۰.اصل:«يَا أَخَا أَهْلِ مِصْرَ، لِمَ السَّمَاءُ مَرْفُوعَةٌ ، وَالْأَرْضُ مَوْضُوعَةٌ؟»
شرح: اين ، بيان دليل سوم است بر هستىِ كردگارِ به تدبير و اشارت است به قول اللّه تعالى در سوره رعد: «وَ يُنشِئُ السَّحَابَ الثِّقَالَ»۱
.
مراد به سماء ، ابر و آسمان مى تواند بود . و واو ، حاليّه است و عاطفه نيز ممكن است .
يعنى: اى برادر مصريان! چرا ابر با آن سنگينى ، بالا برده شده ، بر حالى كه زمين زراعت و مانند آن به زير ابر گذاشته شده؟ مراد اين است كه : معلوم است كه به تدبير كردگارِ رزّاق است ، نه به مقتضاى طبع ابر و آن زمين و مانند آنها.
مخفى نماند كه ممكن است شرح اين به روشى ديگر ؛ و ظاهر ساختن آن ، محتاج است به بيان چهار مقدّمه :
اوّل آن كه : آدمى و مانند آن را شش جانب است : بالا و پايين و پيش و پس و راست و چپ . و امتياز بالا و پايين از هم ، به اعتبار سنگينى آدمى و مانند آن است . پس آن طرف كه اگر مانعى نباشد به آن طرف مى رود ، پايين است و مقابل آن ، بالا .
دوم آن كه : نسبت به ما ابر و مانند آن بالاست و زمين پايين است.
سوم آن كه : در اختصاص هر جسمى به ميل به جانبى ، بى مصلحت بينىِ كسى ، همين بس نيست كه آن اجسام با هم مختلف باشند در حقيقت و ذات ؛ بلكه مى بايد كه آن دو جانب نيز با هم مختلف باشند در حقيقت و ذات .
چهارم آن كه : جانب بالا و جانب پايين با هم مختلف نيستند در حقيقت و ذات ؛ بلكه متّحد در ذات ، متغاير در اعتبارند ؛ چه اگر سنگى در جايى باشد و آن را بالا برند به قدر پنج ذرع ، همين پنج ذرع ، نسبت به آن سنگ بالا بود ، بعد از آن ، پايين شد.
و بعد از تمهيد مقدّمات مى گوييم كه: چرا ابر و مانند آن ، نسبت به ما بالاست و زمين و مانند آن ، پايين است ، با وجود آن كه حقيقت بالا و پايين ، يكى است؟ پس اين تفاوت ، البتّه به مصلحتْ بينىِ كردگارِ به تدبير است .
و مى تواند بود كه مراد به سماء ، آسمان باشد و حاصل دليل اين باشد كه : هر كه فكر كند در آسمان و زمين ، مى داند كه جهان ، مانند خانه اى است كه نبوده و داناى حكيمى آن را بنا كرده براى كسى و به تصرّف او داده و مهيّا كرده در آن ، هر چه به آن احتياج است . پس آسمان ، مانند سقف است و زمين ، مانند فرش است و آفتاب و ستاره ها ، مانند چراغهاست و معدنها ، مانند ذخيره هاست و آدميزاد ، مانند كسى است كه خانه براى او بنا شده باشد و به تصرّف او باشد و اقسام حيوانات و نباتات و مانند آنها براى نفع اوست ، هر كدام به جاى خود .
و آن فكر كننده مى داند كه خالق جهان ، يگانه است و براى مصلحتى بزرگ آن را خلق كرده . پس آن مصلحت ، همين زادن و زيستن و مردن نخواهد بود ، چنانچه بيان شد در شرح «فَلَوْ كَانَتِ الْجَهَالَةُ جَائِزَةً» تا آخر ۲ ، در خطبه ، موافق آنچه در سوره الرحمن گفته كه: «وَ السَّمَآءَ رَفَعَهَا»۳ و گفته كه: «وَ الْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ * فِيهَا فَـكِهَةٌ وَالنَّخْلُ ذَاتُ الْأَكْمَامِ * وَ الْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَ الرَّيْحَانُ»۴ .