل به مقتضاى آن باشد. و مراد اين جا، تكلّم به غيرِ معلوم است، يا انكار ربوبيّت به معنى صاحبِ كلِّ اختيارِ هر كس و هر چيز بودنِ اللّه تعالى است. و مى تواند بود كه مراد، انكار معلوم باشد مطلقاً.
تُرْدِي، از باب اِفعال است و مى تواند بود كه به ياء ساكنه باشد به معنىِ «جهنّمى مى كند». و مى تواند بود كه به همزه مضمومه باشد به معنىِ «فاسد مى كند».
در بعضِ نسخ به جاى فِي الشَّيْءِ، «بِالشَّيْءِ» است و بنا بر اوّل، مراد به «شَيْء» كنهِ ذاتِ اللّه تعالى است و بنا بر دوم، مراد به «شَيْء» خلافِ محكمات قرآن است، يا خلاف ضرورى دين اسلام است.
وُكِّلُوا، به صيغه مجهول ماضىِ باب تَفعيل است. التَّوْكِيل: كسى را به كارى واداشتن.
كُفْواً (به ضمّ كاف و تخفيف فاء) به صيغه مجهول ماضىِ باب «ضَرَبَ» است. الْكِفَايَةَ: كسى را معاف داشتن در كارى. إِنْ، به كسر همزه و سكون نون مخفّفه از مثقّله است و ضميرِ شأن، مقدّر است.
يعنى: روايت است از اَبى عُبَيْدَه كفش گر ـ كه نامش زياد بوده ـ گفت كه: گفت امام محمّد باقر عليه السلام كه: اى زياد! بپرهيز از حرص در مباحثات، يا از نزاع هاى متعارفِ متكلّمان؛ چه به درستى كه آن باعث سخن نادانسته يا انكار دين اسلام و محكمات قرآن مى شود و باطل مى كند عمل صالح را و جهنّمى مى كند صاحبش را و شايد كه گفتگو كند در چيزى، پس آمرزيده نشود آن گفتگو براى او؛ به درستى كه بودند در زمان گذشته جمعى كه ترك كردند طلب علمِ دين را كه به حكمِ اللّه تعالى، موكّل بودند به طلب آن، پس طلب كردند علم چيزى را كه معذور بودند در تركِ آن، تا آن كه رسيد گفتگوى ايشان به ذاتِ اللّه تعالى، پس حيران شدند تا آن كه به درستى كه، شأن اين بود كه بود مردى از ايشان كه هر آينه آواز كرده مى شد از پيشِ خود، پس جواب مى گفت از پسِ خود؛ و آواز كرده مى شد از پسِ خود، پس جواب مى گفت از پيش خود.
مراد، كمالِ جهالت و نامربوطىِ گفتگو است، چنانچه در عرف مى گويند كه: فلان كس پيش و پس خود را از هم فرق نكرده [است].

1.الكافي، ج ۱، ص ۱۶۶، ح ۳.


صافي در شرح کافي ج2
150

[حديث] چهارم

۰.اصل: [عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنْ أَبِي أَيُّوبَ ]عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ، قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّه ِ عليه السلام :«يَا مُحَمَّدُ، إِنَّ النَّاسَ لَا يَزَالُ بِهِمُ الْمَنْطِقُ حَتّى يَتَكَلَّمُوا فِي اللّه ِ، فَإِذَا سَمِعْتُمْ ذلِكَ، فَقُولُوا: لَا إِلهَ إِلَا اللّه ُ الْوَاحِدُ الَّذِي لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ».

شرح: روايت است از محمّد بن مسلم گفت كه: گفت امام جعفر صادق عليه السلام كه: اى محمّد! به درستى كه مردمان، هميشه ايشان را است گفتگو به وحى در مشكلات و غير وحى در بديهيّات و مانند آنها، مگر وقتى كه گفتگو در ذات اللّه تعالى كنند، پس چون شنيديد آن گفتگو را، پس بگوييد در ردّ گفتگوى ايشان كه: نيست مستحقّ عبادت مگر اللّه كه يگانه و بسيط است، آن، كسى است كه نيست مانند آن قسم، كسى در اسم جامدِ محض هيچ چيز، پس كنه ذات او معلوم كسى نمى شود؛ چه كنه بسيط يا بديهى است، يا ممكن الكسب نيست. و اوّل باطل است؛ چه مانند ندارد، پس ثانى ثابت شد.
«لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىْ ءٌ»۱ در سوره شورى است و بيانِ آن گذشت در حديث چهارمِ باب دوم.

[حديث] پنجم

۰.اصل: [عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنِ ابْنِ أَبِيعُمَيْرٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ] عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ الْحَذَّاءِ، قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عليه السلام :«يَا زِيَادُ، إِيَّاكَ وَالْخُصُومَاتِ؛ فَإِنَّهَا تُورِثُ الشَّكَّ، وَتُحْبِطُ الْعَمَلَ، وَتُرْدِي صَاحِبَهَا، وَعَسى أَنْ يَتَكَلَّمَ فِي الشَّيْءِ ۲ ، فَلَا يُغْفَرَ لَهُ؛ إِنَّهُ كَانَ فِيمَا مَضى قَوْمٌ تَرَكُوا عِلْمَ مَا وُكِّلُوا بِهِ، فَطَلَبُوا ۳ عِلْمَ مَا كُفُوهُ، حَتّى انْتَهى كَلَامُهُمْ إِلَى اللّه ِ ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ فَتَحَيَّرُوا ، حَتّى أَنْ كَانَ الرَّجُلُ لَيُدْعى مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ فَيُجِيبُ مِنْ خَلْفِهِ وَيُدْعى مِنْ خَلْفِهِ فَيُجِيبُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ».

1.شورى (۴۲): ۱۱.

2.كافى مطبوع: «بالشيء».

3.كافى مطبوع: «وطلبوا».

  • نام منبع :
    صافي در شرح کافي ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : درایتی، محمد حسین ؛ احمدی جلفایی، حمید
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 64664
صفحه از 612
پرینت  ارسال به