321
صافي در شرح کافي ج2

صافي در شرح کافي ج2
320

۰.اصل:«فَلَمَّا رَأَيْنَا صِغَرَ ذلِكَ فِي لُطْفِهِ، وَاهْتِدَاءَهُ لِلسِّفَادِ ، والْهَرَبَ مِنَ الْمَوْتِ، وَالْجَمْعَ لِمَا يُصْلِحُهُ، وَمَا فِي لُجَجِ الْبِحَارِ، وَمَا فِي لِحَاءِ الْأَشْجَارِ وَالْمَفَاوِزِ وَالْقِفَارِ، وَإِفْهَامَ بَعْضِهَا عَنْ بَعْضٍ مَنْطِقَهَا، وَمَا يَفْهَمُ بِهِ أَوْلَادُهَا عَنْهَا، وَنَقْلَهَا الْغِذَاءَ إِلَيْهَا ، ثُمَّ تَأْلِيفَ أَلْوَانِهَا : حُمْرَةٍ مَعَ صُفْرَةٍ ، وَبَيَاضٍ مَعَ حُمْرَةٍ، وَإِنَّهُ مَا لَا تَكَادُ عُيُونُنَا تَسْتَبِينُهُ، لِدَمَامَةِ خَلْقِهَا لَا تَرَاهُ عُيُونُنَا، وَلَا تَلْمِسُهُ أَيْدِينَا، عَلِمْنَا أَنَّ خَالِقَ هذَا الْخَلْقِ لَطِيفٌ، لَطُفَ بِخَلْقِ مَا سَمَّيْنَاهُ بِلَا عِلَاجٍ وَلَا أَدَاةٍ وَلَا آلَةٍ، وَأَنَّ كُلَّ صَانِعِ شَيْءٍ فَمِنْ شَيْءٍ صَنَعَ، وَاللّه ُ ـ الْخَالِقُ اللَّطِيفُ الْجَلِيلُ ـ خَلَقَ وَصَنَعَ لَا مِنْ شَيْءٍ».

شرح: فاء، براى بيان است. ذلِكَ اشاره است به «حيوان صُغار» و «بَعُوض» و «جِرْجِس» و «مَا هُوَ أَصْغَرُ مِنْهَا».
فِي به معنى «مَعَ» است. و اهْتِدَأَهُ عطف است بر لُطْفِهِ، به عطف تفسير. السِّفَاد (به كسر سين بى نقطه و تخفيف فاء و دال بى نقطه، مصدر باب «ضَرَبَ» و «عَلِمَ»): جستن نر بر ماده.
هَرَبَ، به فتح هاء و فتح راء بى نقطه و باء يك نقطه است. وَمَا فِي لُجَج، عطف است بر صِغَر؛ و عبارت از انواع ديگر حيوانات است. و مى تواند بود كه عطف بر مَا يُصْلِحُهُ باشد. و مؤيّد دوم اين است كه در كتاب ابن بابويه به جاى وَمَا، «مِمَّا» است. ۱
اللُّجَج (به ضمّ لام و فتح جيم اُولى) جمع لُجَّة (به ضمّ لام و تشديد جيم): مواضع دريا كه قعر آنها بسيار دور است.
اللِّحاء (به كسر لام و تخفيف حاء بى نقطه و الف ممدوده): پوست درخت. إِفْهَام مصدر باب اِفعال است، به معنى فهمانيدن؛ و منصوب است به عطف بر صِغَر.
ضمير بَعْضِهَا راجع به انواع حيوان است. تعديه «إفْهَام» به عَنْ، به تضمينِ معنىِ كشف است.
بَعْض مضاف است و مراد اين است كه: بعضِ انواع حيوانات، بعض منطق خود را مى فهمانند به ما، چنانچه اسب در وقتِ جو، طلبِ جو مى كند به صوتى كه معروف است.
مَا موصوله، معطوف بر صِغَر است. يُفهَمُ به صيغه مضارع غايب معلومِ باب «عَلِمَ» است. نَقْلَهَا منصوب به عطف بر صِغَر است.
ثُمَّ عطف است بر صِغَر؛ و براى تعجّب است. حُمْرَةٍ مجرور و بدلِ تفصيلِ أّلْوَانُهَا است. إِنَّهُ، به كسر همزه و تشديد نون؛ و ضمير، راجع به آنچه مرئى و محسوس شده است.
مَا موصوله، مرفوع است محلّاً و خبر إِنَّ است و مراد، اين است كه بيانِ آنچه مذكور شد از ظاهر حيوانات، متضمنّ بيانِ خبرى است كه مذكور نشده از باطن حيوانات؛ بنا بر اين كه از رعايت انواع حكمت در ظاهر، مستنبط مى شود رعايتِ حكمتِ بسيار در باطن حيوانات كه محسوس و مشاهده نمى شود.
و مى تواند بود كه «أَنْهِ» (به فتح همزه و سكون نون و كسر هاء) به صيغه امرِ مُعْتَلّ اللّامِ باب اِفعال باشد و مأخوذ باشد از نهى، كه ضدّ امر است؛ و مَا موصوله، محلّاً منصوب و مفعول «أَنْهِ» باشد. الإنهاء: ترك چيزى چنانچه گويا كه آن چيز ناهى است از ارتكاب آن؛ و ابن اثير در نهاية گفته كه:
وَفِيهِ: قُلْتُ لِرَسُولِ اللّهِ عليهم السلام : هَلْ مِنْ سَاعَةٍ أَقْرَبُ إِلَى اللّهِ؟ قَالَ: نَعَمْ، جَوْفُ اللَّيْلِ الآخِرُ، فَصَلِّ حَتّى تُصْبِحَ، ثُمَّ أَنْهِهْ حَتّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ. قَوْلُهُ: «أَنْهِهْ» بِمَعْنى اِنْتَهِ. وَقَدْ أَنْهَى الرَّجُلُ إِذَا انْتَهى ۲ .
پس مقصود اين باشد كه طلبِ بيانِ تفصيلىِ آنچه در درون آن حيوانات است، از من مكن؛ زيرا كه دقايق حكمت در آنها بسيار است و چون محسوس نمى شود، فهم تو به آنها آسان نمى رسد و معلوم من شده به استنباط.
الدَّمَامَة (به فتح دال بى نقطه): كوتاهى و كوچكى. عَلِمْنَا جواب لَمَّا است. الْعِلَاج (به كسر عين، مصدر باب مفاعله): جنبيدن براى كارى. الْأدَاة (به فتح همزه): جسمى از جمله بدن كه تحريك آن، وسيله كارى شود، مثل عضلاتِ قبض و بسط در بدن. الْالَة (به فتح همزه و الف و تخفيف لام) : جسمى خارج از بدن كه وسيله كارى شود، مثل تيشه و ارّه براى نجّار.
و أَنَّ (به فتح همزه و تشديد نون) عطف است بر أَنَّ خَالِقَ تا آخر؛ چه واو در وَاللّهِ حاليّه است. و متعلّق عَلِمْنَا حقيقتا در اين جا جمله حاليّه است، نه جمله مقدّم بر أَنَّ؛ چه از آنچه گفته شد، معلوم نمى شود؛ بلكه از خارج معلوم است.
يعنى: بيانِ اين آن كه: وقتى كه ديديم كوچكى حيوان كوچك را با نازكى آن در كارش و راه يافتنِ آن براى جَستن نَرَش بر ماده اش و گريختن از مردن به سبب آفات و جمع كردن آنچه را كه نفع آن در آن است و آنچه را كه در جاهاى پر قعر درياهاست و آنچه را كه در پوست درختان است و در صحراهاست و در زمين هاى بى آب و علف است؛ و ديديم فهمانيدن و پرده برداشتن بعضِ حيوانات از بعضِ سخن خودشان براى ما؛ و ديديم آنچه را كه مى فهمند به آن، فرزندانِ حيوانات از حيوانات؛ و ديديم نقل حيوانات، خوردنى را سوى فرزندان، بعد از آن ديديم الفت دادن رنگ هاى حيوانات را با يكديگر، سرخى با زردى و سفيدى با سرخى.
و به درستى كه بيانِ آنچه مذكور شد، بيانِ چيزى است كه نزديك نيست چشم هاى ما كه بيند آن را آشكار؛ براى كوچكىِ خلقت آن حيوانات، نمى بيند آن را چشم هاى ما و به لمس درنمى يابد آن را دست هاى ما، دانستيم اين را كه آفريدگار اين جهان، نازك است در كار، نازكى كرده به آفريدنِ آنچه نام برديم، بى حركتى و بى مددِ عضوى و بى مدد آلتى و اين را كه هر سازنده چيزى، پسْ از چيزى كه ماده آن باشد، صنعت مى كند.
مراد اين است كه نازكىِ او سهل است و حال آن كه اللّه تعالى كه آفريدگار نازكِ بزرگ است، آفريد و صنعت كرد نه از چيزى.

1.التوحيد، ص ۱۸۵، ح ۱.

2.النهاية، ج ۵ ، ص ۱۳۹، (نها).

  • نام منبع :
    صافي در شرح کافي ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : درایتی، محمد حسین ؛ احمدی جلفایی، حمید
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 65427
صفحه از 612
پرینت  ارسال به