شرح: الْخَرْت (به فتح و ضمّ خاء با نقطه و سكون راء بى نقطه و تاء دو نقطه در بالا): سوراخ گوش و مانند آن. ضمير لكِنَّهُ راجع به مصدر سُمِّيَ است، يا براى شأن است. و بنابر اوّل، أَخْبَرَ به صيغه معلوم است. و بنابر دوم، به صيغه مجهول است.
يعنى: و ناميده شده صاحب كلّ اختيارِ ما شنوا، نه به سوراخى كه در او باشد، شنود به آن سوراخ آواز را؛ و نبيند به آن سوراخ چيزى را، چنانچه سوراخى كه ما مى شنويم به آن سوراخ، نداريم قوّت بر ديدن به آن سوراخ، وليك ناميدنِ اللّه تعالى شنوا خبر داده اين را كه پنهان نيست بر او چيزى از آوازها، نيست بر آن روش كه ناميده شده ايم ما، پس به تحقيق جمع كرد ما را با اللّه تعالى نامى كه مشتقّ از «سَمْع» است و مختلف شده معنى.
۰.اصل:«وَهكَذَا الْبَصَرُ لَا بِخَرْتٍ مِنْهُ أَبْصَرَ، كَمَا أَنَّا نُبْصِرُ بِخَرْتٍ مِنَّا لَا نَنْتَفِعُ بِهِ فِي غَيْرِهِ، وَلكِنَّ اللّه َ بَصِيرٌ لَا يَحْتَمِلُ شَخْصاً مَنْظُوراً إِلَيْهِ، فَقَدْ جَمَعْنَا الِاسْمَ، وَاخْتَلَفَ الْمَعْنى».
شرح: لَا يَحْتَمِلُ (به حاء بى نقطه و ميم) به صيغه معلومِ باب افتعال است. الاِحْتِمَال: بارِ خود كردن چيزى را؛ و اين جا عبارت است از مشغول شدن به چيزى به روشى كه مانعِ ديدن چيزهاى ديگر شود. و در كتاب توحيد ابن بابويه: «لَا يَجْهَلُ» به جيم و هاء از باب «عَلِمَ» است. ۱
يعنى: و همچنين است ديدن؛ چه نه به شكافى كه از اعضاى او باشد ديد، چنانچه ما مى بينيم به شكافى كه از اعضاى ماست؛ منتفع نمى شويم به آن شكاف در غيرِ ديدن مثل شنيدن، وليك اللّه تعالى بيناست، بارِ خود نمى كند شخصى را كه مَنْظُور إِلَيْه باشد، پس جمع كرد ما را با اللّه تعالى اسمِ «بَصِير» و مختلف شد معنى.
۰.اصل:«وَهُوَ قَائِمٌ لَيْسَ عَلى مَعْنَى انْتِصَابٍ وَقِيَامٍ عَلى سَاقٍ فِي كَبَدٍ كَمَا قَامَتِ الْأَشْيَاءُ، وَلكِنْ «قَائِمٌ» يُخْبِرُ أَنَّهُ حَافِظٌ ، كَقَوْلِ الرَّجُلِ: الْقَائِمُ بِأَمْرِنَا فُلَانٌ، وَاللّه ُ هُوَ الْقَائِمُ عَلى كُلِّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ، وَالْقَائِمُ أَيْضاً فِي كَلَامِ النَّاسِ: الْبَاقِي؛ وَالْقَائِمُ أَيْضاً يُخْبِرُ عَنِ الْكِفَايَةِ، كَقَوْلِكَ لِلرَّجُلِ: قُمْ بِأَمْرِ بَنِي فُلَانٍ، أَيِ اكْفِهِمْ، وَالْقَائِمُ مِنَّا قَائِمٌ عَلى سَاقٍ، فَقَدْ جَمَعَنَا الِاسْمَ وَلَمْ يَجْمَعِ ۲ الْمَعْنى».