223
صافي در شرح کافي ج2

شرح: الْجُمَان (به ضمّ جيم و تخفيف ميم و الف و نون): مرواريد.
بدان كه بنا بر رواياتِ بسيار در مدح هشام بن الحكم ـ مثل آنچه مى آيد در «كِتَابُ الْحُجَّة» در حديث سوم و چهارمِ باب اوّل ـ مى تواند بود كه قَاتَلَهُ اللّهُ از قبيلِ تعجّب در مهارت هشام در جَدَل باشد، نظير «وَيْلَهُ» كه بيان شد در شرح حديث سابق. پس اين حديث، دلالت بر ذمّ هشام نمى كند و بر تقديرِ تسليم، مى تواند بود كه اين و امثالش حكايتِ خَبْثِ اعتقادِ هشام بن حكم پيش از ملاقات امام جعفر صادق عليه السلام باشد ، موافق آنچه شيخ طوسى در كتاب اختيار گفته كه:
وَقَالَ أبُو عَمْرو الكَشّي: رَوى عَن عُمَرَ بن يَزيد أنّه كانَ هِشام يَذْهَبُ فِي الدِّينِ مَذْهَبَ الْجَهْمِيَّة خَبيثاً فيهم، فَسَأَلَنِي أَنْ أَدْخُلَهُ عَلى أبِي عَبْد اللّه عليه السلام لِيُنَاظِرَهُ ـ تا قول او كه: ـ فَانْصَرَفَ هِشام إلى أبِي عبداللّه عليه السلام ، وَتَرَكَ مَذْهَبَهُ، وَدَانَ بِدِينِ الْحَقّ، وَفَاقَ أَصْحَابَ أبِي عبداللّه عليه السلام كُلَّهُمْ، وَالْحَمْدُ لِلّه ۱ .
بدان كه در كلامى كه به هشام نسبت شده در اين جا، سه غلط است:
اوّل: قول به اين كه اللّه تعالى جسم است. دوم: قول به متنافيين؛ چه جسم بودنِ اللّه تعالى منافات دارد با آنچه اقرار كرده به آن؛ و در سوره شورى است كه: «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىْ ءٌ» . سوم: قول به اين كه كلام قديم است، مثل علم و قدرت.
امّا غلط در اين كه اللّه تعالى ناطق است، پس غلط على حده نيست، بلكه راجع به غلط اوّل مى شود.
الْجِسْمُ مَحْدُودٌ، بيان شد در شرح حديث سابق. وَالْكَلَامَ غَيْرُ الْمُتَكَلِّمِ، اشارت به اين است كه كلام، بى هستىِ مخاطبى محال است و علم و قدرت بى هستىِ معلوم و مقدور ممكن است.
التَّحْدِيد: نسبت دادن چيزى به حدود، كه بيان شد در شرح حديث سابق. و مراد به مصدر اين جا، معنى اسم مفعول است.
النَّفَس (به فتح نون و فتح فاء): هوايى كه آمد و رفت مى كند در حلقِ حيوانِ غيرِ آبى تا خفه نشود.
يعنى: روايت است از حسن بن عبد الرحمان جُمانى، گفت كه: گفتم امام موسى كاظم عليه السلام را كه: به درستى كه هشام بن حكم دعوى كرده كه اللّه تعالى جسمى است كه نيست مانند آن قسمْ كسى هيچ چيز؟
بيانِ اين آن كه: داناست، شنواست، بيناست، تواناست، سخنگوست، سخن او به زبان و حنجره است.
و دعوى كرده كه: سخن گفتن و توانايى و دانايى مى روند به راه يكى از آنها؟
بيانِ اين آن كه: نيست چيزى از آنها حادث به تدبيرِ مدبّرى.
پس گفت امام عليه السلام كه: كارزار كناد او را اللّه تعالى؛ آيا ندانسته كه جسم محدود است؟ و آيا ندانسته كه سخن، غير سخنگو است؟ پناه مى گيرم پناه گرفتن به اللّه تعالى و مى گريزم سوى اللّه تعالى از اين سخن كه منسوب به هشام شده.
بيانِ اين آن كه: اللّه تعالى نه جسم است و نه صورت است و نه منسوب به حدود است و هر چيز غير او حادثِ به تدبير است، جز اين نيست كه مى شود چيزها به ارادت و خواهش او بى سخنى و بى حركتى در نَفَسى و بى سخن گفتنى به زبانى.

1.رجال الكشّي، ص ۲۵۶، ح ۴۷۶.


صافي در شرح کافي ج2
222

۰.اصل:«لَوْ كَانَ كَمَا تَقُولُونَ ۱ ، لَمْ يَكُنْ بَيْنَ الْخَالِقِ وَالْمَخْلُوقِ فَرْقٌ، وَلَا بَيْنَ الْمُنْشِئِ وَالْمُنْشَاَ? لكِنْ هُوَ الْمُنْشِئُ، فَرَّقَ بَيْنَ مَنْ جَسَّمَهُ وَصَوَّرَهُ وَأَنْشَأَهُ؛ إِذْ كَانَ لَا يُشْبِهُهُ شَيْءٌ، وَلَا يُشْبِهُ هُوَ شَيْئاً».

شرح: تَقُولُونَ به صيغه خطاب و غيبت مى تواند بود و حاصل هر دو يكى است؛ زيرا كه ضمير راجع است به اَبو الخَطّاب و اصحابش؛ و يونس بن ظبيان از جمله اصحاب اوست.
مَنْ جَسَّمَهُ عبارت است از ملائكه كه ميان خالى نيستند. و صَوَّرَهُ به تقدير «وَمَنْ صَوَّرَهُ» است و عبارت است از مردمان و مانند ايشان.
يعنى: اگر مى بود اللّه تعالى چنانچه شما مى گوييد، نمى بود ميانِ تدبير كننده و تدبير كرده شده فرقى و نه ميان احداث كننده و احداث كرده شده، ليك اللّه تعالى است و بس احداث كننده ما سواى خود، تميزِ به تدبير كرده ميان هر كه جسم كرده او را و هر كه صورت كرده او را و احداث كرده او را؛ زيرا كه بود كه مانند نبوده هرگز او را چيزى و مانند نبوده او چيزى را.
تفصيلِ بيانِ اين، مى آيد در شرح حديث اوّلِ باب هفدهم.

[حديث] هفتم

۰.اصل: [مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللّه ِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْعَبَّاسِ ]عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمنِ الْجُمَانِيِّ۲، قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عليهماالسلام: إِنَّ هِشَامَ بْنَ الْحَكَمِ زَعَمَ أَنَّ اللّه َ جِسْمٌ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ، عَالِمٌ،سَمِيعٌ ، بَصِيرٌ، قَادِرٌ، مُتَكَلِّمٌ، نَاطِقٌ، وَالْكَلَامُ وَالْقُدْرَةُ وَالْعِلْمُ يَجْرِي مَجْرى وَاحِدٍ، لَيْسَ شَيْءٌ مِنْهَا مَخْلُوقاً.
فَقَالَ:
«قَاتَلَهُ اللّه ُ ، أَ مَا عَلِمَ أَنَّ الْجِسْمَ مَحْدُودٌ، وَالْكَلَامَ غَيْرُ الْمُتَكَلِّمِ؟ مَعَاذَ اللّه ِ، وَأَبْرَأُ إِلَى اللّه ِ مِنْ هذَا الْقَوْلِ، لَا جِسْمٌ، وَلَا صُورَةٌ، وَلَا تَحْدِيدٌ، وَكُلُّ شَيْءٍ سِوَاهُ مَخْلُوقٌ، إِنَّمَا تُكَوَّنُ الْأَشْيَاءُ بِإِرَادَتِهِ وَمَشِيئَتِهِ، مِنْ غَيْرِ كَلَامٍ، وَلَا تَرَدُّدٍ فِي نَفَسٍ، وَلَا نُطْقٍ بِلِسَانٍ».

1.كافى مطبوع: «يقولون».

2.كافى مطبوع: «الحِماني».

  • نام منبع :
    صافي در شرح کافي ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : درایتی، محمد حسین ؛ احمدی جلفایی، حمید
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 64780
صفحه از 612
پرینت  ارسال به