181
صافي در شرح کافي ج2

[حديث] هفتم

۰.اصل: [أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ، عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيى ]عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّه ِ عليه السلام ،قَالَ: ذَاكَرْتُ أَبَا عَبْدِ اللّه ِ عليه السلام فِيمَا يَرْوُونَ مِنَ الرُّؤْيَةِ، فَقَالَ:«الشَّمْسُ جُزْءٌ مِنْ سَبْعِينَ جُزْءاً مِنْ نُورِ الْكُرْسِيِّ، وَالْكُرْسِيُّ جُزْءٌ مِنْ سَبْعِينَ جُزْءاً مِنْ نُورِ الْعَرْشِ، وَالْعَرْشُ جُزْءٌ مِنْ سَبْعِينَ جُزْءاً مِنْ نُورِ الْحِجَابِ، وَالْحِجَابُ جُزْءٌ مِنْ سَبْعِينَ جُزْءاً مِنْ نُورِ السِّتْرِ، فَإِنْ كَانُوا صَادِقِينَ، فَلْيَمْلَؤُوا أَعْيُنَهُمْ مِنَ الشَّمْسِ لَيْسَ دُونَهَا سَحَابٌ».

شرح: يَرْوُونَ، به دو واو است، مأخوذ از روايت است. الشَّمْسُ تا السِّتْرِ، حكايتِ روايت مخالفان است به قرينه آنچه مى آيد در حديث سوم بابِ يازدهم و احاديثى كه مى آيد در باب بيستم كه «بابُ الْعَرْشِ وَالْكُرْسِيِّ» است.
الْحِجَاب (به كسر حاء بى نقطه): دربان، و مانع، مثل ديوار. السِّتْر (به كسر سين بى نقطه): پرده.
سَحَابٌ (به فتح سين بى نقطه و تخفيف حاء بى نقطه) اگر به معنى ابر باشد، ملايمِ مقام نمى نمايد، پس مى تواند بود كه مراد، اعمّ باشد از ابر و اجزاى بخاريّه كه در نزديكى غروب آفتاب يا اوّل طلوع آفتاب واسطه مى شود؛ زيرا كه در آن دو وقت، پر مى توان كرد چشم را از آفتاب؛ و به سبب آن، زاويه جَليديّه فراخ تر مى شود و آفتاب بزرگ تر مى نمايد، با وجود آن كه دورتر است از ناظر.
يعنى: روايت است از عاصم بن حميد (به ضمّ حاء بى نقطه) از امام جعفر صادق عليه السلام ، راوى گفت كه: گفتگو كردم با امام جعفر صادق عليه السلام در آنچه روايت مى كنند مخالفان شيعه اماميّه كه جوازِ ديدنِ اللّه تعالى باشد.
پس امام گفت كه: موافقِ روايت ايشان اين است كه: روشنى آفتاب، حصّه اى است از هفتاد حصّه روشنى كرسى؛ و روشنى كرسى، حصّه اى است از هفتاد حصّه روشنى عرش؛ و روشنى عرش، حصّه اى است از هفتاد حصّه روشنى حجاب؛ و روشنى حجاب، حصّه اى است از هفتاد حصّه روشنى پرده. پس اگر راست مى گويند كه نمى دانند كه اللّه تعالى ديدنى نيست و اين روايت ها دروغ است، پس بايد كه پر كنند چشم هاى خود را از نگاه به آفتاب، بر حالى كه نباشد در پيش آن سحابى.
توضيحِ اين قسم گفتگو، گذشت در شرح حديث دهمِ باب سابق.


صافي در شرح کافي ج2
180

[حديث] ششم

۰.اصل: [عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ ، عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْمَوْصِلِيِّ] عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّه ِ عليه السلام ، قَالَ :«جَاءَ حِبْرٌ إِلى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام ، فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، هَلْ رَأَيْتَ رَبَّكَ حِينَ عَبَدْتَهُ؟»
قَالَ : «فَقَالَ: وَيْلَكَ، مَا كُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ، قَالَ: وَكَيْفَ رَأَيْتَهُ؟ قَالَ: وَيْلَكَ، لَا تُدْرِكُهُ الْعُيُونُ فِي مُشَاهَدَةِ الْأَبْصَارِ، وَلكِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْاءِيمَانِ».

شرح: روايت است از امام جعفر صادق عليه السلام گفت كه: آمد دانايى از جُهودان، سوىِ امير المؤمنين عليه السلام ، پس گفت كه: اى امير المؤمنين! آيا ديدى صاحب كلِّ اختيارِ خود را وقتى كه پرستش كردى او را؟
امام گفت كه: پس امير المؤمنين در جواب گفت كه: اى مرگِ ناگهان تو! نبودم كه پرستش كنم صاحب كلِّ اختيارى را كه نديده باشم او را.
گفت كه: و چگونه ديدى او را؟ به معنى اين كه: به چه صورت بود؟
گفت كه: اى مرگِ ناگهان تو! درنمى يابد او را چشم ها به ديدنِ ذاتش از جمله ديدن، وليك ديد او را دل ها به دانش هاى صفات ربوبيّت او، كه بناى اعتراف به هستى ربّ العالمين بر آنها است.

  • نام منبع :
    صافي در شرح کافي ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : درایتی، محمد حسین ؛ احمدی جلفایی، حمید
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 65342
صفحه از 612
پرینت  ارسال به