187
صافي در شرح کافي ج2

[حديث دوازدهم]

۰.اصل: [عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ أَبِيهِ ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ] عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ، قَالَ:الْأَشْيَاءُ لَا تُدْرَكُ إِلَا بِأَمْرَيْنِ: بِالْحَوَاسِّ، وَالْقَلْبِ؛ وَالْحَوَاسُّ إِدْرَاكُهَا عَلى ثَلَاثَةِ مَعَانٍ: إِدْرَاكاً بِالْمُدَاخَلَةِ ، وَإِدْرَاكاً بِالْمُمَاسَّةِ، وَإِدْرَاكاً بِلَا مُدَاخَلَةٍ وَلَا مُمَاسَّةٍ.
فَأَمَّا الْاءِدْرَاكُ الَّذِي بِالْمُدَاخَلَةِ، فَالْأَصْوَاتُ وَالْمَشَامُّ وَالطُّعُومُ. وَأَمَّا الْاءِدْرَاكُ بِالْمُمَاسَّةِ، فَمَعْرِفَةُ الْأَشْكَالِ مِنَ التَّرْبِيعِ وَالتَّثْلِيثِ، وَمَعْرِفَةُ اللَّيِّنِ وَالْخَشِنِ، وَالْحَرِّ وَالْبَرْدِ. وَأَمَّا الْاءِدْرَاكُ بِلَا مُمَاسَّةٍ وَلَا مُدَاخَلَةٍ، فَالْبَصَرُ؛ فَإِنَّهُ يُدْرِكُ الْأَشْيَاءَ بِلَا مُمَاسَّةٍ وَلَا مُدَاخَلَةٍ فِي حَيِّزِ غَيْرِهِ وَلَا فِي حَيِّزِهِ.

شرح: ظاهر اين است كه هشام اين فقرات را به قصد توضيح كلام امام جعفر صادق عليه السلام ، در جواب شبهه عبد اللّه ديصانى ـ كه منقول شد در حديث چهارمِ باب اوّل ـ گفته باشد. و مى تواند بود كه به قصد تمهيد بيانِ معنى حديث چهارمِ اين باب گفته باشد. و چون هشام، ادراك زمان امام على نقى عليه السلام نكرده، مى تواند بود كه مانند حديث چهارم را از امامان پيش تر شنيده باشد.
الف لامِ الْأَشْيَاءُ براى عهد خارجى است، به معنى اشياء كائنه فِي نَفْسِها در خارج.
يعنى: روايت است از هشام بن حكم گفت كه: اين چيزها دريافته نمى شود مگر به دو چيز؛ به حواسّ پنج گانه و به دل. و دريافتنِ حواسّ سه قسم است: اوّل دريافتنى كه به سبب داخل شدن چيزى در جاى آن حسّ باشد. دوم دريافتنى كه به سبب ملاقات چيزى و جاى آن حسّ با هم باشد. سوم دريافتنى كه بى داخل شدن و بى ملاقات باشد.
بيانِ اين سه قسم اين كه: امّا دريافتنى كه به داخل شدن است، پس دريافتن آوازها و بو كرده شده ها و مزه ها است. و امّا دريافتنى كه به ملاقات است، پس شناختن شكل ها است كه مربّع بودن و مثلّث بودن است ـ مثلاً ـ و شناختن نرمى و درشتى و گرمى و سردى است. و امّا دريافتنى كه بى ملاقات و بى داخل شدن است، پس دريافتن چشم است؛ چه چشم درمى يابد چيزها را بى ملاقات و بى داخل شدنِ آن در جاى غير آن و نه به داخل شدن چيزى در جاى آن.


صافي در شرح کافي ج2
186

[حديث] يازدهم

۰.اصل: [مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللّه ِ، عَمَّنْ ذَكَرَهُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسى ]عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْقَاسِمِ أَبِي هَاشِمٍ الْجَعْفَرِيِّ، قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام :«لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ»؟ فَقَالَ:«يَا أَبَا هَاشِمٍ، أَوْهَامُ الْقُلُوبِ أَدَقُّ مِنْ أَبْصَارِ الْعُيُونِ؛ أَنْتَ قَدْ تُدْرِكُ بِوَهْمِكَ السِّنْدَ وَالْهِنْدَ وَالْبُلْدَانَ الَّتِي لَمْ تَدْخُلْهَا وَلَا تُدْرِكُهَا بِبَصَرِكَ، وَأَوْهَامُ الْقُلُوبِ لَا تُدْرِكُهُ، فَكَيْفَ أَبْصَارُ الْعُيُونِ؟!»

شرح: الْأَدَقّ (به فتح همزه و فتح دال بى نقطه و تشديد قاف): باريك تر. و اين كنايت است از رونده تر و آن راجع مى شود به معنى شامل تر، پس منافات ندارد با «أكبر» كه در حديث سابق است.
لَمْ تَدْخُلْهَا به صيغه مضارع مخاطب معلومِ باب «نَصَرَ» است. وَلَا تُدْرِكُهَا جمله حاليّه است، يا عطف بر تُدْرِكُ است.
يعنى: روايت است از داود بن قاسم ـ كه ابو هاشم جعفرى است ـ گفت كه: گفتم امام محمّد تقى عليه السلام را كه: مراد به «أبصار» در آيت: «لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَـرُ» چيست؟
پس گفت كه: اى ابو هاشم! ديده هاى دل ها باريك تر از ديده هاى چشم ها است.
بيانِ اين آن كه: تو گاه درمى يابى به ديده دل خود سند ۱ و هند و شهرهايى را كه داخل نشدى آنها را بر حالى كه درنمى يابى آنها را از دور به چشم خود و ديده هاى دل ها درنمى يابد ذات اللّه تعالى را، پس چگونه است ديده هاى چشم ها؟
مراد اين است كه: نفى ادراكِ اوّل ـ كه اعمّ است ـ لازم دارد نفى ادراكِ دوم را به طريق اولى.
نقل كلام هشام:

1.سِند: يكى از ايالات غربى پاكستان است كه ۴۹۲۸۱۰۰ تن سكنه دارد. و شهر مهمّ و پايتخت سابق پاكستان، كراچى در اين ايالت است. و رودخانه سند آن را مشروب مى سازد (فرهنگ فارسى معين). نام ولايتى است معروف و مشهور و در آن شهرهاى آباد است مانند كنوج و لاهور و در ميان هند و سيستان و كرمان واقع است. (لغت نامه دهخدا، ذيل مادّه سند).

  • نام منبع :
    صافي در شرح کافي ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : درایتی، محمد حسین ؛ احمدی جلفایی، حمید
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 64052
صفحه از 612
پرینت  ارسال به