201
صافي در شرح کافي ج2

شرح: عَظَمَتِهِ، عبارت است از مبلغ و منتهاى بزرگى او و وصف او به آن مَنْهيٌّ عَنْهُ و منافىِ وصفى است كه در قرآن است، چنانچه مى آيد در حديث يازدهمِ اين باب.
يعنى: روايت است از ابو حمزه از امام زين العابدين عليه السلام ، راوى گفت كه: گفت كه: اگر اتّفاق كنند با هم اهل آسمان ـ كه ملائكه باشند ـ و اهل زمين، كه انس و جنّ باشند، بر اين كه بيان كنند اللّه تعالى را به مبلغِ بزرگى او، توانا نمى شوند.

[حديث] پنجم

۰.اصل: [سَهْلٌ] عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْهَمَذَانِيِّ، قَالَ: كَتَبْتُ إِلَى الرَّجُلِ عليه السلام : أَنَّ مَنْ قِبَلَنَا مِنْ مَوَالِيكَ قَدِ اخْتَلَفُوا فِي التَّوْحِيدِ؛ فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ: جِسْمٌ، وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ : صُورَةٌ.
فَكَتَبَ عليه السلام بِخَطِّهِ:
«سُبْحَانَ مَنْ لَا يُحَدُّ، وَلَا يُوصَفُ، لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ، وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ـ أَوْ قَالَ ـ : الْبَصِيرُ».

شرح: روايت است از ابراهيم بن محمّد همذانى (به فتح ميم و ذال با نقطه) گفت كه: نوشتم سوى آن مرد ـ مراد، امام على نقى عليه السلام است ـ : به درستى كه جمعى كه نزد مايند از چاكران تو، به تحقيق با هم اختلاف كرده اند در اقرار به يگانه بودنِ اللّه تعالى در صفات ربوبيّت؛ پس بعضِ ايشان كسى است كه مى گويد كه: او جسم است؛ به معنى ميان پُر. و بعضِ ايشان كسى است كه مى گويد كه: او پيكر است؛ به معنى بدنِ مَجوف. پس امام عليه السلام نوشت به خطّ خود كه: اى تنزيهِ كسى كه محصور به مقدارى نمى شود، و بيان كرده نمى شود، مبلغ بزرگى او نيست مانندِ اين قسم كسى چيزى. و اوست و بس شنواى هر آوازِ داناى هر چيز. يا گفت به جاى داناى هر چيز: بيناى هر چيز، چنانچه در سوره شورى است و بيان شد در حديث چهارمِ باب دوم.

[حديث] ششم

۰.اصل: [سَهْلٌ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسى، عَنْ إِبْرَاهِيمَ ]عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَكِيمٍ، قَالَ: كَتَبَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ عليهماالسلام إِلى أَبِي:«أَنَّ اللّه َ أَعْلى وَأَجَلُّ وَأَعْظَمُ مِنْ أَنْ يُبْلَغَ كُنْهُ صِفَتِهِ؛ فَصِفُوهُ بِمَا وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ، وَكُفُّوا عَمَّا سِوى ذلِكَ».


صافي در شرح کافي ج2
200

شرح: الْحُجُب (به ضمّ حاء بى نقطه و ضمّ جيم) جمع حجاب: پرده ها. و اضافه نُور به «الْحُجُب» به اعتبار اين است كه آن نور از ديده بصيرت و اَيقانِ غيرِ اصفيا محجوب است و آن نور عبارت از قولِ «كُنْ» است كه هيچ چيز ـ حتّى معصيت و شرك و كفر ـ بى آن، از كسى صادر نمى شود، چنانچه مفصّل مى شود در شرح حديث اوّلِ باب بيستم.
الشَّهَادَة: گواهى كه در آن شكّى نماند.
يعنى: گفتم كه: قربانت شوم، كه بود كسى كه دو پاى او در سبزى بود؟
مراد اين است كه: در تتمّه روايت مخالفان اين هست، پس چه معنى بايد گفت؟
گفت كه: بايد گفت كه: آن محمّد بود، چون نظر مى كرد سوى عظمت صاحب كلّ اختيارِ خود، به دل خود مى گردانيد او را ربّ او در روشنى كه مناسب روشنى است كه حجاب ها بر آن است و از نظر بصيرت و اَيقان غيرِ اصفيا پنهان است، تا ظاهر شود او را آن روشنى كه در حجاب ها است از غير اصفيا. به درستى كه روشنى كه اللّه تعالى عرش خود را از آن آفريده، بعضى از آن سبز است و بعضى سرخ است و بعضى سفيد است و بعضى غير آن رنگ ها است. مراد زرد است.
و بيانِ اينها مى آيد در حديث اوّلِ باب بيستم.
اى محمّد، هر چه گواهى مى دهد براى آن محكمات قرآن و محكماتِ بيانِ رسول عليه السلام ، پس ما قائليم به آن.
مراد، تكرارِ اين است كه: اين روايات، مخالف قرآن و بيانِ رسول است.

[حديث] چهارم

۰.اصل: [عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ وَمُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ بَشِيرٍ الْبَرْقِيِّ، قَالَ: حَدَّثَنِي عَبَّاسُ بْنُ عَامِرٍ الْقَصَبَانِيُّ، قَالَ: أَخْبَرَنِي هَارُونُ بْنُ الْجَهْمِ] عَنْ أَبِي حَمْزَةَ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عليهماالسلام ، قَالَ : قَالَ:«لَوِ اجْتَمَعَ أَهْلُ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَنْ يَصِفُوا اللّه َ بِعَظَمَتِهِ، لَمْ يَقْدِرُوا».

  • نام منبع :
    صافي در شرح کافي ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : درایتی، محمد حسین ؛ احمدی جلفایی، حمید
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 53331
صفحه از 612
پرینت  ارسال به