341
صافي در شرح کافي ج2

۰.اصل:«وَأَمَّا الْبَاطِنُ، فَلَيْسَ عَلى مَعْنَى الِاسْتِبْطَانِ لِلْأَشْيَاءِ بِأَنْ يَغُورَ فِيهَا، وَلكِنْ ذلِكَ مِنْهُ عَلَى اسْتِبْطَانِهِ لِلْأَشْيَاءِ عِلْماً وَحِفْظاً وَتَدْبِيراً، كَقَوْلِ الْقَائِلِ: أَبْطَنْتُهُ: يَعْنِي خَبَرْتُهُ وَعَلِمْتُ مَكْتُومَ سِرِّهِ، وَالْبَاطِنُ مِنَّا: الْغَائِبُ فِي الشَّيْءِ، الْمُسْتَتِرُ، وَقَدْ جَمَعْنَا الِاسْمَ، وَاخْتَلَفَ الْمَعْنى».

شرح: الْبَاطِن: رسيده به درون هر چيز. الاِسْتِبْطَان و الْاءِبْطَان: رسيدن به درون چيزى، خواه با رسيدن به درون هر چيز باشد و خواه نه.
الْخُبْر (به ضمّ خاء با نقطه و سكون باء يك نقطه و راء بى نقطه، مصدر باب «نَصَرَ»): آزمودن. و همچنين است «خِبره» به كسر خاء.
يعنى: و امّا «رسيده به درونِ هر چيز» كه در اسماى اللّه تعالى مذكور مى شود، پس نيست بر معنى رسيدن به درون چيزها به اين روش كه فرو رود در آنها، وليك آن از اللّه تعالى بنابر رسيدن به درون هر چيز از روى علم و تدبير است، مانند گفتن كسى كه گويد: رسيدم به درونِ فلان كس و مرادش اين باشد كه: آزمودم او را و دانستم پنهانِ سرّش را كه در دل دارد. و «باطن» از جمله ما، غايب از نظر خلايق در چيزى است كه خزيده و پوشيده باشد در آن. و به تحقيق جمع كرده ما را با اللّه تعالى نام «باطن» و مختلف شده معنى.

۰.اصل:«وَأَمَّا الْقَاهِرُ، فَلَيْسَ عَلى مَعْنى عِلَاجٍ وَنَصَبٍ وَاحْتِيَالٍ وَمُدَارَاةٍ وَمَكْرٍ، كَمَا يَقْهَرُ الْعِبَادُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً ، وَالْمَقْهُورُ مِنْهُمْ يَعُودُ قَاهِراً، وَالْقَاهِرُ يَعُودُ مَقْهُوراً، وَلكِنْ ذلِكَ مِنَ اللّه ِ ـ تَبَارَكَ وَتَعَالى ـ عَلى أَنَّ جَمِيعَ مَا خَلَقَ مُلْبَسٌ بِهِ الذُّلُّ لِفَاعِلِهِ، وَقِلَّةٌ ۱ لِمَا أَرَادَ بِهِ، لَمْ يَخْرُجْ مِنْهُ طَرْفَةَ عَيْنٍ أَنْ يَقُولَ لَهُ: «كُنْ» فَيَكُونُ ، وَالْقَاهِرُ مِنَّا عَلى مَا ذَكَرْتُ وَوَصَفْتُ، فَقَدْ جَمَعْنَا الِاسْمَ ، وَاخْتَلَفَ الْمَعْنى».

1.كافى مطبوع: + «الامتناع».


صافي در شرح کافي ج2
340

شرح: التَّسَنُّم (به سين بى نقطه و تشديد نون مضمومه، مصدر باب تفعّل): بالا رفتن. الذُّرى (به ضمّ ذال با نقطه و راء بى نقطه و الف) جمع ذُرْوَه (به ضمّ و كسر ذال با نقطه و سكون راء بى نقطه): بلندى چيزى.
الْقَدر (به فتح قاف و فتح و سكون دال): جارى ساختن كسى حكم خود را بر چيزى بعد از دانستنِ او مرتبه و مقدار آن چيز را.
الْفَلَج (به فتح فاء و سكون لام و جيم، مصدر باب «نَصَرَ» و «ضَرَبَ»): ظفر يافتن بر دشمن. و به ضمّ فاء، اسم مصدر است.
وَ لَا يَخْفى عطف است بر الظَّاهِرُ لِمَنْ أَرَادَهُ. و ضمير عَلَيْهِ، راجع به اللّه است. و يُرى (به ياء دو نقطه در پايين و راء بى نقطه و الف) به صيغه مضارع غايبِ مجهولِ باب «مَنَعَ» است. و ضمير مستتر در آن، راجع به مَا است.
أَيّ ظَاهِرٍ استفهام انكارى است؛ و لهذا استدلال كرده بر آن كه گفته: لِأَنَّكَ لَا تَعْدَمُ تا آخر. «تَعْدَمُ» به صيغه مضارع مخاطبِ معلومِ باب «عَلِمَ» است.
يعنى: و امّا نمايان كه مذكور مى شود در اسماى اللّه تعالى، پس نيست براى معنى اين كه بالاست چيزها را به سوار شدن بالاى آنها و نشستن بر آنها و بالا رفتن بر بلندى هاى آنها؛ و ليك آن، نمايان بودن براى قهر و غلبه اوست چيزها را و تقدير او بر آن چيزها هر چه را كه خواهد، همچو گفتنِ مرد كه: نمايان شدم بر دشمنان خود. و نمايان كرد مرا اللّه تعالى بر دشمن من؛ چه خبر مى دهد اين سخن از ظفر يافتن و غالب شدن، پس همچنين است نمايان شدنِ اللّه تعالى بر چيزها.
و وجه ديگر نمايان بودنِ اللّه تعالى اين است كه: نمايان است نزد كسى كه طلب كرد او را براى حاجت ها و پنهان نيست بر او چيزى و اين كه اللّه تعالى مدبّر هر چيزى است كه ديده مى شود، پس كدام نمايان نمايان تر و واضح تر از اللّه ـ تَبَارَكَ وَ تَعَالى ـ است؟ چه تو نايابنده نمى شوى صنعت و تدبير او را هر جا كه توجّه كنى و در خودت از آثار تدبير او آن قدر هست كه بى نياز مى كند تو را از مشاهده چيزى ديگر.
و نمايان از ما به وجه دوم، نمايان است به ذات خود و معلوم است به سبب تميز از شريك در اسم جامدِ محض خود، مثل جسم. پس به تحقيق جمع كرد ما را با اللّه تعالى نام «ظَاهر» به يكى از آن دو وجه و جمع نكرد ما را با او معنى.

  • نام منبع :
    صافي در شرح کافي ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : درایتی، محمد حسین ؛ احمدی جلفایی، حمید
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 60969
صفحه از 612
پرینت  ارسال به