33
صافي در شرح کافي ج2

شرح: عبد الكريم بن ابى العوجاء از شاگردان حسن بصرى بوده و از بس كه اقوال مختلفه از حسن شنيده ، زنديق شده ، چنانچه مى آيد در «كتاب الحجّ» در حديث اوّلِ «باب ابتلاء الخلق و اختيارهم بالكعبة» كه باب ششم است .
و عبد اللّه بن المُقَفَّع (به ضمّ ميم و فتح قاف و تشديد فاء مفتوحه و عين بى نقطه) اوّل كسى است كه در شهرهاى اسلام ، كتاب هاى منطق ارسطو را براى منصور دوانيقى از زبان يونانى به زبان عربى نقل كرد.
الْاءيجَاب : ثابت ساختن چيزى ، مثل قرار دادن نامى براى كسى . الرَّعَاع (به فتح راء بى نقطه و دو عين بى نقطه) : جمعى خسيس كه براى لب نان ، خدمت هر ناكسى كنند . الْاءفْسَاد : باطل كردن چيزى و برگردانيدن آن چيز به صاحبش . الْاءحْلَال (به حاء بى نقطه) : جايى و مرتبه اى براى كسى قرار دادن . أمَّا (به فتح همزه و تشديد ميم) براى تفصيل است و به تخفيف ميم ، براى تنبيه است ؛ و اين جا هر دو ، مناسب است .
يعنى : حكايت كرد با من مردى از ياران من ، گفت كه: بودم من و ابن ابى العوجاء و عبد اللّه بن المُقَفَّع در مسجد مكّه . پس گفت ابن المُقَفَّع كه: مى بينيد اين گروه را ـ و اشارت كرد به دست خود به جايى كه مردمان ، طواف مى كردند در آن بر دور كعبه . مراد اين است كه اشارت به اهل طواف كرد ـ نيست از ايشان يك كس كه ثابت كنم براى او نام مردمى ۱ را ، مگر آن مردِ بزرگِ نشسته ـ مرادش امام جعفر صادق عليه السلام بود ـ امّا غير او ، پس خسيسان و ستوران اند.
پس گفت ابن ابى العوجاء كه: و چگونه ثابت كردى اين نام را براى اين بزرگ و براى ايشان ثابت نكردى؟
مرادش اين است كه همگى يك بابت اند ۲ و او هم لايق اين نام نيست .
گفت كه: براى اين كه ديدم در او چيزى كه نديدم در ايشان. پس گفت او را ابن ابى العوجاء كه: چاره نيست از آزمودنِ آنچه گفتى در آن بزرگ از خودش . مرادش اين است كه مى بايد كه با خودش سخن گويم تا آزمايم .
راوى گفت كه: پس گفت او را ابن المُقَفَّع كه: اين كار مكن ؛ چه من مى ترسم كه باطل كند و برگرداند بر تو آنچه را كه در دست دارى و به آن مى نازى از گفتگوها.
پس گفت ابن ابى العوجاء كه : نيست اين اعتقادىِ تو ، و ليك مى ترسى كه اگر با او سخن گويم ، سست شود اعتقاد تو به او نزد من در اين كه قرار دادى او را در جايى كه بيان كردى.
پس گفت ابن المُقَفَّع كه: امّا چون خيال كردى بر من اين ترس را ، پس برخيز و برو سوى او و خود را نگاه دار چندان كه مى توانى از لغزش در گفتگو .

1.«ثابت كنم براى او نام مردمى را» ؛ يعنى او را انسان و يا آدمى نام بنهم .

2.از يك بابت بودن ، يعنى همگى هم سنخ بودن و از يك جنس و رتبه و شايستگى برخوردار بودن . ر .ك : لغت نامه دهخدا (بابت) .


صافي در شرح کافي ج2
32

۰.اصل:قَالَ: فَـآمَنَ الزِّنْدِيقُ عَلى يَدَيْ أَبِي عَبْدِ اللّه ِ عليه السلام ، فَقَالَ لَهُ حُمْرَانُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ، إِنْ آمَنَتِ الزَّنَادِقَةُ عَلى يَدَيْكَ فَقَدْ آمَنَ الْكُفَّارُ عَلى يَدَيْ أَبِيكَ.
فَقَالَ الْمُؤْمِنُ الَّذِي آمَنَ عَلى يَدَيْ أَبِي عَبْدِ اللّه ِ عليه السلام : اجْعَلْنِي مِنْ تَلَامِذَتِكَ، فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللّه ِ عليه السلام :
«يَا هِشَامَ بْنَ الْحَكَمِ، خُذْهُ إِلَيْكَ وَعَلِّمْهُ» فَعَلَّمَهُ هِشَامٌ؛ وَكَانَ ۱ مُعَلِّمَ أَهْلِ الشَّامِ وَأَهْلِ مِصْرَ الْاءِيمَانَ ، وَحَسُنَتْ طَهَارَتُهُ حَتّى رَضِيَ بِهَا أَبُو عَبْدِ اللّه ِ عليه السلام .

شرح: فَعَلَّمَهُ تا الْاءيمَانَ يا تا آخر ، كلام علىّ بن منصور است .
يعنى : هشام بن الحكم گفت كه: پس ايمان آورد زنديق به كردگارِ به تدبير بر دو دست امام جعفر صادق عليه السلام . پس گفت امام عليه السلام را حمران بن أعين كه: قربانت شوم! اگر ايمان آوردند زنادقه بر دو دست تو ، تعجّبى نيست ؛ چه ايمان آوردند مشركان بر دو دست پدر تو ـ مراد ، رسول اللّه ، يا امير المؤمنين عليهماالسلاماست ـ پس گفت آن مؤمنى كه ايمان آورد بر دو دست امام جعفر صادق عليه السلام كه: بگردان مرا از جمله شاگردان خود. پس گفت امام عليه السلام كه: اى هشام بن الحكم! بگير او را سوى خود .
پس تعليم كرد او را احكام الهى و هشام بود تعليم كننده اهل شام و اهل مصر ، احكام الهى را كه عمل به آنها علامت ايمان است . و نيكو شد پاكيزگىِ آن مؤمن در ياد گرفتن و عمل به احكام الهى تا به حدّى كه خشنود شد به آن پاكيزگىِ او ، امام جعفر صادق عليه السلام .

[حديث] دوم

۰.اصل:[عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي هَاشِمٍ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَسِّنٍ الْمِيثَمِيِّ، قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي مَنْصُورٍ الْمُتَطَبِّبِ، فَقَالَ:] أَخْبَرَنِي رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِي، قَالَ:كُنْتُ أَنَا وَابْنُ أَبِي الْعَوْجَاءِ وَعَبْدُ اللّه ِ بْنُ الْمُقَفَّعِ فِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ، فَقَالَ ابْنُ الْمُقَفَّعِ: تَرَوْنَ هذَا الْخَلْقَ؟ ـ وَأَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلى مَوْضِعِ الطَّوَافِ ـ مَا مِنْهُمْ أَحَدٌ أُوجِبُ لَهُ اسْمَ الْاءِنْسَانِيَّةِ إِلَا ذلِكَ الشَّيْخُ الْجَالِسُ ـ يَعْنِي أَبَا عَبْدِ اللّه ِ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ عليهماالسلام ـ فَأَمَّا الْبَاقُونَ، فَرَعَاعٌ وَبَهَائِمُ.
فَقَالَ لَهُ ابْنُ أَبِي الْعَوْجَاءِ: وَكَيْفَ أَوْجَبْتَ هذَا الِاسْمَ لِهذَا الشَّيْخِ دُونَ هؤُلَاءِ؟
قَالَ : لِأَنِّي رَأَيْتُ عِنْدَهُ مَا لَمْ أَرَهُ عِنْدَهُمْ، فَقَالَ لَهُ ابْنُ أَبِي الْعَوْجَاءِ: لَابُدَّ مِنِ اخْتِبَارِ مَا قُلْتَ فِيهِ مِنْهُ .
قَالَ: فَقَالَ لَهُ ۲ ابْنُ الْمُقَفَّعِ: لَا تَفْعَلْ؛ فَإِنِّي أَخَافُ أَنْ يُفْسِدَ عَلَيْكَ مَا فِي يَدِكَ، فَقَالَ: لَيْسَ ذَا رَأْيَكَ، وَلكِنْ تَخَافُ أَنْ يَضْعُفَ رَأْيُكَ عِنْدِي فِي إِحْلَالِكَ إِيَّاهُ الْمَحَلَّ الَّذِي وَصَفْتَ، فَقَالَ ابْنُ الْمُقَفَّعِ: أَمَّا إِذَا تَوَهَّمْتَ عَلَيَّ هذَا، فَقُمْ إِلَيْهِ، وَتَحَفَّظْ مَا اسْتَطَعْتَ مِنَ الزَّلَلِ .

1.كافى مطبوع : «فكان» .

2.كافى مطبوع : - «له» .

  • نام منبع :
    صافي در شرح کافي ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : درایتی، محمد حسین ؛ احمدی جلفایی، حمید
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 65465
صفحه از 612
پرینت  ارسال به