[حديث] چهارم
۰.اصل: [وَعَنْهُ] عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ، قَالَ: كَتَبْتُ إِلى أَبِي الْحَسَنِ الثَّالِثِ عليه السلام أَسْأَلُهُ عَنِ الرُّؤْيَةِ وَمَا اخْتَلَفَ النَّاسُ فِيهِ.۱
فَكَتَبَ عليه السلام :«لَا تَجُوزُ الرُّؤْيَةُ مَا لَمْ يَكُنْ بَيْنَ الرَّائِي وَالْمَرْئِيِّ هَوَاءٌ يَنْفُذُهُ الْبَصَرُ، فَإِذَا انْقَطَعَ الْهَوَاءُ عَنِ الرَّائِي وَالْمَرْئِيِّ، لَمْ تَصِحَّ الرُّؤْيَةُ».
شرح: در اين حديث، سه قسم گفتگو است در جوابِ سائل؛ اوّل: تمهيدِ مقدّمه تحريرِ محلّ نزاع. دوم: تحريرِ محلّ نزاع. سوم: دليل عقلى بر امتناع رؤيت.
و اين فقره، براى قسم اوّل است و چون قاعده آداب بحث اين است كه تحريرِ محلّ نزاع را پيش از دليل ذكر كنند، امام در جواب، رعايت ترتيب سؤال نكرد.
الْهَوَاء: عنصرى از چهار عنصر كه مشهور است، و فضاى خالى. و مراد اين جا، فضا است؛ خواه خالى و خواه پر.
يعنى: روايت است از احمد بن اسحاق گفت كه: نوشتم سوى امام على نقى عليه السلام مى پرسيدم او را از دو چيز:
اوّل: ديدنِ كسى اللّه تعالى را؛ كه آيا جايز است يا نه؟
دوم: تحريرِ محلّ نزاع؛ كه آنچه اختلاف كرده اند مردمان در آن، چه چيز است؟
پس نوشت در جواب كه: موافقِ عادتِ ديدن هاى خلايق اجسام را اين است كه: جايز نيست ديدنِ ايشان چيزى را، چندان كه نباشد ميان بيننده و ديده شده فضايى كه نفوذ كند در آن شعاعِ بصر، پس چون برطرف شود آن فضا از مجموعِ بيننده و ديده شده ـ به يكى از سه روش؛ اوّل اين كه از بيننده برطرف شود و بس. دوم اين كه از ديده شده برطرف شود و بس. سوم اين كه از هر دو برطرف شود ـ صحيح نمى شود ديدنِ آن بيننده به حسب عادت ديدن ما؛ خواه به خلاف آن عادت ممكن باشد و خواه نه.