303
صافي در شرح کافي ج2

۰.اصل:«فَرَبُّنَا ـ تَبَارَكَ وَتَعَالى ـ لَا شِبْهَ لَهُ وَلَا ضِدَّ، وَلَا نِدَّ وَلَا كَيْفَ، وَلَا نِهَايَةَ، وَلَا تَبْصَارَ بَصَرٍ ، وَمُحَرَّمٌ عَلَى الْقُلُوبِ أَنْ تُمَثِّلَهُ، وَعَلَى الْأَوْهَامِ أَنْ تَحُدَّهُ، وَعَلَى الضَّمَائِرِ أَنْ تُكَوِّنَهُ ، جَلَّ وَعَزَّ عَنْ إِدَاتِ خَلْقِهِ ، وَسِمَاتِ ۱ بَرِيَّتِهِ، وَتَعَالى عَنْ ذلِكَ عُلُوّاً كَبِيراً».

شرح: الشِّبْه (به كسر شين و سكون باء؛ و به فتح شين و فتح باء): مانند در اسمِ جامدِ محض. الضِّدّ (به كسر ضاد): منافى، و همچشم در حكم. النِّدّ (به كسر نون و تشديد دال بى نقطه): مِثل، به معنى موافق در اكثر كيفيّات يا در حقيقت و ذات. النِّهَايَة (به كسر نون): آخر؛ خواه، آخر بقاء باشد و خواه، آخر صفاتِ كمال باشد.
التَّبْصَار (به فتح تاء دو نقطه در بالا و سكون باء يك نقطه و صاد بى نقطه و الف و راء بى نقطه، مصدر باب تَفعيل براى مبالغه): ديدن، چنانچه در عرف مى گويند كه: فلان كس مُبْصِر است (به كسر صاد مشدّده). و تِبْصَار (به كسر تاء) اسم مصدر است، مثل تَكرار (به فتح) و تِكرار (به كسر). و هر دو اين جا مناسب است. بَصَر (به فتح باء و فتح صاد) مُضافٌ إِلَيْه است؛ و اين اضافه از قبيلِ اضافه مصدر به آلت است.
الْمُحَرَّم (به صيغه اسم مفعولِ بابِ تَفْعيل): چيزى كه ممنوع باشد كسى از آن. و مراد اين جا، محال است.
التَّمْثِيل: صورت چيزى را به خاطر گذرانيدن. الْأَوْهَام (جمع وهم): خاطرها، و چيزهايى كه به خاطر گذرد. و اوّل مناسب تر است اين جا.
الْحَدّ (به فتح حاء بى نقطه و تشديد دال بى نقطه، مصدر بابِ «نصر»): قرار دادن طرف چيزى.
الضَّمَائِر (جمع ضَمير): دل هايى كه در آنها معيّن ها قرار گرفته باشد، و چيزهايى كه در دل قرار گرفته مدّتى. و اوّل مناسب تر است اين جا.
التَّكْوِين: تصوّر چيزى به عنوان تشخّص. الْأَدَات (به فتح همزه و دال بى نقطه و الف و تاء كشيده، جمع «أَدَاة» به تاء گرد): آلت ها؛ و اصلش «اَدَوَات» است و حذف واو در اين جا براى مناسبت «سَمَات» است. و اگر به زيادتى الف بعد از همزه و پيش از دال باشد، به معنى قوّت ها است. صاحب قاموس در همزه و الف منقلبه از ياء و دال بى نقطه گفته كه: «الآدُ: الصُّلْبُ، وَالْقُوَّةُ، كَاْلأَيْدِ». ۲
السَّمَاة (به كسر سين بى نقطه، جمع سِمَة): علامت ها. الْبَرِيّّة (به فتح باء يك نقطه و كسر راء بى نقطه و تشديد ياء دو نقطه در پايين): مخلوقات.
يعنى: پس صاحب كلِّ اختيارِ ما ـ تَبَارَكَ وَتَعَالى ـ نيست مانند در اسم جامدِ محضْ او را. و نيست او را همچشم در حكم. و نيست او را مثل. و نيست او را چگونگى. و نيست او را آخر به معنى اين كه هميشه باقى است، يا اين كه كمالات او غير متناهى است. و نيست او را بينندگىِ چشم. و محال است بر قلوب، اين كه صورت براى او قرار دهند و بر اوهام، اين كه طرف براى او قرار دهند و بر ضماير، اين كه ادراك تشخّص او كنند. بزرگ است و ابا دارد از آلت هاى مخلوقِ خود ـ مثل دست و پا ـ و از نشان هاى مخلوقات خود ـ مثل مكان و رنگ و بو و مانند آنها ـ و به غايت بلند مرتبه است از آنچه گفته شد بلندى اى بزرگ.

1.كافى مطبوع: «سمات» بدون واو .

2.القاموس المحيط، ج ۱، ص ۲۷۵ (أيد).


صافي در شرح کافي ج2
302

۰.اصل:«وَكَذلِكَ سَمَّيْنَا رَبَّنَا قَوِيّاً لَا بِقُوَّةِ الْبَطْشِ الْمَعْرُوفِ مِنَ الْمَخْلُوقِ، وَلَوْ كَانَتْ قُوَّتُهُ قُوَّةَ الْبَطْشِ الْمَعْرُوفِ مِنَ الْمَخْلُوقِ، لَوَقَعَ التَّشْبِيهُ، وَلَاحْتَمَلَ الزِّيَادَةَ ، ومَا احْتَمَلَ الزِّيَادَةَ احْتَمَلَ النُّقْصَانَ، وَمَا كَانَ نَاقِصاً كَانَ غَيْرَ قَدِيمٍ، وَمَا كَانَ غَيْرَ قَدِيمٍ كَانَ عَاجِزاً».

شرح: الْقَويّ: زورمند در گرفتنِ دشمن. الْقُوَّة: زورمندى در گرفتن دشمن. الْبَطْش (به فتح باء يك نقطه و سكون طاء بى نقطه): گرفتن دشمن به زور، چنانچه گفته در سوره بروج كه: «إِنَّ بَطْشَ رَبِّكَ لَشَدِيدٌ»۱ و دشمنى كردن، چنانچه گفته در سوره شعراء كه: «وَ إِذَا بَطَشْتُم بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ»۲ و هر دو اين جا مناسب است.
التَّشْبِيه: چيزى را مانندِ چيزى ديگر شمردن در اسم جامدِ محض، مثل جسم، يا در كيفيّت به معنى خصوصيّتى كه كائنِ فِي نَفْسِهِ باشد در هر دو.
ضمير احْتَمَلَ راجع به اللّه تعالى است. الاِحْتِمَال: تاب داشتن. الزِّيَادَة: فزودن چيزى به حدوثِ كيفيّتى در آن، يا به انضمام آن به مثل خود. و ضدّ آن، نقصان است.
يعنى: و همچنان نام برديم صاحب كلّ اختيارِ خود را «قَوى» به محضِ معيّنى كه مقابلِ ضعيف است و آن زورمند است در گرفتنِ دشمن، امّا نه به زور گرفتنى كه متعارف است از مخلوقان و آن، بى اعضا و كيفيّت نمى باشد. و اگر مى بود زورِ اللّه تعالى آن زور گرفتنى كه متعارف است از مخلوقان، هر آينه فرود مى آمد بر او تشبيه به ديگران در اعضا و كيفيّت و هر آينه تاب مى داشت اللّه تعالى فزودن را. و هر چه احتمالِ فزودن داشته باشد، احتمال نقصان دارد؛ و هر چه ناقص باشد، قديم نيست؛ و هر چه قديم نيست، عاجز است؛ چه مخلوقِ ديگرى است.

1.البروج (۸۵): ۱۲.

2.شعراء (۲۶): ۱۳۰.

  • نام منبع :
    صافي در شرح کافي ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : درایتی، محمد حسین ؛ احمدی جلفایی، حمید
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 64438
صفحه از 612
پرینت  ارسال به