189
صافي در شرح کافي ج2

صافي در شرح کافي ج2
188

۰.اصل: وَإِدْرَاكُ الْبَصَرِ لَهُ سَبِيلٌ وَسَبَبٌ، فَسَبِيلُهُ الْهَوَاءُ ، وَسَبَبُهُ الضِّيَاءُ، فَإِذَا كَانَ السَّبِيلُ مُتَّصِلاً بَيْنَهُ وَبَيْنَ الْمَرْئِيِّ وَالسَّبَبُ قَائِمٌ، أَدْرَكَ مَا يُلَاقِي مِنَ الْأَلْوَانِ وَالْأَشْخَاصِ، فَإِذَا حُمِلَ الْبَصَرُ عَلى مَا لَا سَبِيلَ لَهُ فِيهِ، رَجَعَ رَاجِعاً ، فَحَكى مَا وَرَاءَهُ ، كَالنَّاظِرِ فِي الْمِرْآةِ لَا يَنْفُذُ بَصَرُهُ فِي الْمِرْآةِ، فَإِذَا لَمْ يَكُنْ لَهُ سَبِيلٌ، رَجَعَ رَاجِعاً يَحْكِي مَا وَرَاءَهُ ، وَكَذلِكَ النَّاظِرُ فِي الْمَاءِ الصَّافِي ، يَرْجِعُ رَاجِعاً فَيَحْكِي مَا وَرَاءَهُ؛ إِذْ لَا سَبِيلَ لَهُ فِي إِنْفَاذِ بَصَرِهِ.

شرح: ظاهر اين است كه هشام اين فقرات را به قصد بيان معنى حديث چهارمِ اين باب گفته باشد و معنى اى را كه گفتيم نپسنديده باشد، يا به خاطر نرسانيده باشد، واللّه أعلم.
يعنى: و براى دريافتنِ چشم چيزى را راهى هست و باعثى هست، پس راه آن فضايى است كه نفوذ كند در آن شعاع بصر و باعث آن روشنى است، پس اگر بوده باشد آن هوا متّصل ميانِ چشم و ميان ديده شده و روشنى پا بر جا باشد، درمى يابد چشمْ هر چه را كه شعاع آن ملاقات كند آن را از رنگها و اجسام، پس اگر واداشته شود چشم بر ديدن چيزى كه راه نيست آن را در آن چيز، برمى گردد شعاع آن قسمى از برگشته؛ به معنى اين كه متفاوت است در شدّت و ضعف، پس حكايت مى كند پشت خود را ـ به معنى چيزى را ـ كه در برگشتن به آن ملاقات مى كند، مثل حال كسى كه نگاه در آينه مى كند؛ چه نفوذ نمى كند شعاع چشم او در آينه، پس چون نيست شعاع را راهى در آينه، برمى گردد قسمى از برگشته، بر حالى كه حكايت مى كند پشت خود را. و همچنين است كسى كه نگاه در آب صاف كند، برمى گردد شعاع بصر او قسمى از برگشته، پس حكايت مى كند پشت خود را؛ چه راهى نيست آن نگاه كننده را در نفوذ فرمودنِ شعاع بصر.
بدان كه از اين كلام ظاهر مى شود كه مراد به سبب در حديث چهارم شعاع است. و «اتّصالها» به تاء دو نقطه در بالاست و باء در «بالمسبّبات» به معنى «مع» است و مراد به مسبّبات (به فتح باء يك نقطه مشدّده) ديده شده ها است، به معنى چيزهايى كه بصر بر ديدن آنها واداشته شده است. و بنابراين معنى حديث چهارم اين است كه: جايز نيست رؤيت، مادام كه نبوده باشد ميان رائى و مرئى فضايى كه نفوذ كند در آن شعاع بصر، پس اگر بريده شود آن فضا از ميان رائى و مرئى، صحيح نخواهد بود رؤيت و خواهد بود در آن صورت، بريده شدنِ اشتباه رائى، مثل ناظر در مرآت پندارد كه مرئى در برابر است و حال آن كه در ماورا است؛ چه رائى هرگاه مساوى مرئى باشد در احتياج به ضيائى كه رابطِ ميان رائى و مرئى باشد در رؤيت و آن ضياء نباشد، لازم است اشتباه، پس لزوم اشتباه در صورت انتفاى فضا به طريق اولى است؛ چه بودنِ ضيا فرعِ تحقق فضاست و خواهد بود آن اشتباه رائى تشبيه؛ رائى پندارد كه مانند آنچه در ماورا است چيزى ديگر در برابر هست. و سرّ اينها همه اين است كه شروط رؤيت ـ مثل فضا و ضيا ـ را ناچار است از متّصل شدن آنها با مرئيّات، تا رؤيت به فعل آيد.
مخفى نماند كه بر اين تقرير، بحثِ بسيار متوجّه است، اقلّاً اين كه اگر ضيا شرط مطلقِ رؤيت مى بود، خفّاش در شب تار نمى ديد.

  • نام منبع :
    صافي در شرح کافي ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : درایتی، محمد حسین ؛ احمدی جلفایی، حمید
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 53295
صفحه از 612
پرینت  ارسال به