۰.اصل: فَقَالَ:«يَا فَتْحُ، إِنَّمَا قُلْنَا: اللَّطِيفُ؛ لِلْخَلْقِ اللَّطِيفِ، لِعِلْمِهِ ۱ بِالشَّيْءِ اللَّطِيفِ، أَ وَلَا تَرى ـ وَفَّقَكَ اللّه ُ وَثَبَّتَكَ ـ إِلى أَثَرِ صُنْعِهِ فِي النَّبَاتِ اللَّطِيفِ وَغَيْرِ اللَّطِيفِ؛ وَمِنَ الْخَلْقِ اللَّطِيفِ، وَمِنَ الْحَيَوَانِ الصُّغَارِ، وَمِنَ الْبَعُوضِ وَالْجِرْجِسِ ، وَمَا هُوَ أَصْغَرُ مِنْهَا مَا لَا يَكَادُ تَسْتَبِينُهُ الْعُيُونُ، بَلْ لَا يَكَادُ يُسْتَبَانُ ـ لِصِغَرِهِ ـ الذَّكَرُ مِنَ الْاُنْثى، وَالْحَدَثُ الْمَوْلُودُ مِنَ الْقَدِيمِ» .
شرح: حصرِ مفهوم از إِنَّمَا، حقيقى نيست، به قرينه آنچه مى آيد در حديث دوّمِ اين باب كه: «وَأَمَّا اللَّطِيف» تا آخر. پس نسبت به معانىِ لُطف در مخلوقات است.
الْخَلْق: آفريدن، و آفريده شده. لِعِلْمِهِ، متعلّق به لِلْخَلْق است، يا بدل لِلْخَلْق است.
همزه، براى استفهام است. و واو، براى عطف بر جمله اى است مقدّر. پس تقدير اين است كه: «أَ لَا تَرى إِلى أَثَرِ صُنْعِهِ فِي السَّموَاتِ وَالْأَرْضِ وَ لَا تَرى» تا آخر.
وَمِنَ الخَلْق، عطف است بر فِي النَّبَاتِ، براى اشارت به اين كه مراد اين جا بيانِ دو قسم اثر لطفِ اللّه تعالى است؛ قسم اوّل: افعال خودش، مثل نباتات. و قسم دوم: افعالى كه صادر مى شود از مخلوقاتش به تدبير او، مثل افعال روح انسان و مانند آن. پس مراد به الْخَلْقِ اللَّطِيفِ، روح انسان است.
الْحَيَوان (به فتح حاء و فتح ياء) : جاندار. و مراد اين جا، مَاعَدَاىِ انسان است از حيوانات. صُغَار (به ضمّ صاد بى نقطه و تخفيف غين با نقطه) مفرد است، به معنى كوچك. الْبَعُوض (به فتح باء يك نقطه) جمع بعوضة: پشه ها؛ و عطف وَ مِنَ الْبَعُوض بر مِنَ الْحَيَوانِ الصُّغَار، از قبيل عطفِ خاصّ بر عامّ است.
الْجِرْجِس (به كسر جيم و سكون راء بى نقطه و كسر جيم و سين بى نقطه): نوعى از پشه كه كوچك است؛ و عطف آن بر «الْبَعُوض» از قبيل عطفِ خاصّ بر عامّ است.
وَمَا هُوَ أَصْغَرُ، عطف است بر «الْبَعُوض». «مِنْ» در مِنْهَا، براى تبعيض است. و ضمير، راجع به «بَعُوض» است. و مُفَضَّلٌ عليه، محذوف است به تقديرِ «أَصْغَرُ حَيَوَانِ» و مى تواند بود كه «مِنْ» صله اَفعلُ التَّفْضيل باشد و «مِنْهَا» به تقديرِ «مِنْ سَايِر» باشد، بنا بر آنچه مذكور است در «كِتَابُ الرَّوْضَة» در عُشر ششمِ رُبع سوم كه: «مَا خَلَقَ اللّهُ ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ خَلْقاً أَصْغَرَ مِنَ الْبَعُوضِ، وَالْجِرْجِسُ أَصْغَرُ مِنَ الْبَعُوضِ، وَالَّذِي نُسَمِّيهِ نَحْنُ الْوَلَعَ أَصْغَرُ مِنَ الْجِرْجِسِ، وَ مَا فِي الْفِيلِ شَيْءٌ إِلَا (وَ فِيهِ مِثْلُهُ، وَفُضِّلَ عَلَى الْفِيلِ بِالْجَنَاحَيْنِ» ۲ .
مَا موصوله است و مجرور است محلّاً و عطف بيانِ مَا هُوَ أَصْغَر است. الاِسْتِبَانَة (به باء يك نقطه و نون): ديدنِ آشكار. الْعُيُون (جمع عين): چشم ها؛ و مراد اين جا، چشم هاى متعارف است در مردمان كه ديدنِ آنها بسيار تند نيست و به روشِ عادت است.
بَلْ براى اضراب است از مقدّمه اى كه جزء استدلال است سوى مقدّمه ديگر به جاى آن، تا استدلال، ظاهرتر شود؛ چه اوّل، بيان كوچكى آن نوع است و دوم، بيان كوچكى آلت نر و آلت ماده و كوچكىِ مَا بِهِ التَّفَاوُت در جُثّه پدر و مادر و جُثّه فرزندان است؛ چه اينها باعث اين است كه تميز نتوانند كرد يكديگر را و قابل جماع را از غير قابل؛ و معاش ايشان مُخْتَلّ شود، و مَعَ هذَا تميز مى كنند. ۳
پس جارّ و مجرور در لِصِغَرِهِ، متعلّق به لَا يَكَادُ است. و الذَكَر، مرفوع و نايب فاعل يُسْتَبَانُ است. «مِن» در مِنَ الْاُنْثى براى تميز ميان ضدّين است و همچنين در مِنَ الْقَدِيم. الْحَدَث (به فتح حاء بى نقطه و فتح دال بى نقطه و ثاء سه نقطه) : تازه به هم رسيده.
يعنى: پس گفت كه: اى فتح! جز اين نيست كه گفتيم در اين مقام كه: اللّه تعالى لطيف است و بس، به سبب آفريدنى كه لطيف است، به سبب علم اوست به چيز لطيف؛ آيا نيز نگاه نمى كنى ـ توفيق دهاد تو را اللّه تعالى و ثابت قدم كُناد تو را ـ سوى اثرِ صنعت اللّه تعالى كه ظاهر است در گياهِ نازك، مثل گل هاى رنگارنگ و گياه بزرگ، مثل درخت چنار كه رگ هاى آن در زمين و رگ هاى برگ هاى آن و آبخورِ آنها در كمال نازكى است و ظاهر است از روح انسان، كه دقايقِ فكر و تدبير از او صادر مى شود به نازك كارى كردگار آن.
و ظاهر است از حيوان كوچك ـ مثل گنجشك و مورچه و مانند آنها ـ كه تدبير معاش خود مى كنند به نازك كارىِ كردگار ايشان؛ و از پشه ها و جِرْجِس و آنچه كوچك تر حيوانى است از جمله پشه ها، چيزى كه نزديك نيست اين كه بيند آن را آشكار چشم هاى متعارف؛ بلكه نزديك نيست كه ديده شود آشكار، از بس كه كوچك است نرِ آن، به روشى كه تميز كرده شود از ماده آن و تازه زاييده شده از كهنه؛ و همچنين تميز نمى شود آشكار، فرزند از مادر و پدر.