233
صافي در شرح کافي ج2

شرح: الْمَعْنى (به فتح ميم و سكون عين بى نقطه و نون و الف منقلبه از ياء): بازگشت چيزى. «مَعْنى» مضاف است به «يَعْلَمُ» كه به صيغه مضارعِ غايب معلومِ مجرّد است، به تقدير «يَعْلَمُ اللّهُ الْأَشْيَاءَ». و جمله اين جا، در حكم مفرد است؛ زيرا كه به عنوانِ حكايت است و لهذا غيرِ ظرف، مضاف به آن شده [است].
يَفْعَلُ (به فاء و عين بى نقطه) به صيغه مضارعِ غايب معلومِ باب «مَنَعَ» است؛ مراد اين است كه: چون علم او حضورى است، پس محال است انفكاك آن از كونِ معلوم در خارج، پس بى تأثيرِ مؤثّر نمى باشد.
تُعَلِّمَنِي، از باب تَفعيل و باب اِفْعال مى تواند بود. الذِّكْر (به كسر ذال با نقطه و سكون كاف و راء بى نقطه): حفظ؛ و آن عبارت است از ياد داشتن، به معنى علمى كه حادث نشده [است]. ذِكْرُهُ، فاعل تَعَالى است و فاعلِ تَبَارَكَ، ضمير مستتر راجع به «اللّه » است و مى تواند بود كه «ذِكْرُهُ» فاعل هر دو باشد. و بر هر تقدير، اين كلام اشارت است به جواب شبهه اهل مذهب دوم و حاصل جواب اين است كه: علم حضورى دو قسم است: يكى حادث و ديگرى قديم. و حصول قسم اوّل، محتاج است به كونِ معلوم در خارج، به خلاف قسم دوم؛ زيرا كه كافى است در آن ثبوتِ معلوم در خارج بى حاجت به تأثيرِ مؤثّرى.
يعنى: روايت است از جعفر بن محمّد بن حمزه، گفت كه: نوشتم سوى آن مرد ـ مراد، امام على نقى عليه السلام است ـ مى پرسيدم او را كه: به درستى كه چاكران تو اختلاف كرده اند در علمِ اللّه تعالى؛ به اين روش كه گفته بعضِ ايشان كه: پيوسته اللّه تعالى عالم به چيزها بوده پيش از تكوينِ چيزها. و گفته بعضِ ايشان كه: نمى گوييم كه پيوسته اللّه تعالى عالم بوده؛ چه بازگشتِ «مى داند» اين است كه «مى كند»، پس اگر ثابت كرديم علم را براى اللّه تعالى در ازل، پس به تحقيق ثابت كرده ايم در ازل با اللّه تعالى چيزى را، پس اگر در خود [مصلحت] بينى ـ كه گرداند مرا اللّه تعالى سر بهاى تو ـ اين كه تعليم كنى مرا از آن مسئله چيزى را كه بايستم بر آن و درنگذرم از آن، خوب است.
پس امام عليه السلام نوشت كه: پيوسته اللّه تعالى عالم بوده، به غايت كامل است و به غايت منزّه از نقص است ياد او.


صافي در شرح کافي ج2
232

شرح: الْخَلْق: تدبيرِ چيزى، خواه به تكوين مادّه آن چيز باشد، مثل تكوين آب كه مادّه باقى حوادث است و خواه به تكوين آن چيز خودش باشد.
عطفِ وَتَكْوِينِهَا عطف انسحاب است، پس مراد، اراده مجموع خلق و تكوين است به اعتبار جزء اَخير.
«مَا» در اوّل و سوم، موصوله است و در دوم و چهارم، مصدريّه و موصوله مى تواند بود و در پنجم، مصدريّه است.
يعنى: روايت است از ايّوب بن نوح اين كه او نوشت سوى امام على نقى عليه السلام ، مى پرسيد او را از اللّه ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ كه: آيا مى دانست چيزها را پيش از آن كه تدبير كرد چيزها را و تكوين كرد آنها را، يا نمى دانست آنها را تا تدبير كرد آنها را و خواست تدبير آنها و تكوين آنها را، پس دانست آنچه را كه تدبير كرد نزدِ تدبير كردن و دانست آنچه را كه تكوين كرد نزدِ تكوين كردن؟
پس در جواب نوشت به خطّ خود كه: پيوسته اللّه تعالى دانا بود به چيزها پيش از تدبيرِ چيزها، مانند دانش او به چيزها بعد از تدبيرِ او چيزها را.

[حديث] پنجم

۰.اصل: [عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ] عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ حَمْزَةَ، قَالَ: كَتَبْتُ إِلَى الرَّجُلِ عليه السلام أَسْأَلُهُ أَنَّ مَوَالِيَكَ اخْتَلَفُوا فِي الْعِلْمِ، فَقَالَ بَعْضُهُمْ: لَمْ يَزَلِ اللّه ُ عَالِماً قَبْلَ فِعْلِ الْأَشْيَاءِ، وَقَالَ بَعْضُهُمْ: لَا نَقُولُ: لَمْ يَزَلِ اللّه ُ عَالِماً؛ لِأَنَّ مَعْنى «يَعْلَمُ»:«يَفْعَلُ»، فَإِنْ أَثْبَتْنَا الْعِلْمَ، فَقَدْ أَثْبَتْنَا فِي الْأَزَلِ مَعَهُ شَيْئاً، فَإِنْ رَأَيْتَ ـ جَعَلَنِيَ اللّه ُ فِدَاكَ ـ أَنْ تُعَلِّمَنِي مِنْ ذلِكَ مَا أَقِفُ عَلَيْهِ وَلَا أَجُوزُهُ .
فَكَتَبَ بِخَطِّهِ عليه السلام : «لَمْ يَزَلِ اللّه ُ عَالِماً تَبَارَكَ وَتَعَالى ذِكْرُهُ».

  • نام منبع :
    صافي در شرح کافي ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : درایتی، محمد حسین ؛ احمدی جلفایی، حمید
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 53311
صفحه از 612
پرینت  ارسال به