261
صافي در شرح کافي ج2

صافي در شرح کافي ج2
260

[حديث] اوّل

۰.اصل: [عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِي حَمَّادٍ، عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُمَرَ ]عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّه ِ عليه السلام ، قَالَ:«إِنَّ اللّه َ ـ تَبَارَكَ وَتَعَالى ـ خَلَقَ اسْماً بِالْحُرُوفِ غَيْرَ مُتَصَوَّتٍ، وَبِاللَّفْظِ غَيْرَ مُنْطَقٍ ، وَبِالشَّخْصِ غَيْرَ مُجَسَّدٍ، وَبِالتَّشْبِيهِ غَيْرَ مَوْصُوفٍ، وَبِاللَّوْنِ غَيْرَ مَصْبُوغٍ، مَنْفِيٌّ عَنْهُ الْأَقْطَارُ، مُبَعَّدٌ عَنْهُ الْحُدُودُ، مَحْجُوبٌ عَنْهُ حِسُّ كُلِّ مُتَوَهِّمٍ، مُسْتَتِرٌ غَيْرُ مَسْتُورٍ.
فَجَعَلَهُ كَلِمَةً تَامَّةً عَلى أَرْبَعَةِ أَجْزَاءٍ مَعاً، لَيْسَ مِنْهَا وَاحِدٌ قَبْلَ الْاخَرِ».

شرح: خَلَقَ (به صيغه ماضى معلومِ باب «نَصَرَ») اخبار است از تدبير و مشيّت الهى در اوّل وقت احداث آب كه اوّلِ حوادث و مادّه هر حادث است و در آن وقت، مشيّت هر حادث شده و نه فرشته بوده و نه انس و نه جنّ و نه لفظ و نه لافظ، چنانچه ظاهر مى شود در حديث هفتمِ باب بيستم.
اسْماً به صيغه مفرد است. بِالْحُرُوفِ و نظاير آن، متعلّق به مابعدِ غَيْرَ است. و تقديمِ ظرف، افاده حصر مى كند؛ زيرا كه الف لام «الْحُرُوفِ» و نظاير آن، براى عهد خارجى است، به معنى حروف كائنه در خارج؛ و اشارت است به اين كه: در وقت خلقِ آن، متصوّت به حروف بِالقوّه بوده. و بر اين قياس است نظاير آن.
«غَيْر» در پنج موضع، صفت «اسْما» است. مُتَصَوّت (به صاد بى نقطه و تاء دو نقطه در بالا) به صيغه اسم مفعولِ باب تَفَعُّل است. مُنْطَق (به نون و طاء بى نقطه و قاف) به صيغه اسم مفعولِ باب اِفْعال است براى تعريض. الْاءِنْطَاق: چيزى را در عرضه منطوق بودن درآوردن.
الشَّخْص (به فتح شين با نقطه و سكون خاء با نقطه و صاد بى نقطه): فردِ انسان و مانند آن از ملائكه و جنّ.
الْمُجَسَّد (به جيم و سين بى نقطه و دال بى نقطه) به صيغه اسم مفعولِ باب تَفْعيل: به نغمه درآورده شده. نفىِ وصف به تشبيه از آن اسم، مبنى بر اين است كه آن اسم، اعظمِ اَسما است و تشبيهِ اَعلى به اَدنى صحيح نيست.
الَّلوْن: رنگ. و مراد اين جا، سياهى و مانند آن است كه به آن چيزى نوشته مى شود. مَصْنُوع، به صاد بى نقطه و نون و عين بى نقطه است، به معنى نوشته شده؛ زيرا كه كتابت مانند نقش، قسمى از صنايع است.
الْأَقْطَار (جمع «قُطْر» به ضمّ قاف و سكون طاء بى نقطه): جانب ها، مثل جانب مشرق و مغرب و جنوب و شمال و فوق و تحت. حُدُود جمع حّدّ است، به معنى فاصله ميان حرفى و حرفى ديگر در تكلّم، مثل سَكْت و وَقف.
الْمَحْجُوب: منع كرده شده. الْحِسّ (به كسر حاء بى نقطه و تشديد سين بى نقطه): چشم و مانند آن. الْمُتَوَهِّم (به صيغه اسم فاعل باب تَفَعُّل): ادراك كننده. الْمُسْتَتِر (به صيغه اسم فاعل باب افْتِعَال): پنهان. الْمَسْتُور: چيزى كه پرده بر آن باشد.
فاء در فَجَعَلَهُ براى بيان است. و ضمير منصوب، راجع به اسم است، پس اين نيز اِخبار از ماقبلِ وقتِ كَوْنِ ملائكه و جنّ و انس است. تامّ بودن كلمه به اعتبار اين است كه متضمّن جميع اَسمائى است كه معلومِ كسى غير اللّه تعالى شده و لِهذَا آن را اسم اعظم نيز مى نامند.
«عَلى» در عَلى أَرْبَعَةِ بنائيّه است؛ زيرا كه كلّ، مبنى بر جزء مى باشد. مَعاً حالِ أَرْبَعَةِ أَجْزَاءٍ است. لَيْسَ مِنْهَا وَاحِدٌ قَبْلَ الْاخَرِ استيناف بيانى «مَعاً» است و مراد اين است كه: هيچ كدامِ آنها جزء ديگرى نيست.
يعنى: روايت است از امام جعفر صادق عليه السلام گفت كه: به درستى كه اللّه ـ تَبَارَكَ وَتَعَالى ـ مشيّت كرد در وقت تكوينِ اوّلِ حوادث، اسمى را كه به اين حرفهاى كائنه در آواز ظاهر كرده نشده بود و به اين لفظ، در عرضه منطوق بودن درآورده نشده بود و به اين فردِ فرشته و انس و جنّ به نغمه درآورده نشده بود و به تشبيه به اسمى ديگر موصوف نبود و به اين رنگ، نوشته نشده بود.
بيانِ اين آن كه: برطرف كرده شده بود از آن اسم در آن حالْ جَوانب، دور كرده شده بود از آن فاصله ها، در حجاب كرده شده بود از آن حسّ هر كس كه ادراك كند، پنهان بود نه به پرده كه بر آن باشد.
بيانِ اين آن كه: گردانيد اللّه تعالى آن اسم را كلمه تامّه كه مبنى است بر چهار جزء، بر حالى كه آن چهار جزء باهم اند. بيانِ اين آن كه: نيست يكى از آنها پيش از ديگر.

  • نام منبع :
    صافي در شرح کافي ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : درایتی، محمد حسین ؛ احمدی جلفایی، حمید
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 67848
صفحه از 612
پرینت  ارسال به