۰.اصل: فَأَمَّا الْقَلْبُ فَإِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الْهَوَاءِ، فَهُوَ يُدْرِكُ جَمِيعَ مَا فِي الْهَوَاءِ وَيَتَوَهَّمُهُ، فَإِذَا حُمِلَ الْقَلْبُ عَلى مَا لَيْسَ فِي الْهَوَاءِ مَوْجُوداً، رَجَعَ رَاجِعاً، فَحَكى مَا فِي الْهَوَاءِ.
فَلَا يَنْبَغِي لِلْعَاقِلِ أَنْ يَحْمِلَ قَلْبَهُ عَلى مَا لَيْسَ مَوْجُوداً فِي الْهَوَاءِ مِنْ أَمْرِ التَّوْحِيدِ جَلَّ اللّه ُ وَعَزَّ؛ فَإِنَّهُ إِنْ فَعَلَ ذلِكَ، لَمْ يَتَوَهَّمْ إِلَا مَا فِي الْهَوَاءِ مَوْجُودٌ ، كَمَا قُلْنَا فِي أَمْرِ الْبَصَرِ ، تَعَالَى اللّه ُ أَنْ يُشْبِهَهُ خَلْقُهُ.
شرح: ظاهر اين است كه هشام اين فقرات را به قصد تقويت مضمون حديث نهم و دهم و يازدهمِ اين باب ـ كه ديده دل احاطه به او نمى كند ـ گفته باشد، به [معنى ]نزديك ساختن آنها به عقل ها، نه به قصد برهان.
«مِنْ» در مِنْ أَمْرِ براى سببيّت است.
يعنى: پس امّا دل، پس نيست سلطنت دريافتنِ او چيزها را مگر بر چيزى كه در فضاى عالم باشد از جسمانيّات، پس دل درمى يابد هر چه را كه در اين فضاست و به ديده خود آن را مى بيند، پس چون واداشته شود بر چيزى كه نيست در اين فضا يافته شده ـ كه ذات اللّه تعالى باشد ـ برمى گردد قسمى از برگشته كه بسيار تند باشد، پس حكايت مى كند چيزى را كه در اين فضاست، پس سزاوار نيست خردمند را اين كه وادارد دل خود را بر چيزى كه نيست يافته شده در اين فضا، تا كار توحيد او درست باشد.
بزرگ است اللّه تعالى و عزيز است؛ به معنى اين كه در فضاى عالم نيست؛ چه به درستى كه او اگر كند اين كار را، نمى بيند به دل خود مگر چيزى را كه در اين فضا يافته شده است و مانند مى كند آن را به ربّ العالمين، چنانچه گفتيم در كار چشم: به غايت بلند مرتبه است اللّه از اين كه مانند در اسم جامدِ محض باشد او را آفريده او.