251
صافي در شرح کافي ج2

[حديث] هفتم

۰.اصل: [عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ ، عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ ]عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّه ِ عليه السلام ، قَالَ:«الْمَشِيئَةُ مُحْدَثَةٌ».

شرح: مُحْدَثَةٌ، به ضمّ ميم و سكون حاء و فتح دال و ثاء سه نقطه و تاء تأنيث است.
يعنى: روايت است از امام جعفر صادق عليه السلام گفت كه: مصداقِ مشيّت اللّه تعالى عالم را حادث و مخلوق است.
توضيح اين شد در شرح حديث چهارمِ اين باب.

ضابطة

اصل: جُمْلَةُ الْقَوْلِ فِي صِفَاتِ الذَّاتِ وَصِفَاتِ الْفِعْلِ:
إِنَّ كُلَّ شَيْئَيْنِ وَصَفْتَ اللّه َ بِهِمَا، وَكَانَا جَمِيعاً فِي الْوُجُودِ، فَذلِكَ صِفَةُ فِعْلٍ.


صافي در شرح کافي ج2
250

شرح: السُّخْط (به ضمّ سين و سكون و ضمّ خاء؛ و به فتح سين و فتح خاء) مصدر باب «عَلِمَ»: غضب.
ضمير عَلَيْهِ فَتَنْقُلُهُ راجع به مفرد مَخْلُوقِين است. الْأَجْوَف: ميان خالى. و مراد اين جا، درون دار است و آن، صاحب مقدار است. و به اين، باطل مى شود تجرّد نفوس ناطقه و مانند آنها. الْمُعْتَمِل (به ضمّ ميم و سكون عين بى نقطه و فتح تاء و فتح ميم دوم): ساخته شده به تدبير.
الْمُرَكَّب (به ضمّ ميم و فتح راء بى نقطه و تشديد كاف مفتوحه): به هم آورده شده از اجزاء، مثل دو نصف و سه ثلث و چهار ربع، خواه متّصل به هم و خواه منفصل از هم.
مَدْخَل (به فتح ميم و سكون دال بى نقطه و فتح خاء با نقطه) اگر مصدر ميمى است به معنى دخول است و اگر اسم مكان است به معنى راه دخول است. و هر دو اين جا مناسب است.
الْوَاحِد: يك. ومراد اين جا، يگانه در صفات ربوبيّت است، چنانچه مى آيد در حديث دوازدهمِ باب شانزدهم.
الْأَحَدِي (به فتح همزه و فتح حاء بى نقطه): چيزى كه جزء نداشته باشد اصلاً. الْمَعْنى (به فتح ميم و سكون عين بى نقطه و نون و الف): كائنِ فِي نَفْسِهِ در خارج. فَيُهَيِّجُهُ (به ياء دو نقطه در پايين و جيم) به صيغه مضارع معلومِ باب «ضَرَبَ» يا باب اِفعال يا باب تفعيل، مرفوع است. و قومى، تجويزِ نصب كرده اند؛ به اعتبار اين كه غيرِ متضمّن معنى نفى است. و بر اين قياس است وَيَنْقُلُهُ.
يعنى: روايت است از هشام بن حكم، در حديث دور و درازِ زنديقى كه پرسيد امام جعفر صادق عليه السلام را از چيزها؛ اين كه پس بود از جمله سؤال زنديق اين كه گفت امام را كه: پس اللّه تعالى را خشنودى و ناخشنودى هست؟
پس گفت كه: آرى؛ و ليك نيست آن خشنودى و ناخشنودى بر نهجِ آنچه معلوم مى شود ما را از مخلوقان، مثل انسان، و آن براى اين است كه خشنودى در مخلوق، كيفيّتى است كه داخل مى شود بر او؛ به اين معنى كه محضِ فعل نيست، بلكه منفعل شدن است، پس نقل مى كند خشنودى، آن مخلوق را از كيفيّتى كه پيش از دخولِ آن بود، سوى كيفيّتى ديگر؛ زيرا كه مخلوق، درون دار است، ساخته شده به تدبير ديگرى است، مركّب است از اجزا، چيزها را است در مخلوق دخول. و كسى كه آفريدگار ماست به محضِ نفوذ اراده، نيست دخول چيزها را در او؛ زيرا كه او يگانه است و بى تعدّد اجزا است در او و بى تعدّد كائنِ فِي نَفْسِهِ است در او، پس خشنودى او ثواب اوست و غضب او عذاب اوست، بى چيزى كه داخل شود او را، پس برانگيزاند او را و گرداند او را از كيفيّتى سوى كيفيّتى ديگر؛ چه آن داخل شدن، از جمله حالِ آفريده شدگان است كه عاجزند، محتاج اند.
اشارت است به دليل عقلى بر اين كه هر صاحبِ «كَيْف» مخلوق است؛ چه آن كيف، اگر از صفات كمال نيست، مثل غم و غضب، پس صاحب آن عاجز از دفع آن از خود خواهد بود. و اگر از صفات كمال است، مثل علم و قدرت، پس صاحب آن محتاج خواهد بود در كمالِ خود به غير خود كه آن صفت است. و عجز و احتياج، نقص است در واجبِ بِالذّات.

  • نام منبع :
    صافي در شرح کافي ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : درایتی، محمد حسین ؛ احمدی جلفایی، حمید
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 64519
صفحه از 612
پرینت  ارسال به