205
صافي در شرح کافي ج2

شرح: اللّه تعالى يگانه است در صفات ربوبيّت، بى جزء و قرين است، نزاييده و زاييده نشده و نبوده او را همتا هيچ چيز. تدبير كننده است و نيست تدبير كرده شده، تدبير مى كند اللّه ـ تبارك و تعالى ـ هر چه را كه مى خواهد از اجسام و غير اجسام. و نيست جسم ميان پر و پيكرِ مَجوف، مى كند هر چه را كه مى خواهد و نيست پيكر. منزّه شده ثناى او و به غايت پاكيزه شده نام هاى او از اين كه ثناى او و نام هاى او به روشى باشد كه بوده باشد او را مانندى در جسم بودن يا پيكر بودن؛ چه او غير خودش نيست، به معنى اين كه مفهوماتِ اسماى او كه غير اويند، به اعتبار بودنِ آنها در اذهان ما هيچ كدام عينِ او نيست در خارج حَقِيقةً؛ (چه عينيّت اسما و صفات ذات به معنىِ مَجازى است، چنانچه مى آيد در حديث هفتمِ باب شانزدهم. يا به معنى اين كه: كيفيّتِ زايده بر ذات ندارد، چه جاى اين كه مانند داشته باشد. نيست مانند آن قسم كسى هيچ چيز و اوست و بس شنواى هر آوازِ بيناى هر چيز.

[حديث] يازدهم

۰.اصل: [مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسى، عَنْ رِبْعِيِّ بْنِ عَبْدِ اللّه ِ] عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّه ِ عليه السلام يَقُولُ:«إِنَّ اللّه َ لَا يُوصَفُ، وَكَيْفَ يُوصَفُ وَقَدْ قَالَ فِي كِتَابِهِ: «وَما قَدَرُوا اللّه َ حَقَّ قَدْرِهِ»۱ ؟! فَلَا يُوصَفُ بِقَدَرٍ إِلَا كَانَ أَعْظَمَ مِنْ ذلِكَ».

شرح: اين حديث با ضميمه مى آيد در «كتابُ الْاءِيمَانِ وَالْكُفْر» در حديث شانزدهمِ «بابُ الْمُصَافَحَةِ» كه باب هفتاد و هشتم است. يُوصَفُ به صيغه مضارع غايبِ مجهولِ باب «ضَرَبَ» است. و مراد به وصف، ادارك مبلغ و منتهاى كمال چيزى است، موافق آنچه گذشت در حديث ششمِ اين باب كه «أَنْ يَبْلُغَ كُنْهَ صِفَتِهِ» و موافق حديث آينده.
الْقَدْر (به فتح قاف و سكون دال، مصدر باب «ضرب»): اندازه كردن چيزى، مثل شمردنِ جميع كمالات آن به تفصيل بى زياده و كم.
ضمير «وَمَا قَدَرُواْ» راجع است به مخلوقين. و اين، منافات ندارد با اين كه تتمّه اين آيت در سوره انعام براى ابطال قولِ منكرانِ انزالِ كتاب الهى باشد و در سوره زمر براى ابطال قول مشبّهه مجسّمه باشد؛ زيرا كه گاهى تعبير از جنس به لفظ جمع مى شود و چون فعلى مسلوب از ايشان شود، مسلوب از كلّ واحدِ ايشان است؛ و چون فعلى ثابت براى ايشان شود، ثبوت در بعضِ ايشان، دونِ بعضى، كافى است، مثل «فَنَادَتْهُ الْمَلَئِكَةُ»۲ بنا بر اين كه منادى جبرئيل بوده [است].
باء در بِقَدَرٍ براى سببيّت است، يا براى مُلابست است.
يعنى: روايت است از فُضَيل (به ضمّ فاء و فتح ضاد با نقطه) ابن يَسار (به فتح ياء دو نقطه در پايين و تخفيف سين بى نقطه) گفت كه: شنيدم از امام جعفر صادق عليه السلام مى گفت كه: به درستى كه اللّه تعالى بيان كرده نمى شود به تفصيلِ جميع كمالات او. و چگونه بيان كرده شود به آن روش و حال آن كه اللّه تعالى گفته در كتاب خود در سوره انعام و سوره زمر كه: و بندگان اندازه نكرده اند اللّه تعالى را به كار آمدنىِ اندازه كردن او؛ به معنى موافق مرتبه ربوبيّت او. پس اللّه تعالى اندازه كرده نمى شود به وسيله هر اندازه كردنى كه باشد، مگر آن كه هست اللّه تعالى بزرگ تر از آن مرتبه.

1.زمر (۳۹): ۶۷.

2.آل عمران (۳): ۳۹.


صافي در شرح کافي ج2
204

[حديث] دهم

۰.اصل: سَهْلٌ قَالَ: كَتَبْتُ إِلى أَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام سَنَةَ خَمْسٍ وَخَمْسِينَ وَمِائَتَيْنِ: قَدِ اخْتَلَفَ يَا سَيِّدِي أَصْحَابُنَا فِي التَّوْحِيدِ: مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ: هُوَ جِسْمٌ، وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ۱: صُورَةٌ، فَإِنْ رَأَيْتَ يَا سَيِّدِي، أَنْ تُعَلِّمَنِي مِنْ ذلِكَ مَا أَقِفُ عَلَيْهِ وَلَا أَجُوزُهُ ، فَعَلْتَ مُتَطَوِّلاً عَلى عَبْدِكَ.
فَوَقَّعَ بِخَطِّهِ عليه السلام :
«سَأَلْتَ عَنِ التَّوْحِيدِ، وَهذَا عَنْكُمْ مَعْزُولٌ».

شرح: سهل بن زياد گفت كه: نوشتم سوى امام حسن عسكرى عليه السلام در سال دويست و پنجاه و پنج هجرى كه: به تحقيق اختلاف كرده اند ـ اى مهترِ من ـ ياران ما در اقرار به يگانه بودنِ اللّه تعالى در صفات ربوبيّت؛ بعضِ ايشان كسى است كه مى گويد كه: اللّه تعالى جسم غير مَجوف است. و بعضِ ايشان كسى است كه مى گويد كه: پيكر مَجوف است. پس اگر در خود [مصلحت] بينى ـ اى مهترِ من ـ اين كه تعليم كنى مرا از آن دو مذهب آنچه را كه بر آن ايستم در اعتقاد و درنگذرم از آن، ممنون خواهى كرد غلامت را.
پس نوشت در جواب به خطّ خود عليه السلام كه: پرسيدى از اقرار به يگانه بودنِ اللّه تعالى در صفات ربوبيّت و اين از شما برطرف شده است.
اشارت است به اين كه هر دو مذهب باطل است و تو خيال صدقِ يكى دارى، يا به اين كه اختلاف از روى ظن در آن مسئله، منافىِ اقرار به ربوبيّت است، خواه موافق واقع افتد و خواه نه.

۰.اصل:«اللّه ُ وَاحِدٌ أَحَدٌ «لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ * وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ» ، خَالِقٌ وَلَيْسَ بِمَخْلُوقٍ، يَخْلُقُ ـ تَبَارَكَ وَتَعَالى ـ مَا يَشَاءُ مِنَ الْأَجْسَامِ وَغَيْرِ ذلِكَ وَلَيْسَ بِجِسْمٍ، وَيُصَوِّرُ مَا يَشَاءُ وَلَيْسَ بِصُورَةٍ، جَلَّ ثَنَاؤُهُ وَتَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ شِبْهٌ، هُوَ لَا غَيْرُهُ «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىْ ءٌوَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ»۲ ».

1.كافى مطبوع: + «هو».

2.شورى (۴۲): ۱۱.

  • نام منبع :
    صافي در شرح کافي ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : درایتی، محمد حسین ؛ احمدی جلفایی، حمید
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 53308
صفحه از 612
پرینت  ارسال به